واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
شهیدی که آیت الله مصباح بر دستانش بوسه زد!
رده هاي مختلف فرماندهي را تجربه كرد. شجاعت و رشادتهايش مثال زدني بود. معنويت را در ميان رزمندگان به اوج رسانده بود. ديدار فرماندهان با علماي قم از ديگر كارهايش بود.
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، كودكي خردسال بود كه به شدت مريض شد. مريضي ادامه پيدا كرد و باعث مرگ كودك شد. جناز هي بچه را در كنار حياط گذاشتند تا صبح فردا دفن كنند. روز بعد مُرشدي به خانه آنها آمد و گفت: به مادر بچه بگوييد او را شير دهد! من برات عمر او را از خدا گرفتم! مادر جنازه بچه را برداشت و زير سينه گرفت. لبهاي كودك تكان خورد و... مصطفي پسري تيزهوش و زيرك بود. در همان سالهاي دبيرستان خواب عجيبي ديد كه ثمره آن ورود به حوزه علميه بود. در كنار تحصيل از تهذيب غافل نمي شد. روزهاي تعطيل كار مي كرد و سه شنبه ها پياده به جمكران ميرفت. براي تبليغ دورافتاده ترين روستاها را انتخاب مي كرد. در ايام پيروزي انقلاب بارها دستگير شد. بنيانگذار و اولين فرمانده سپاه ياسوج بود. در گشت منطقه اي بود كه اشرار او را محاصره كردند. از خودرو پياده شد و گفت: بزنيد، عمامه من كفن من است! و اين همان جمله معروفي بود كه در وصيتنامه اش نيز آورد. به خاطر مجروح شدن در بيمارستاني در تهران بستري شد. ميخواست به منطقه برود اما پولي نداشت. هيچ آشنايي به جز امام زمان (عجل الله) در تهران پيدا ننمود. متوسل به آقا شد. سيدي نوراني به ملاقاتش آمد و يك جلد مفاتيح جيبي به او هديه نمود و گفت: اين شما را تا جبهه مي رساند. در لابه لاي كتاب چند اسكناس تانخورده بود. به منطقه كه رسيد پولها تمام شد! رده هاي مختلف فرماندهي را تا مسئوليت سپاه صاحب الزمان (عجل الله) كه شامل پنج لشگر میشد تجربه كرد. شجاعت و رشادتهاي او مثال زدني بود. معنويت را در ميان رزمندگان به اوج رسانده بود. ديدار فرماندهان با علماي قم از ديگر كارهايش بود. در يكي از همين سفرها علامه مصباح يزدي كه استاد مصطفي بود بر دستان شاگردش بوسه زد! با همسر يكي از شهدا كه از سادات بود ازدواج كرد. مي خواست به حضرت زهرا 3 محرم شود. سه روز بعد راهي جبهه شد. گفته بود مي خواهم گمنام باشم. جايي بمانم كه دست كسي به من نرسد! در والفجر 2 بر روي تپه برهاني حماسه ها آفريد. از آن روز تا كنون كسي از او خبر ندارد. مصطفي ردانی پور اسطور هي ايمان و شجاعت در نيمه مرداد 62 جاودانه شد. يكي از عجيب ترين حكايات مصطفي وصيتنامه اوست. اصلي ترين وصيت او سه روز قبل از آغاز جنگ نوشته شده. زماني كه مصطفي نماينده ولي فقيه در كردستان بوده: سپاس خداوندي را كه انوار جلال او، از افق عقول بندگانش تابان است. و خواست هاش، از زبان گوياي كتاب و سنت، نمايان. خدايي كه دوستان خود را از دلبستگي به دنياي فريبا رهانيد و به شادي هاي گوناگون رسانيد. نه از آن روي كه آنان را بي جهت، زيادي بخشد و يا در پيمودن راههاي نيكوكاري ناگزيرشان فرمايد، بلكه از آن روي كه خداي تعالي، ديد لياقت پذيرش الطاف الهي را دارند و شايسته ي آرايش به صفات زيبايند. پس راضي نشد كه بندگانش، رشته ي بيكاري به دست گيرند و عمر خود را به بطالت سپري كنند، بلكه آنان را توفيق عنايت فرمود كه به كردارهاي كامل خو گيرند. تا از هر چه به جز اوست، آسوده خاطر گشته و مذاق جانشان، با لذتِ شرافتِ خشنودي حق، آشنا گردد. از اين رو، دلهاي خود را به انتظار سايه ي لطفش، منصرف و آرزوهاي خود را به سوي بخشش و فضلش، منعطف ساختند. در نزد آنان سُروري ميبيني كه مخصوص دلهاي گرديده به عالم جاويد است و اثر ترسي مشاهده ميكني كه از خطرهاي ملاقات حق حاصل آيد. شوقشان به آنچه به خواست هي حق نزديكشان نمايد همواره در فزوني و ميلشان به انجام دستورهايي كه از ناحيه ي حق صادر ميشود، پيگير و گوششان، آماده ي شنيدن اسرار الهي و دلهايشان از ياد او شيرين كام است. به مقدار ايماني كه دارند از لذت ذكر بهره مندشان فرمود و از خزينه ي عطايش، آنچه را شايسته ي بخشش نيكوكار مهرباني است، به آنان بي منت ارزاني داشت. چه كوچك است در نزد آنان، هر آنچه دل را از جلال حق مشغول كند. هر آنچه را كه باعث دوري از حريم وصالش گردد يكباره ترك گويند. تا آنجا كه از اُنس با كَرَم و كمال حق لذتها برند. همواره از زيورهاي هيبت و جلال، جام ههاي فاخر به تن كنند و چون ببينند كه زندگي دنيا آنان را از پيروي خواست هي خداوند مانع است و ماندن در اين عالم ميان آنان و بخششهاي خداوندي حائل، بي تأمل جامه ي ماندن از تن بركنند و حلقه بر درهاي ديوار كوبند و از اينكه در راه رسيدن به اين رستگاري تا سر حد جانبازي فداكاري ميكنند و خود را در معرض خطر تيرها و گلوله ها قرارم يدهند، لذت ميبرند. مرغ جان مردان صحنه ي كربلا در اوج چنين شرافتي به پرواز آمد كه براي جانبازي از يكديگر پيشي ميگرفتند. و جان هايشان را در برابر نيزه ها و شمشيرها به يغما ميدادند و امروز هم آن واقعه در سرزمين الله اكبر اتفاق افتاده است. كه هر روز شاهد چنين شور و عشقي ميباشيم. *** اي ملت! بدانيد امروز مسئوليت شما بزرگ و بارتان سنگين است و بايد رسالتتان را كه پاسداري از خون شهيدان است انجام دهيد. تنها با اطاعت از روحانيت متعهد و مسئول كه در رأس آن «ولايت فقيه » ميباشد و امروزه سَنبل آن امام بزرگوار است قادريد اين راه را ادامه دهيد. امروز در هيچ كجاي دنيا چنين حكومتي با اين عظمت و حشمت وجود ندارد كه در رأس آن مرجعي بزرگ باشد. در راه خدا حركت كردن سختي و رنج دارد. مانع زياد است. با صبر و استقامت راه انبيا را ادامه دهيد كه امروز جوانان ما با ريختن خونشان موانع راه را برداشته و برميدارند و ما فرداي قيامت در پيشگاه خداي تبارك و تعالي عذري نداريم. اسلام منهاي روحانيت اسلام نيست و اين سدّ دشمن شكن (ولايت فقيه) را نگذاريد بشكنند و اين حربه ي عظيم را از شما و ملتتان نگيرند و در نتيجه اسلام وارونه را به مردمتان عرضه كنند. بدون روحانيت كاري از پيش نمي رود. والسلام مصطفي ردانی پور 28 / 6/ 59
۲۳/۰۴/۱۳۹۳ - ۱۱:۱۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 31]