تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):لباس پاكيزه غم و اندوه را مى برد و موجب پاكيزگى نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834890984




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پایان مرگبار رقابت عشقی


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: معمای پلیسی
پایان مرگبار رقابت عشقی
سرگرد متهم را با خود به اداره برد و بازجویی‌ها را شروع کرد. مقاومت سمیه خیلی زود شکست و او به کشتن دوستش اعتراف کرد.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سرگرد مشفق نیمه‌شب بعد از اطلاع از کشف جنازه دختری جوان در خیابان هنگام به آنجا رفت تا همه چیز را از نزدیک بررسی کند. مقتول دختری حدود بیست و پنج ساله بود که به نظر می‌رسید با جسمی نرم و قابل انعطاف خفه شده است.

او لباس گلدار خانه به تن داشت و کیف دستی‌اش هم کنارش بود. کارآگاه کیف را بازرسی کرد و فهمید مقتول مینا نام دارد و در واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد درس می‌خواند. او چاره‌ای نداشت جز این‌که تا صبح صبر کند و سپس به دانشگاه برود تا بلکه از آن طریق اطلاعاتی به دست بیاورد.

مشفق وقتی در دانشگاه محل تحصیل مقتول تحقیق کرد، فهمید مینا با دختری به نام سمیه هم‌خانه بوده و سمیه آن روز کلاس نداشته و به دانشگاه نرفته بود، اما سرگرد نشانه خانه او را پیدا کرد و چاره‌ای نداشت جز این‌که راهی آنجا شود. احساس خستگی می‌کرد و در تمام طول راه به این می‌اندیشید که واقعا وقت آن رسیده که خودش را بازنشسته کند، اما به او گفته بودند اداره به وجودش نیاز دارد و فعلا باید بماند.

کارآگاه بعد از رسیدن به محل سکونت دو دختر دانشجو، هر چه زنگ زد کسی در را باز نکرد و بناچار زنگ طبقه پایین را زد و زنی مسن جواب داد. کارآگاه خودش را معرفی کرد و داخل رفت. پیرزن مینا و سمیه را بخوبی می‌شناخت و صاحبخانه آن دو بود. او بدون این‌که از ماجرای کشته شدن مینا خبر داشته باشد، به پرسش‌های کارآگاه درباره دو مستاجرش پاسخ داد.

- یک سال و نیم قبل اینجا را اجاره کردند. اوایل خیلی بی‌سر و صدا بودند و من هم هیچ مشکلی نداشتم، اما چند وقتی بود خیلی با هم دعوا می‌کردند و صدایشان همه ساختمان را برمی‌داشت. شب گذشته تصمیم گرفتم امروز به آنها تذکر بدهم و اگر جدی نگرفتند، عذرشان را بخواهم.

- خبر دارید سمیه الان کجاست؟

پاسخ منفی بود. مشفق از او تشکر کرد و از ساختمان بیرون آمد. او داشت شماره اداره را می‌گرفت تا گروهی را برای زیرنظر گرفتن خانه به آنجا راهی کنند، اما در همان موقع دختری جوان را دید که وارد ساختمان شد. حدس زد شاید خود سمیه باشد. جلو رفت و دختر را صدا زد.

- بله، با من کار دارید؟

-چند لحظه می‌خواستم وقت شما را بگیرم.

- شما کی هستید؟ اسم مرا از کجا می‌دانید؟

کارآگاه کارت شناسایی‌اش را به دختر دانشجو نشان داد. سپس با راهنمایی دختر وارد آپارتمان شد و گفت: خبر دارید همخانه شما کشته شده است؟

- کی؟ مینا؟ چرا؟ چطور؟....

همین طور پشت سر هم سوال می‌کرد. مشفق وسط حرفش پرید و گفت: ظاهرا با هم اختلافاتی داشتید.

سمیه لحظه‌ای مکث کرد و بعد گفت: آره، اما چیز مهمی نبود.

- ولی دیشب هم دعوا کردید.

سمیه اجازه گرفت و روی مبل نشست. برای لحظاتی سکوت کرد و سپس گفت: ما با هم اختلاف داشتیم. زیاد هم دعوا می‌کردیم. دیشب هم دعوایمان شد و او از خانه بیرون رفت. گفت خانه دیگری برای خودش اجاره می‌کند و بعد می‌آید تا وسایلش را بردارد.

مشفق سری تکان داد و گفت: من شما را به اتهام قتل دوست‌تان بازداشت می‌کنم.

- من؟ چرا؟

سرگرد متهم را با خود به اداره برد و بازجویی‌ها را شروع کرد. مقاومت سمیه خیلی زود شکست و او به کشتن دوستش اعتراف کرد.

- مینا چند وقت قبل با پسری دوست شد و قصد داشتند با هم ازدواج کنند، اما آن پسر از ازدواج با مینا منصرف شد و از من خواستگاری کرد. از آن به بعد مینا مرا مقصر می‌دانست و سر همین موضوع با هم دعوا داشتیم تا این‌که روز حادثه او را با روسری خفه کردم. بعد به همان پسر تلفن زدم و او جسد را با ماشینش بیرون برد و رها کرد.

کارآگاه در ادامه، دستور بازداشت پسر جوان را نیز صادر کرد و به این ترتیب تحقیقات در پرونده تکمیل شد.

پاسخ معما: مقتول لباس خانه به تن داشت و ادعای هم‌خانه‌اش درباره این‌که او منزل را ترک کرده بود، صحت نداشت.






تاریخ انتشار: ۱۴ تير ۱۳۹۳ - ۲۰:۴۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن