تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر خداوند بوسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه د...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831563619




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سکوت اخلاقی و عرفانی در مثنوی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
سکوت اخلاقی و عرفانی در مثنوی
از نظر مولانا، آدمی در مسیر رسیدن به حقیقتِ ناب نیازمند سکوت سالکانه و عارفانه است؛ زیرا سالک در سیر و سلوک گاه به مراتبی می‌رسد که نمی‌تواند از آن سخن براند، ازاین‌رو، به‌ناچار حرکت در ساحل آرام خاموشی را برمی‌گزیند.

خبرگزاری فارس: سکوت اخلاقی و عرفانی در مثنوی



بخش اول چکیده پژوهش پیش رو درصدد پاسخ به این مسئله است که بین سکوت اخلاقی و عرفانی چه تفاوت‌‌هایی وجود دارد و ابعاد و اقسام سکوت عارفانه کدام است. همچنین کوشیده‌ایم پس از واژه‌پژوهی «سکوت» در گسترۀ اخلاق و عرفان، علل و کارکردهای سکوت اخلاقی را برشماریم و در ادامه، ضمن تقسیم روشمند اقسام سکوت در ساحتِ حالات و مقامات مختلفِ عارف، به مقتضیات هریک از آنها پرداخته، نمونه‌هایی در مثنوی بیابیم. طرح مسئله سرود‌های مثنوی که از پس سکوتی عمیق و ساحل آرام خاموشی به موج درآمده، راه فهم حقایق هستی و پی‌بردن به راز آفرینش و کیفیت جدایی انسان از اصل و بنیان خویش را سکوت و خاموشی می‌داند.   بشنو از نی چون حکایت می‌کند   ... از این‌رو، مولوی سرآغاز راه را سکوت می‌شمرد؛ چنان‌که راهبرِ انتهای راه وصال و تنهاراه برای ورود به محضر حضرت حق را نیز مَرکَب «خموشی» می‌داند. از نظر مولانا، حرکت در راه وصال، با یک‌وسیله و یک‌روش امکان‌ناپذیر است. به سخنی دیگر، سالک برای صعود به وادی عشق و رسیدن به مرتبۀ دریاییان نیازمند است که در هر مرتبه، از وسیله مخصوص آن بهره گیرد. درواقع به‌کارگیری نادرست از وسیله یا استفاده از ابزار دیگر، موجب انحراف از راه می‌شود. به همین‌رو، مولوی ابزار شریعت را تا جایی وسیله مناسب برای پیمودن راه می‌داند که سالک بخواهد به علم‌الیقین برسد. پس از آن، این وسیله کارایی خود را از دست می‌دهد و برای ادامه راه نیاز به راهکار و ابزارِ دیگرست.   تا به دریا سَیرِ اسپ و زین بود   بعد ازینت مرکبِ چوبین بود (مولوی، 1378، دفتر 6، بیت 4622)(1)   بنابراین مولانا این موضوع را به سالک تعلیم می‌دهد که برای حرکت در مرتبۀ بالاتر، نیاز به «مرکبِ چوبین» است؛ مرکبی که می‌توان آن را عین‌الیقین خواند.(2)   مرکبِ چوبین، به خشکی ابتر است   خاص، آن دریاییان را رهبر است   این خموشی مَرکبِ چوبین بود   بحریان را خامشی تلقین بود   (همان: دفتر 6، بیت 4، 4623)   از نگاه عرفان، حقایق معنوی را تنها از رهگذر سکوت می‌توان یافت. از مثنوی می‌توان دریافت که مولانا با این‌همه گفتار و اشعار، خاموشی خود را بیشتر از گفتارش می‌داند. حال باید پرسید این خاموشی چیست و فضیلت آن در چیست؟ به بیانی دیگر، از این خموشی چه بهره‌ای می‌توان برد و کارکرد آن کدام است؟ در این نوشتار، بحثی موجز دربارۀ سکوت و انواع آن در مثنوی به‌دست می‌دهیم. ضرورت بحث از سکوت انباشت اطلاعات، تکنولوژی، سرعت در دستیابی به داده‌های مختلف و اشتغال بیش از اندازه ذهن آدمی به امور متفاوت در این جهان، موجب شده است که بشر امروزی ـ حتی در زمان کودکی ـ قادر نباشد که «سکوت» کند. از سویی، مجموعه واکنش‌های درونی بشر نسبت به داده‌های وسایل ارتباط‌جمعی و به‌خصوص اینترنت نیز او را مجبورساخته تا نتواند تنهایی(3)  و سکوت را تجربه نماید.(4) به‌نظر می‌رسد یکی از راه‌های خروج از تنگنای کنونی و مقابله با هجوم این داده‌ها ـ که موجب بی‌تعادلی و گسیختگی شخصیت بشر می‌شود ـ تجربۀ «سکوت» و به‌قول «یونگ» ایجاد ارتباط بین ضمیر ناخودآگاه و ضمیر خودآگاه(5)  است. همچنین ازآنجاکه عرفا معتقدند «آگاهی عرفانی در سرشت همۀ انسان‌ها مکتوم است، ولی در غالب آنها از ناخودآگاه به خودآگاه راه نمی‌یابد» (استیس، 1367: 357) برای دستیابی به این آگاهی و عبور از این گسیختگی، اهتمام به بحث ِسکوت به‌ویژه سکوت عرفانی، ضرورتی دوچندان می‌یابد. بنابراین در نگاشته پیش‌رو می‌کوشیم تا این موضوع با تأکید بر مثنوی مورد بررسی قرار گیرد. در ابتدا می‌توان سکوت عرفانی در مثنوی را در دو نما ملاحظه کرد: سکوت سالکانه و سکوت عارفانه. اقسام سکوت نزد مولوی یک. سکوت سالکانه سکوتِ در مقام طریقت را سکوت سالکانه گویند. سالک در این مقام به‌دنبال آرام‌کردن روح مضطرب خود است. این سکوت انواعی دارد که بدان می‌پردازیم. 1. سکوت اخلاقی این سکوت ناظر به آفات زبان است. سالکِ راه حقیقت برای سلوک به‌سوی حق ابتدا باید مسیر خود را از رذایل اخلاقی پاک کند. ازاین‌رو عارفانِ کوی حق، سالکان را در کنار کم‌خوابی و کم‌خوراکی، به کم‌گویی و گزیده‌گویی توصیه می‌کنند. البته باید دانست که این نوع سکوت، در عمل به‌کار سالک می‌آید. روان‌شناسان دین عموماً برای وجود انسان پنج ساحت قائل‌اند: اراده، باور، احساسات و عواطف، گفتار و کردار.(6)  (ملکیان، 1380: 124) هر انسان بدون در نظر گرفتن مشرب او، این ساحات را در خود می‌یابد. حال پرسیدنی است این نوع سکوتِ سالک مربوط به کدام یک از این ساحات است؟ بی‌تردید سالک در سلوک خود، در تمام این ساحات حرکت می‌کند، اما هر استاد یا شیخی بر مبنای مشرب خود بر یکی از این ساحات تأکید بیشتری دارد. سکوت اخلاقی مربوط به ساحت گفتار است. در این مرحله، سالک نیاز دارد این ساحت را از موانع موجود پیراسته کند که بی‌شک سکوت، وسیله و ابزاری است که او را در این مهم یاری می‌رساند.حال باید پرسید سالک باید از چه چیزی زبان گیرد؟ به بیانی دیگر، سخنان لغو کدام‌اند؟ همة علمای اخلاق به اجماع از مضرات زبان سخن گفته‌اند. بر این بنیاد، بر سالک است که بنابر ذوق و شناخت درونی خود سلوک خود را برای رفع یکی از این آفات آغاز نماید. برخی آفات زبان را این‌چنین برشمرده‌اند: 1. سخن‌راندن در اموری که نیازی به آنها نیست؛ 2. سخن‌گفتن در اموری که اهمیت ندارد و سخن درازی در مسائلی که مهم است؛ 3. سخن‌پراکنی در مسائلی که در شرع مقدس، معصیت شمرده شده، مانند مقامات فاسقین، تنعم توانگران و مراسم مذموم؛ 4. ستیز و مجادله‌کردن حتی اگر برحق باشی؛ 5. دشمنی‌کردن با دیگران؛ 6 . استفاده از الفاظ پرتکلّف؛ 7. دشنام‌گویی؛ 8 . لعن‌کردنِ جماد، حیوان و انسان؛ 9. سرودن و شعرخوانی حرام که البته در این باب تداوم بر شعرگویی نیز نکوهش شده است؛ 10. تداوم بر مزاح و افراط در آن؛ 11. به‌سخره‌گرفتن دیگران؛ 12. آشکارکردن راز دیگران؛ 13. وعدة دروغ دادن؛ 14. دروغ‌گویی و سوگند دروغ‌خوردن؛ 15. غیبت؛ 16. سخن‌چینی؛ 17. دوزبانی و دورویی با دیگران؛ 18. مدح مذموم؛ 19. غافل‌شدن از خطا هنگام حرف‌زدن؛ 20. به‌چالش انداختن دیگران.(7) اگر سخنانی را که در طی روزهای عادی از دهان بیرون ریخته‌ایم مرور کنیم، خواهیم دید که بخش اعظم آنها را می‌توان تحت سه عنوان اصلی طبقه‌بندی کرد: سخنانی که از سر بدخواهی و بی‌انصافی نسبت به همنوعانمان صادر شده‌اند؛ سخنانی که از سر حرص و طمع، شهوت و حبّ ذات صادر شده‌اند و سخنانی که از سر حماقت صِرف صادر شده‌اند و بی‌جهت و بی‌مناسبت و صرفاً برای اینکه هیاهویی گیج‌کننده و آشفتگی‌آور به‌پا کرده باشیم، ادا شده‌اند. اینها سخنانی لغوند. (هاکسلی، 1381: 147) برای مولانا استفاده نادرست از زبان دو آفت مهم دارد: «آسیب به دیگران» و «آلودن روح». یک. آسیب به دیگران   ظالم آن قومی که چشمان دوختند   زان سخنها عالمی را سوختند   عالمی را یک سخن ویران کند   روبهانِ مرده را شیران کند (همان: دفتر 1، بیت 1596 و 1597)   دربارة این بیت از مثنوی به‌خصوص مصرع دوم، دو قول وجود دارد: عده‌ای این بیت را این‌چنین تفسیر کرده‌اند: مصرع اول در بیانِ ضرر و ذمّ سخن است و مصرع ثانی در بیانِ نفع و مدح؛ یعنی گاهی کسان را در انکار و ضلالت می‌اندازد و گاهی روباه مرده را شیر می‌سازد؛ یعنی ناقص را به درجة کمال می‌رساند. شارحی نوشته که «دشمن ضعیف را قوی گرداند، انتهی». محمدرضا لاهوری نویسندة مکاشفات رضوی نوشته که:«روباه که دم از شیری زند، مفاسد انگیزد. پس این مصرع در ذمّ سخن است. نه در مدح، انتهی». مخفی نماند که بر تقدیر این هردو تقریر، هر دو مصرع این بیت در ذمّ سخن باشد. (اکبرآبادی، 1383: 186) برخی نیز با تفسیر دوم همدلی کرده و چنین بیان می‌دارند:یک سخن فتنه‌انگیز، عالم را ویران و خراب می‌کند و روبهان مرده را شیران می‌کند؛ یعنی آنان‌که اهل خدعه و حیله هستند، به‌مثابه مرده‌اند و در مسکنت به‌سر می‌برند، ولی یک‌سخن فتنه‌انگیز تأثیرش به‌قدری است که حتی روبهان مرده را چون شیر نر غضبناک می‌کند. (انقروی، 1380: 2 / 657)(8) در هر حال، مقصود ما این است که سکوت و پرهیز از سخنی که دیگران را به‌زحمت می‌اندازد، سالک را به‌مقصد نزدیک‌تر می‌کند. این نوع سکوت، سکوتی است که سالک به‌هنگام سلوک عرفانی خود باید در مقام عمل بدان ملتزم باشد. این نمود از سکوت، یکی از راهکارهایی است که عرفا به سالکان می‌آموزانند. این جلوه از سکوت، صبغۀ عملی و اخلاقی دارد و در متون عرفانی بیشتر به‌عنوان «فضیلت خاموشی» مطرح است. مولانا در مثنوی این معنا را چنین بیان می‌دارد:   گفت‌وگوی ظاهر آمد چون غبار   مدتی خاموش خُو کُن، هوش دار   (همان: دفتر 1، بیت 577)   آن‌کس که در مسیر صفای نفس گام بردارد، لازم است بداند که:سخن‌گفتن یا شنیدن به‌منزلة غباری است که بر روی آینه نشیند؛ زیرا در هر دو حالت، نفس انسانی به خارج و ظاهر می‌پردازد و از کار اصلی خود که سیر در ملکوت است، بازمی‌ماند و این اشتغال به‌تدریج گران و سنگین می‌شود، چندان‌که زوال آن به دشواری صورت می‌پذیرد و چون زنگی که بر روی آینه بچسبد، دیدة ادراک را تیره می‌گرداند. (فروزانفر، 1346: 246) پرگویی و قیل‌وقال ظاهری مانند زنگاری است که دل را تاریک می‌کند، ازاین‌رو برای پیمودن راه باید مدتی شیوۀ سکوت و خموشی را پیشه کرد. در این بیت مولانا تأکید می‌ورزد که «مدتی» باید سکوت اختیار کرد؛ مدتی که مربوط به مراحل اولیه سلوک است. مولوی در داستان بازرگان و طوطی به این سکوت چنین اشاره دارد:   این زبان چون سنگ و هم آهن وَش است   و آنچه بِجهد از زبان، چون آتش است   سنگ و آهن را مزن بر هم، گِزاف   گَه ز روی نَقل و گَه از روی لاف   زآنکه تاریکی است و هر سو پنبه‌زار   در میانِ پنبه چون باشد شَرار؟   (همان، دفتر 1، بیت 1595 ـ 1593)   در این ابیات مولانا دوسویه بودن زبان را بیان می‌کند؛ بدین‌معنا که این زبان هم می‌تواند مانند آتش در جایی نافع و در جایی دیگر سوزنده و مضر باشد.ازاین‌رو، مبتدی باید بداند که نباید در هرجا دهان باز کند؛ زیرا اگر «اسرار توحید» را برای برخی که طی مقدمات نکرده‌اند، بازگوئیم، مانند آن است که به پنبه‌زار آتش زده‌ باشیم. (بحرالعلوم، 1384: 214) با این توصیف باید گفت سالکان مبتدی که زبانشان در اختیار آنها نیست، می‌باید کوشش بسیار کنند و به صمت و خاموشی خو گیرند تا هر سخنی را هرجا نگویند. در این راستا، غزالی ضمن بر شمردن آفات زبان، درباره فضیلت خاموشی این چنین می‌گوید: و دلیل بر آنکه خاموشی لازم است، آن است که سخن چهار قسم است: قسم اول زیان محض، قسم دوم سود محض، قسم سوم آنچه در او سود و زیان هست [و] قسم چهارم آنچه در او نه سود است و نه زیان. اما آنچه زیان محض است، خاموش بودن از آن چاره نیست و همچنین آنچه در آن زیان و سود است که سود آن کم از زیان آن است. و اما آنچه در آن سود و زیان نیست، آن فضول است و مشغول‌شدن بدان تضییع روزگار، و آن عین زیانکاری است. پس نماند مگر قسم چهارم و سه ربع سخن ساقط شد و یک ربع باقی ماند. (غزالی، 1368: 236) دو. آلودن روح: بی‌گمان آنچه موجب کدورت در جان و روح انسان می‌شود، مهارنبودن زبان است؛ چنان‌که مولانا این‌چنین شکوه سر می‌دهد:   ای زبان تو بس زیانی مر مرا   چون تویی گویا چه گویم من تو را   ای زبان هم آتش و هم خرمنی   چند این آتش درین خرمن زنی   در نهان جان از تو افغان می‌کند   گرچه هرچه گوییش، آن می‌کند   (همان: دفتر 1، بیت 1701 ـ 1699)   شکوه مولوی از زبان خویش، شکوه‌ای است فراگیر؛ زیرا همه‌کس در ایجاد ارتباط زبانی با دیگران، به استفاده از آن ناگزیر است. اما این زبان با تمام این مشکلات، هم آتش است و هم خرمن. خرمن بودن زبان عبارت از تکلم آن است کلمات طیبه که سبب خرمن حسنات می‌باشد، و آتش بودنش کنایه است از تکلم کلمات فاسد که محرق خرمن طاعات است. چقدر این آتش را به این خرمن میزنی؟ چقدر از سخنانی که مفسد طاعات حسنه است، می‌گویی؟ (انقروی، 1380: 2 / 686) بدین سبب است که مولوی به سالک هشدار می‌دهد که پیش از سخن گفتن تأمل کند:   من پشیمان گشتم این گفتن چه بود   لیک چون گفتم پشیمانی چه سود   نکته‌ای کان جست ناگه از زبان   همچو تیری دان که آن جست از کمان   وانگردد از ره آن تیر ای پسر   بند باید کرد سَیلی را ز سر   (همان: دفتر 1، بیت 1659 ـ 1657)   2. سکوت در مقام تعلیم یکی از شرط‌های نخستین سلوک در عالم معنا تعلیم آداب سکوت است. بی‌تردید شرط فراگیری از محضر عارفان واصل، آموختن هنر شنیدن است.   کودک اوّل چون بزاید شیرنوش   مدّتی خامُش بود او جمله گوش   مدّتی می‌بایدش لب دوختن   از سخن، تا او سخن آموختن   ور نباشد گوش و تی تی می‌کند   خویشتن را گنگِ گیتی می‌کند   زانک، اوّل سمع باید نطق را   سوی مَنطق از ره سمع اندر آ   اُدخُلُوا الاَبیاتَ مِن اَبوابِها   وَاطلُبُوا الاَغْراضَ فی اَسبابِها   (همان: دفتر 1، بیت 1628 ـ 1624)   مولانا این مرحله از سلوک را این‌چنین می‌آموزاند که مرحله اول سلوک، «گوش دادن» است. سالک باید در این مرحله از سکوتِ تعلیمی تا جایی پیش رود که به مرتبۀ «زبان حق بودن» برسد. حال پیش از رسیدن به این مرتبه اگر بخواهد نزد استاد یا مرشد سخنی بر لب براند، می‌باید گزیده‌وار بیان نماید. همچنین اگر در نزد ایشان سخنی می‌گوید، باید از روی تواضع، آن را به‌صورت سؤال بازگوید. مولانا در دفتری دیگر از مثنوی این معنا را چنین می‌سراید:   اَنْصِتوا را گوش کن، خاموش باش   چون زبان حق نگشتی، گوش باش   ور بگویی، شکلِ استفسار گو   با شهنشاهان تو مسکین‌وار گو   (همان: دفتر 2، بیت 3456 و 3457)   این شیوه، روشِ سالکان در مسیر است. اینان باید بدانند که این مسیرِ دشوار همراه با اضطراب است. این اضطراب را که خوشایند سالکان است، «اضطراب اثنای حرکت» گویند که در هنگام رسیدن به دریای معرفت، زمینة سکون و آرامش را فراهم می‌نماید. کسانی که در راه‌اند، چون می‌دانند راهزن خطرناکی بر سر راهشان کمین کرده است، مضطرب‌اند، آنها می‌دانند انسان سالک، جنگ تنگاتنگ با ابلیسی دارد که با هیچ کسی از سر صلح و صفا سخنی نگفته و نمی‌گوید. او نسبت به همه «عدوّ مبین» است و حیله‌های فراوان و دام‌های بی‌شماری دارد و هر کسی را با دام مناسب شکار می‌کند. (جوادی آملی، 1377: 11 / 359) این نوع سکوت با تمام دشواری‌هایش باید در تمام مراحل سیر سلوکی، همراه سالک باشد. به‌سخنی دیگر، سالک تا به مرتبۀ عرفان نرسیده می‌باید این سکوت را پیشه کند. مولانا به آشنای راه و سالکی که غفلت او را گرفتار نکرده، می‌گوید:   دم مزن تا بشنوی از دم زنان   آنچه نآمد در زبان و در بیان   دم مزن تا بشنوی ز آن آفتاب   آنچه نآمد در کتاب و در خطاب   دم مزن تا دم زند بهر تو روح   آشنا بگذار در کشتی نوح (همان: دفتر 3، بیت 1307 ـ 1305)   3. سکوت بر اسرار وقتی سالک با سکوت در مراحل قبلی توانست از نیروهای ناخودآگاه خود به‌خوبی بهره گیرد، به مرتبه‌ای قدم می‌گذارد که برخی اسرار بر او مکشوف می‌شود. سالکِ طریق وقتی بدین مقام می‌رسد و برخی تعالیم را به او می‌آموزند، نباید آنها را با نااهلان در میان گذارد؛ چراکه برخی از این رازها و معارف نفسانی از حد فهم نامحرمان فراتر است و چه‌بسا موجب گمراهی آنان شود، یا اینکه ممکن است آنها این معارف را فراگیرند موجب گمراهی و فریب دیگران گردند. ازاین‌روست که مولوی می‌فرماید:   چونکه در یاران رسی خامش‌نشین   اندر آن حلقه مکن خود را نگین   در نماز جمعه بنگر خوش به هوش   جمله جمعند و یک اندیش و خموش   رخت‌ها را سوی خاموشی کشان   چون نشان جویی مکن خود را نشان   (همان: دفتر 6، بیت 1954 ـ 1952)   «سکون» یکی از نشانه‌های سالکی است که به مرتبه پذیرش اسرار رسیده؛ نشانه‌ای که خود بر دو نوع است: سکون قبل از حرکت و سکون پس از حرکت.بر اساس آیات و روایات، سکون قبل از حرکت کاملاً مذموم است. عامل به این سکون، اهل تلاش و حرکت نبوده، در گوشه‌ای آرمیده و ساکن است. اما سکون بعد از حرکت که بسیار ممدوح است، عامل به آن کسی است که به مقصد رسیده یا به یکی از حلقه‌های وصال نایل شده و در آنجا آرام گرفته تا برای حرکت بعدی آماده شود. سالک وقتی به مرحله‌ای می‌رسد که آمادگی پذیرش اسرار را در خود می‌یابد، همان‌گونه که مولانا می‌گوید، باید آرامش و طمأنینه داشته باشد. اگر او وارد مجلسی از یاران و واصلان شد، باید خموشی پیشه کند و آنچه فراگرفته، زود به زبان نیاورد، بلکه فراخ سینه او باید مخزن اسرار باشد. حال می‌توان پرسید علت سکوت در این مرحله چیست؟ مولانا در پاسخ می‌گوید:   گر دو حرف صدق گویی ای فلان   گفت تیره در تبع گردد روان   این نخواندی کالکلام ای مستهام(9)   فی شجونٍ جرَّه جرُّ الکلام   هین مشو شارع در آن حرف رَشَد   که سخن زو مر سخن را می‌کشد   نیست در ضبطت چو بگشادی دهان   از پی صافی شود تیره روان (همان: دفتر ، 6، بیت 1600 ـ 1597)   برخی در توضیح این ابیات گفته‌اند: ای کسی که هایم و حیرانی! آیا تو این را نخواندی که الکلام ذو شجون جرّه جرّ الکلام؛ یعنی کلام دارای شاخ و برگ است؛ چنان‌که اگر شاخة درختی را به‌سوی خود بکشی، چندین شاخه را همراه آن شاخه به‌سوی خود کشیده‌ای. همچنین کلام هم شاخه‌ها دارد؛ به‌موجب قول «الکلام ذو شجون جرْه جرّ الکلام.» به‌هرحال حرف حرف می‌کشد. (انقروی، 1380: 1 / 14)   بگذر از زر کین سخن شد محتجب   همچو سیماب این دلم شد مضطرب   زاندرونم صد خموش خوش نفس   دست بر لب می‌زند یعنی که بس   خامشی بحرست و گفتن همچو جُو   بحر می‌جوید تورا جو را مجو   از اشارت‌های دریا سر متاب   ختم کن والله اعلم بالصواب   (همان: دفتر 4، بیت 2064 ـ 2061)   در این ابیات، مولانا به‌دنبال روشن کردن ظرافت‌های سکوت در این مرحله است، ازاین‌رو می‌فرماید: از تقریر و تعبیر رخ زرد چون طلای پیران و عاشقان بگذر؛ زیرا که این سخن، سخت غامض و پوشیده است و چشم ادراک هر کسی قادر نیست آن را ببیند و سرّ و حقیقتش را مشاهده نماید. در توضیح دادن و آشکار گفتن سخنِ مربوط به این معنی، قلبم چون جیوه مضطرب و متردد گشت؛ زیرا عقل و فهم هر کس نمی‌تواند این سخن را کما هو حقه ادراک نماید و به سرّ و باطنش راه یابد. پس، از این‌گونه سخن مخفی و محتجب گذشتن، بهتر است. (انقروی، 1380: 11 / 796 و 797) بنابراین اگر سالکی بخواهد بداند که به این مرحله رسیده است، باید به درون خود بنگرد و ببیند که آیا در درون خویش، این خموشِ خوش‌سخن به او ندا می‌دهد که بس یا خیر. اگر درون خود را برای این مرحله آماده دید، آنگاه مولانا به سالکِ رهرو، این درس را می‌دهد که: مثلاً خاموشی دریاست و نطق و تکلم چون جوی است؛ دریا تو را می‌خواهد، تو جو را مجو. پس، از اشارت‌های دریا سر متاب؛ سخن را ختم کن. خدا براستی داناتر است؛ یعنی عالم‌معنا که از قیل‌وقال این دنیا پاک و بری است، عالم خاموشی است که در مَثَل، یک دریای بزرگ است. از آن عالم معنا که چون بحر اعظم است، سخن‌گفتن و معارف و اسرار نقل کردن، چون یک نهر کوچک است. تو را بحر عالم معنا می‌جوید و از تو می‌خواهد که صامت و ساکت باشی و با زبان حال سخن بگویی و با صفت خودِ آن بحر متصف شوی. پس باید دنبالِ گفت‌وگویی نباشی که چون نهر است و فریفتة جوی قیل‌وقال نشوی و به آن قناعت نکنی، بلکه به عالم خاموشی که بحر معنوی است، واصل شوی و با صمت و سکوت، الفت و اُنسیت یابی که تکلم فرع است و سکوت اصل. (همان: 797 و 798) سالکان کوی عشق باید بدانند که این مسیر، دشوار است، اما رفتنی. کسانی که این طریق را طی نموده‌اند، مانند مولانا به چالش‌های آن واقف بوده‌اند. یکی از این چالش‌ها آن است که گاه سالک در جمعی نشسته است و آن‌جمع ممکن است سکوت او را برنتابد و او را به سخن گفتن مجبور کنند تا بتوانند از لابه‌لای سخنان او اسراری را دریابند. در این صورت سالک باید چه مسیری را طی کند و از چه ابزاری استفاده کند؟ مولانا برای این منظور دو راهکار به‌دست می‌دهد:یک. برخی مواقع باید به‌جای سکوت، راه کلام را در پیش گرفت. به‌بیانی روشن‌تر، در مسیر سلوک گاه افرادی با سالک، همنشین یا همراه می‌شوند که باید آنها را به امور ابتدایی مشغول کرد تا به‌دنبال پی‌بردن به مکنونات نباشند. به تعبیری دیگر، در برخی مکان‌ها و زمان‌ها باید سکوت را شکست، تا امور دیگر پنهان بماند. مولانا این مسیر بسیار ظریف و حساس را این‌چنین بیان می‌دارد:   بلبلانه نعره زن در روی گل   تا کنی مشغولشان از بوی گل   تا به قل مشغول گردد گوششان   سوی روی گل نپرّد هوششان (همان: دفتر 6، بیت 701 و 702)   دو. راه دیگر، مسیر هم‌نوایی با نااهلان است؛ چنان‌که مولانا می‌سراید:   چونکه جفتِ اَحولانیم ای شمن   لازم آید مشرکانه دم زدن   آن یکیی زآن سوی وصف است و حال   جز دویی نآید به میدانِ مقال (همان: دفتر 6، بیت 2033 و 2034)   انجام این شیوه برای سالک مبتدی ـ و حتی برای برخی واصلان ـ بسیار دشوار است، اما در مسیر سازندگی سبب می‌گردد که او بهتر بتواند مراتب بالاتر را طی نماید.   با سیاست‌های جاهل صبر کن   خوش مدارا کن به عقل من لدن   صبر با نااهل اهلان را جلاست   صبر صافی می‌کند هر جا دلی است   آتش نمرود ابراهیم را   صفت آیینه آمد در جلا   (همان: دفتر 6، بیت 2042 ـ 2040)   بنابراین مولانا برای رازداری و سکوت رازدارانه، خلاصه‌وار سه راهکار را به سالک می‌آموزاند. 1. مانند احول (دو بین یا دوگانه بین) رازها را به‌شکل دیگری بیان کن و نامحرمان را به فضایی دیگر رهنمود باش؛2. اگر درباره امور پنهان از تو سؤال شد، خموش باش؛3. برخی امور نهانی را که افشای آنها ضرر کمتری دارد؛ بازگو تا دیگر رازها را پنهان داری. مولوی این سه روش را در مثنوی چنین بیان می‌کند:   یا چو احول این دویی را نوش کن   یا دهان بردوز و حوش خاموش کن   یا به نوبت، گه سکوت و گه کلام   احولانه طبل می‌زن، والسلام   (همان: دفتر 6، بیت 2035 و 2036)   4. سکوت از سر تنهایی سالک در ادامة راه به جایی می‌رسد که دنیای طبیعی و مادی با این فراخی برای او کوچک می‌شود و خود را تنها می‌یابد؛ چراکه همنشینی با دیگران برای او لذتی ندارد. به دیگر بیان، این سکوتِ سالک به‌دلیل آن است که هم‌سخن ندارد و چون دیگران به محبوب‌های دیگر دل داده‌اند، سکوتش واکنش طبیعی روح اوست نسبت به حضور بیگانة ناهمدل.   با لب دمساز خود گر جفتمی   همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی   هرکه او از هم‌زبانی شد جدا   بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا   (همان: دفتر 1، بیت 27 و 28)   بنابراین گوشه‌گیری و خموشی سالکان و عارفان از روی تکبر و نخوت و عجب نیست. به تعبیری دیگر، این ترش‌رویی و کم‌سخنی به‌دلیل تنهایی است.(10)  برخی این سکوتْ در میان جمع را، سکوت در انجمن نامند. (نوربخش، 1372: 4 / 11 به بعد) ازاین‌رو، مولانا می‌فرماید:   دل که دلبر دید کی ماند ترش     بلبلی گل دید کی ماند خمش   ماهی بریان ز آسیب(11)  خضر   زنده شد در بحر گشت او مستقر (همان: دفتر 6، بیت 2639 و 2640)   در حقیقت:جوشیدن سخن از دل، نشان دوستی است [و] بند آمدنِ سخن، نشانه بی‌مهری است. بنابراین چون دستِ خضر به ماهی بریان خورد، ماهی زنده گشت و در دریا ماند. (پرتو، 1383: 1174)   پی نوشت . در این نوشتار تمام ابیات از مولوی، 1378 می‌باشد. . برای اطلاع بیشتر ر.ک: به زمانی، 1372: 6 / 1182. . برای آشنایی با معانی مختلف «تنهایی» ر.ک به: ملکیان، مصطفی، 1380. . پیش‌فرض این بحث، پذیرش وجود روان و تجلیات روانی است. . یونگ بنیان‌گذار روان‌شناسی تحلیلی در قرن بیستم است که معتقد به ضمیر ناخودآگاه جمعی به‌عنوان ناخودآگاه مشترک بین تمامی انسان‌هاست. برای آگاهی بیشتر ر.ک به: یونگ، 1370؛ همو، 1383. . برخی وجود انسان را به چهار ساحت تقسیم می‌کنند: بدن یا جسم، ذهن، نفس یا جان، روح یا روان. . غزالی، 1368: 333 ـ 228. . اما با توجه به ابیات بعدی شاید قول اول به‌صواب نزدیک‌تر باشد. . دلباخته و بیدل. . برای اطلاع بیشتر ر.ک به: ملکیان، مصطفی، 1380. . مصاحبت و همنشینی.   منابع و مآخذ 1. استعلامی، محمد، 1372، مثنوی، تهران، زوّار. 2. استیس، و.ت، 1367، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، سروش. 3. اکبرآبادی، ولی‌محمد، 1383، شرح مثنوی مولوی موسوم به مخزن الاسرار، به اهتمام ن. مایل هروی، تهران، قطره. 4. انقروی، اسماعیل، 1380، شرح کبیر انقروی بر مثنوی مولوی، ترجمه عصمت ستارزاده، تهران، برگ زرین. 5. بحرالعلوم، محمد بن محمد، 1384، شرح بحرالعلوم، زیر نظر و مقدمه فرشید اقبال، تهران، ایران یاران. 6. پرتو، ابوالقاسم، 1383، شور خدا، تهران، اساطیر. 7. جعفری، محمدتقی، 1363، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال‌الدین محمد بلخی، تهران، انتشارات اسلامی. 8. جوادی آملی، عبدالله، 1377، تفسیر موضوعی قرآن، قم، مرکز نشر اسراء. 9. دباغ، سروش، 1386، سکوت و معنا، تهران، صراط. 10. زمانی، کریم، 1372، شرح جامع مثنوی معنوی، ج 6، تهران، اطلاعات. 11. غزالی، ابوحامد محمد، 1368، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی به کوشش حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی. 12. فروزانفر، بدیع‌الزمان، 1346، شرح مثنوی شریف، تهران، زوّار. 13. گوپینارلی، عبدالباقی، 1371، نثر و شرح مثنوی شریف، ترجمه توفیق. ﻫ . سبحانی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 14. گوهرین، صادق، 1382، شرح اصطلاحات تصوف، تهران، زوار. 15. ملکیان، مصطفی، 1380، تنهایی، سکوت و عشق، تهران، روزنامه ایران، 28/8/80 . 16. مولوی، جلال‌الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، 1378، نسخه قونیه و مقابله با تصحیح نیکلسون، تصحیح قوام‌الدین خرمشاهی، تهران، دوستان. 17. نوربخش، جواد، 1372، فرهنگ نوربخش، تهران، مؤلف. 18. هاکسلی، آلدوس، 1381، سکوت، در: سیری در سپهر جان: مقالات و مقولاتی در معنویت، ترجمه مصطفی ملکیان، تهران، نگاه معاصر. 19. یونگ، کارل گوستاو، 1370، روا‌ن‌شناسی و دین، ترجمه فؤاد روحانی، تهران، کتاب‌های جیبی. 20. ـــــــــــــــــــــ ، 1383، روان‌شناسی و شرق، ترجمه لطیف صدیقان، تهران، جامی.   الیاس عارف‌زاده/ مربی دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی. منبع: فصلنامه پژوهشی در اخلاق شماره10 ادامه دارد/

93/05/04 - 01:00





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن