واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
جزییات پرپرشدن یک نوزاد در خرم آباد+عکس
خلاصه پس از انتقال نوزاد به بیمارستان کودکان و صحبت هایی که با دکتر مربوطه صورت گرفت، ایشان اوضاع نوزاد را وخیم اعلام کرده و در یک کلام گفتند 50-50 است ما تمام تلاش خود را می کنیم، دستگاهها و تجهیزات هم موجود است، فقط دعا کنید! مجتبی درویشی (پدر نوزاد درگذشته سیدا درویشی) به نشریه لور گفت: اینجانب، حوالی ساعت 14 مورخه 10/3/93 جهت بستری کردن خانم خود به یکی از بیمارستان دولتی شهرستان خرم آباد مراجعه نمودم. متاسفانه از همان بدو ورود، با مشکلات عدیده و عدم توجه ورسیدگی کافی در بخش های مختلف بیمارستان مواجه شدیم. در ابتدا برای پذیرش اقداماتی صورت گرفت که در حین روند تکمیل پرونده به ما گفته شد به علت اینکه تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی بودیم از ادامه پذیرش بیمار جلوگیری به عمل آمد که با توجه به اثبات اینکه پرسنل از لحاظ قانونی حق این کار را ندارند، علی رغم امتناع زیاد بعد از چند ساعت حوالی ساعت 18 موفق به پذیرش بیمار شدیم. که ای کاش نمی شد...
دستورالعمل نحوه زایمان طبق نسخه دکتر تقدیم پرستاران مربوطه شد که گویا بیانگر این بود که بیمار باید بصورت تدریجی و با زایمان طبیعی فارغ شود. در سونوگرافی صبح همان روز ذکر گردید که آب رحم بیمار از حد نرمال کمتر بوده و نوزاد باید زودتر از موعد و حتما در عرض 24 آینده متولد گردد. طبق اظهارات بیمار مراحل اولیه تجویز داروی دکتر به خوبی صورت گرفت تا ساعت 23 که بیمار با قرص زیرزبانی تحریک نشده بود و وارد مرحله بعدی یعنی تزریق شد که در این ساعت منجر به خونریزی بیمار گردید. متاسفانه متاسفانه بیمار علی رغم اصرار و دردهای زیاد با کم توجهی پرسنل شیفت شب مواجه گردید و به تدریج خونریزی اش شدت بیشتری گرفت. بیمار هم با توجه به کم توجهی پرسنل مربوطه اقدام به تماس با ما کرده و ما را از قضیه مطلع می کند. ما نیز پس از مراجعه به بیمارستان و اذعان این مطلب به پرستاران مربوطه، ایشان منکر قضیه شده و مجددا با عدم توجه پرسنل مربوطه مواجه شده و متاسفانه به دلیل نبود پزشک شیفت شب و عدم تشخیص و توجه به و ضعیت بیمار، وخامت حال بیمار ادامه پیدا کرد تا ساعت 3 بامداد که بیمار به اوج درد و خونریزی شدید می رسد که منجر به افت قند و مشکل تنفسی و کاهش ضربان قلب نوزاد شده و با وجود سهل انگاری و عدم توجه پرسنل شیفت شب و با وجود اصرارها و ناله های بیمار جهت رسیدگی به حالش، این روند ادامه پیدا کرد تا وضعیت نوزاد و متعاقبا مادر بحرانی شد. پرسنل هم حدودا یک ساعت بعد متوجه وخامت حال مادر و نوزاد شده و سراسیمه خبر سزارین اورژانسی را به ما و دکتر مربوطه داده شد. متاسفانه به علت سراسیمگی پرسنل ظاهرا فرصت کافی برای بی حسی کامل بیمار وجود نداشته و بیمار به وضوح درد تیغ جراحی را حس کرده و شروع به فریاد می کند. خلاصه با هر مکافاتی نوزاد متولد شد ولی از همان بدو تولد دچار مشکلات تنفسی و خفگی ناشی از دیر متولد شدن شده بود و به علت خالی نبودن دستگاه های مربوطه به بیمارستان دیگری منتقل شد.
طبق اظهارات همراهان بیمار، مادر نوزاد وقتی از اتاق عمل خارج گردید خدمه مربوطه از همراهان بیمار خواسته شد که با گرفتن لحاف زیر بیمار او را با سرعت به تخت دیگری منتقل کنند. که این کار با سختی انجام شد پس از آن هم برای انتقال بیمار به تختش در بخش، همراهان بیمار روی تخت رفته و با سرعت و فشار بیمار را با سختی به تخت انتقال دادند. حال سوال اینجاست وقتی همراه بیمار تخصصی در این مورد ندارد اگر در حین انتقال بیمار از تخت بیفتد چه کسی پاسخگوست؟! چرا باید همراهان بیمار با این دلهره و وضعیت روحی و عدم تخصص باید کارهای خدمه و پرسنل بیمارستان را انجام دهند؟ خلاصه پس از انتقال بیمار به تخت به دلیل خونریزی و ... نیاز به تمیز شدن و رسیدگی داشت که با وجود اذعان این مطلب از طرف همراه بیمار که این کارها وظیفه شماست، پرستار مربوطه به وضوح اعلام کرد که این کارها وظیفه همراه بیمار است. همچنین چون بیمار نیاز به مالش رحمش داشت تا خون های زاید خارج گردد این کار هم به همراه بیمار محول شد! تعویض ملحفه ها هم توسط همراهان بیمار صورت گرفت.
خلاصه پس از انتقال نوزاد به بیمارستان کودکان و صحبت هایی که با دکتر مربوطه صورت گرفت، ایشان اوضاع نوزاد را وخیم اعلام کرده و در یک کلام گفتند 50-50 است ما تمام تلاش خود را می کنیم، دستگاهها و تجهیزات هم موجود است، فقط دعا کنید! که با این خبر وضعیت روحی ما بشدت دچار افت شد. نوزادی که طبق سونوگرافی ها و آزمایش های منظم و مکرر و اظهارات پزشک مربوطه کاملا سالم و نرمال بوده است! نوزاد حدود 18 روز در ICU کودکان با عارضه های مختلف مغزی و تشنج دست و پنجه نرم کرد و سرانجام در روز 29 خرداد تسلیم مرگ شد...
شرح حال ما و بسیاری دیگر همین است...
چه کسی پاسخگوی عمر رفته این نوزاد و درد دل والدین او هست!؟ سیدای عزیز ما مانند گلی جلوی چشم ما پر پر شد، به همین راحتی... آب هم از آب تکان نخورد!
و ای کاش می توانستم دمار از این روزگار لعنتی درآورم،
و ای کاش می توانستم زندگی را به رگ های پینه بسته ای بازگردانم،
و ای کاش می توانستم بغض تمام تاریخ را در گلوی تو خشک کنم،
و ای کاش می توانستم لحظه ای از سکوت سرشار این بغض غمگین رهایت کنم،
و ای کاش می توانستم ... فریاد شوم در گلوی این روزگار...
و لاجرم یک روز
سینه آسمان را می درم،
سر می کوبم به دریا،
و ستار ها را آواره زمین می کنم!
و نفس باد را می کـُـشم.
من از تنگنای تاریخ بغض هایت را جمع می کنم و
همه شان را به خورد روزگار می دهم،
پنجه در قلبش می کشم
و خراش عمیق احساست را رگ به رگ،
برهه به برهه
نفس به نفس
جبران خواهم کرد!
من شادی های بی سبب اش را گرو می گیرم!
تا سینه اش از حجم بغض های چرکین و دردآلود بترکد!!
حال ببین!!
من هم اکنون بغـــض تاریـــخـــم...
. . .
وقتی مادری به بن بست می رسد، آگاهانه خود را فنا می کند...
چه حقیقت تلخی...
1393/4/12
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]