تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 24 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند متعال، به بنده‏اش در هر روز نصيحتى عرضه مى‏كند، كه اگر بپذيرد، خوشبخت و ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1852670576




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گزارش فارس از کمپ ترک اعتیاد معتادان در تبریز نابودی شیطان اعتیاد در باغ فرشته / طعم شیرین یک زندگی تازه


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزارش فارس از کمپ ترک اعتیاد معتادان در تبریز
نابودی شیطان اعتیاد در باغ فرشته / طعم شیرین یک زندگی تازه
مرکز ترک اعتیاد باغ فرشته میزبان بیش از 40 بانوی معتاد است و آغوشش را به روی زنان و دخترانی که قصد ترک دارند گشوده است.

خبرگزاری فارس: نابودی شیطان اعتیاد در باغ فرشته / طعم شیرین یک زندگی تازه



به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، زیاد دور نرویم! همین 10 سال پیش وقتی صحبت از معتاد جماعت می‌شد اولین تصویری که به ذهنمان خطور می‌کرد، آتقی سریال آینه عبرت بود. پیرمردی لاغر، ضعیف، چروکیده و مفنگی که با دمپایی و بیژامه مدام پای علاءالدینش بود و مواد دود می‌کرد. البته سن و سال ما اجازه نمی‌دهد سریال آینه عبرت را که اوایل سال 70 پخش می‌شد درست به یاد بیاوریم. اما چهره آتقی، اولین معتاد صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران حتی برای نوجوانان امروزی هم شناخته شده است. اصل ماجرای این فیلم را به خاطر نمی‌آورم اما تصاویر مبهمی از آتقی در ذهنم باقی مانده: پیرمردی ضعیف، بدبخت و معتاد که زنش را حرص می‌داد و آبروی بچه‌هایش را به خاطر اینکه معتاد بود می‌برد. آتقی زن و بچه‌هایش را دوست داشت و از اینکه نمی‌توانست پدر و همسر خوبی برای آنها باشد شرمنده بود... اما حالا دیگر معتاد، آتقی خجول و دوست داشتنی سریال آینه عبرت نبود که فوق ضرری که بخواهد به زن و فرزندانش بزند سرافکنده کردن آنها باشد و در نهایت، در تنهایی و بدبختی بمیرد. در این دوره و زمانه معتاد و اعتیاد داستان دیگری دارد. معتادان امروزی شاید در ظاهر به زشتی آتقی نباشند اما باطنی بسیار کریه‌تر دارند که وجودشان بدتر از فاجعه است. 10 سال پیش معتاد یک تعریف بیشتر نداشت: "یک پیرمردِ افسرده بدبختِ درمانده و فقیر" اما حالا معتاد هزاران تعریف دارد: یک پیرمرد پردغدغه، یک مرد بیکار و اخراجی، یک مرد ثروتمند افسرده، یک کارمند، یک ورزشکار، یک جوان دانشجو، یک جوان متشخص دارای موقعیت اجتماعی، یک زن فقیر، یک زن مطلقه، یک دختر جوان دانشجو و حتی یک دختر نوجوان دانش‌آموز و ده‌ها تعریف دیگر که در این عرصه نمی‌گنجند و اعتیاد با جسارت حد و مرزهای آن را درنوردیده و تا بی‌نهایت جولان می‌دهد. قصه تلخی که اشک استاندار را در می‌آورد چهره اعتیاد بسیار کریه است و چهره زن و دختر معتاد آنقدر سیاه است که بالاتر از آن را نمی‌توان رنگی متصور بود. و اگر امروز رگ غیرت مردانه مسئولان از غم و اندوه سرنوشت دخترانی که به دام اعتیاد گرفتار آمده‌اند چنان ورم می‌کند که راهی بیمارستان می‌شوند و به ناچار گردن خود را زیر تیغ جراحان می‌سپارند نباید بر آنها خرده گرفت. استاندار آذربایجان‌شرقی یکی از همین مسئولان است. او از قصه تلخ اعتیاد در ایران می‌گوید؛ او از 6 میلیون ایرانی آلوده به مواد مخدر می‌گوید که فقط 760 هزار نفرشان شناسایی و به مراکز درمان و ترک اعتیاد تحویل داده شده‌اند. وی از 395 کارگاه تولید مواد مخدر صنعتی در کشور می‌گوید که پارسال منهدم شدند و 15 کارگاه، سهم تبریز بود تا دودمان جوانان تبریزی و آذربایجانی را به باد دهند و ریشه انسانیت را در این دیار هم بخشکانند. استاندار این را هم از یاد نبرده بود گه بگوید 3 هزار و 750 نفر از جوانان غیور میهن اسلامی نه در جبهه‌های جنگ بلکه در راه مبارزه با بلای خانمان سوز اعتیاد در کشور به شهادت رسیده‌اند.

مسئولان تبریزی برای ریشه‌کن کردن اعتیاد بی‌تاب‌تر از همه هستند نه تنها استاندار بلکه کل آذربایجانی‌ها بیش از همه ادعای غیرت و مردانگی‌شان می‌شود و به ویژه بلاهایی که بر سر زنان و دختران درگیر اعتیاد این مرز و بوم می‌آید برایشان سخت گران است. آنها هرگز سرنوشت دردناک دخترانی که توسط والدین معتادشان فروخته می‌شوند را برنمی‌تابند و برای ریشه کن کردن اعتیاد بی‌تاب‌تر از همه هستند. در این میان دبیر شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر استان آذربایجان‌شرقی آستین‌ها را بالا زده و کمر همت بسته تا با به پای کار آوردن همه اقشار جامعه دمار از روزگار قاچاقچیان مواد مخدر و معضل اعتیاد در آورد. محمدعلی نصرتی می‌داند بیش از 92 درصد مردم نگران رویارویی با مواد مخدر هستند. این را هم می‌داند که اعتیاد بانوان و کاهش سن اعتیاد در میان دختران چه غوغایی به پا می‌کند. سردار این بار رسانه‌ها را به کمک گرفته بود تا با بازدیدی که از کمپ ترک اعتیاد بانوان به عمل می‌آورند به عمق فاجعه پی‌ببرند و شاید اطلاع‌رسانی ایشان نقشی در کاهش آسیب‌های این معضل داشته باشد. مرکز ترک اعتیاد باغ فرشته میزبان بیش از 40 بانوی معتاد است و آغوشش را به روی زنان و دخترانی که قصد ترک دارند گشوده است و شاید تنها پناهگاه ایشان باشد. وارد کمپ که می‌شویم با استقبال گرم زنان رو به بهبودی مواجه می‌شویم. نصرتی پیشاپیش همه حرکت می‌کند و با تک تک زنان سلام و احوال پرسی می‌کند. در کنار یکی از زنان میان سال توقف می‌کند و می‌پرسد چرا معتاد شدی؟ می‌گوید برادرم که یک معتاد باسابقه بود مرا به این دام گرفتار نمود؛ دو بچه دارم که بسیار دلتنگشان هستم و تمام سعی‌ام را خواهم کرد تا پاک شوم و پیش بچه‌هایم بازگردم. *- اینجا چه کارها می‌کنید؟ - صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شویم اول جایمان را مرتب می‌کنیم، بعد نظافت، ورزش صبحگاهی، هواخوری، صرف صبحانه و در آخر هم در جلسه حال و احساس حضور می‌یابیم و اعلام پاکی می‌کنیم و بعد از آن هم باز هواخوری و ... *- می‌توانی حال و احساس را پیش من اجرا کنی؟ - با نام خدا، راحله هستم؛ در حال بهبودی؛ خدایم را شکر می‌کنم اینجا هستم؛ خدایم را شکر می‌کنم که خیال خانواده‌ام راحت است؛ حالا دیگر ترور شخصیت نمی‌شوم؛ حالا دیگر آبروی خانواده‌ام را به خطر نمی‌اندازم؛ بچه‌هایم راحت سر روی بالش می‌گذارند؛ حال و احساسم هم خوبست؛ تقدیم می‌کنم به تمام کسانی که در حلقه حضور دارند و همدردم هستند... *- برنامه‌هایی که اینجا اجرا می‌شود تاثیرگذارند؟ راضی هستید؟ - این دومین باری است که اینجا می‌آیم. اینجا دوباره متولد می‌شوم اما وقتی بیرون می‌روم هیچ حمایتی نمی‌شوم و دوباره آلوده می‌شوم. *- چه انتظاری دارید که برآورده شود و برای همیشه پاک بمانید؟ - حمایت و محبت *- از چه کسی؟ - خانواده *- خانواده محبت نمی‌کند؟ - محبت که می‌کنند؛ اما چون در جلسات حضور نمی‌یابند، نمی‌توانند درد ما را درک کنند. بعضا حرف‌هایی می‌زنند که آزارمان می‌دهد، تحقیرمان می‌کنند و بعضی وقت‌ها ما را حتی آدم هم حساب نمی‌کنند. *- چقدر سواد داری؟ - دیپلم تجربی هستم. سردار دوباره حرف همیشگی‌اش را تکرار می‌کند و می‌گوید: اگر مردی معتاد شود زنش با هزار بدبختی خانواده را جمع می‌کند و آبروداری می‌کند اما وقتی زنی دچار این گرفتاری می‌شود، خانواده متلاشی می‌شود. زن سکاندار خانه است؛ اگر نباشد زندگی معنا و مفهومی ندارد و دلخوشی در چنین خانواده ای هرگز دست‌یافتنی نخواهد بود... دختر نوجوانی توجه سردار را به خود جلب می‌کند. سردار سراغش می‌رود و از او می‌پرسد: چند سال داری؟ چه چیز باعث شد معتاد شوی؟ با صدایی لرزان و حالتی استرس‌دار بچه‌گانه می‌گوید: 15 سال دارم؛ پدر و مادرم هر دو معتاد هستند و هروئین و شیشه مصرف می‌کنند و آنها باعث شده‌اند معتاد شوم. *- پولش را از کجا می‌آورند؟ - هر دو، والدینشان فوت کرده و بهشان ارث رسیده است. دخترک خواهر و برادری ندارد، تا اول راهنمایی درس خوانده و از 12 سالگی معتاد شده و دیگر نتوانسته ادامه تحصیل دهد. تاکنون چهار بار به کمپ آورده شده و 2 سالی می‌شود که میهمان کمپ است. آرزو دارد که می‌توانست مثل همه هم سن و سال‌هایش درس بخواند و ادامه تحصیل دهد... نصرتی با چند نفر دیگر هم صحبت می‌کند، به نظر می‌رسد شرم و حیا مانع می‌شود تا بانوان رو به بهبودی راحت بتوانند درد دل کنند. سردار این را کاملا متوجه می‌شود و به بهانه بازدید از بخش سم‌زدایی و کارگاه سالن را ترک می‌کند و ما را با ایشان تنها می‌گذارد تا شاید این بانوان راحت‌تر بتوانند مشکلات و دغدغه‌هایشان را بیان کنند. رفته رفته با مصرف بیشتر بی‌خیال‌تر و بی‌عارتر می‌شدم هر خبرنگاری سوژه‌ای گیر می‌آورد و به سراغش می‌رود. در گوشه‌ای از سالن زن میانسال لاغر اندامی آرام نشسته و کاری به کار کسی ندارد. ناخودآگاه به سمتش جذب می‌شوم. می‌گویم نمی‌خواهی با من درد دل کنی تاکمی سبک شوی؟ با لحنی مهربان و مادرانه می‌گوید: خیر از جوانی‌ات ببینی؛ 5 سال است طلاق گرفته‌ام 5 تا بچه دارم. نتوانستم در عروسی بچه‌هایم شرکت کنم. یک آن به خودم نگاه کردم و دیدم چقدر بی‌قدر و منزلت شده‌ام؛ چقدر بی‌شخصیت هستم. چهره‌ام چقدر زشت و بی‌فروغ شده است؛ به خاطر بچه‌هایم اینجا آمده‌ام تا ترک کنم. 15 روز است پاکم. از اینجا که مرخص شوم پیش بچه‌هایم برمی‌گردم و با پسرم زندگی می‌کنم. *-  تو که اینقدر خوبی و بچه‌هایت را این همه دوست داری چرا معتاد شدی؟ - پدر و مادرم مصرف می‌کردند؛ من حتی نمی‌دانستم معتاد و مواد مخدر یعنی چه؟ سردردهای عصبی داشتم. یک بار پدر و مادرم کمی مواد دادند و گفتند داروست اگر بکشی آرام می‌شوی. وقتی مصرف کردم مدام چرت می‌زدم و بی‌خیال همه چیز می‌شدم و احساس می‌کردم کل دنیا به من تعلق دارد. رفته رفته با مصرف بیشتر بی‌خیال‌تر و بی‌عارتر می‌شدم. حدود 9 سال مصرف کردم و دیگر از خودم نفرت داشتم. با خود گفتم یا باید ترک کنم یا بمیرم و به اینجا آمده‌ام تا با کمک خدا ترک کنم و پیش بچه‌هایم برگردم. *- اگر از اینجا بیرون بروی دوباره آلوده نمی‌شوی؟ - در خانه‌ام مصرف کننده‌ای وجود ندارد. پدر و مادرم مصرف می‌کردند که حالا دیگر در این دنیا نیستند و خطری در بیرون تهدیدم نمی‌کند و اگر کاملا پاک شوم و از اینجا بیرون روم دیگر هرگز خودم را آلوده نخواهم کرد.  اینجا از هر قشری داریم؛ دکتر، مهندس، مایه دار... چند نفر از بانوان رو به بهبودی یک دانشجوی سال آخر مامایی را نشانم می‌دهند و می‌گویند اینجا از هر قشری داریم؛ دکتر، مهندس، مایه دار، فقیر،  غنی و ... . بهتر است سراغ او هم بروی! راست می‌گفتند سوژه خوبی به نظر می‌رسید. یک دختر جوان و بشاش که شیطنت در چشمانش موج می‌زد و اعتیاد هنوز نتوانسته بود زیبایی‌اش را از او بگیرد. سراغش می‌روم و قصد دارم کمی سربه سرش بگذارم: *- خانم دکتر شما هم که معتادی؟! - من به دلیل نداشتن آگاهی گرفتار شدم. یکی از هم دانشکده‌ای‌هایم در سال اول دانشگاه مرا با الکل و حشیش آشنا کرد. با مادرم تنها زندگی می‌کردم. وقتی مادرم فوت شد دوستانم برای اولین بار در سال 86 فریبم دادند و مرا به شیشه معتاد کردند. *- چطور فریبت دادند؟ - یک قرص نشانم دادند و دستشان را روی قرآن گذاشتند و قسم خوردند که اعتیاد ندارد! من هم فریب خوردم و به دام شیشه افتادم. *- ازدواج کردی؟ - یکبار ازدواج کردم و طلاق گرفتم و پس از جدایی هر دو معتاد شدیم. *- مواد را چطور گیر می‌آوردی؟ - مادرم که فوت کرد ارث زیادی به من رسید که همه را صرف تامین مواد می‌کردم. *- هر روز چقدر مصرف می‌کردی؟ - یک گرم و نیم شیشه! *- چقدر برایت هزینه داشت؟ - هر گرم شیشه 40 هزار تومان بود؛ هر روز 60 هزار تومان! *- پدرت کجاست؟ چکاره است؟ - مهندس عمران است، از مادرم جدا شده بود و من از بچگی پیش مادرم بودم. *- چرا پیش پدرت زندگی نمی‌کنی؟ - دوست ندارم پدرم مرا در این حالت ببیند. اگر بتوانم ترک کنم می‌روم پیشش. سه زن را کنار هم گیر می‌آورم. نگاه معصومانه‌ای دارند. چهره‌هایی در هم شکسته، پشیمان و ناامید. یکی شان گویی به زور جلوی اشک‌هایش را گرفته است. انگار همگی زن زندگی بودند و زندگی به آنها خیانت کرده بود. هر سه چفت و جور هم بودند و از کنار هم جم نمی‌خوردند. سراغشان می‌روم و می‌گویم: شما چرا معتاد شدید؛ نترسید هر درد دلی دارید می‌توانید به من بگویید شاید توانستم مشکلاتتان را بر طرف کنم(!؟) همان که به زور جلوی اشک‌هایش را گرفته می‌گوید: برای بار اول شوهرم مرا معتاد کرد. به نسکافه‌ام مواد آلوده کرده بود. چرایش را نمی‌دانم. طلاق گرفته‌ام یک بچه هم دارم که به خاطرش همه دار و ندارم را بخشیدم تا او را بگیرم و حالا مادرم بچه‌ام را به بهزیستی سپرده است و با این وضعیتی که دارم هیچ حمایتی از طرف خانواده نمی‌شوم. و این است آخر و عاقبت معتادان مدرن امروزی که خود هم نمی‌دانند از کجا و چطور شروع کرده‌اند و دیگر مانند آتقی دهه 70 فقیر و بیچاره نیستن و برعکس برخی از سر پولداری و البته خالی بودن از معنویات به این سمت و سو کشیده شده‌اند که هم از مواد و هم از دنیای پوچی که برای خود ساخته‌اند بکشند. اما آخر این ماجرا به هیچ جایی جز کوچه‌های بن بست تباهی راهی ندارد و خوابی عمیق را در دامان شیطان برای این انسان‌های آزاد و انتخابگر تداعی می‌کند، حال چه وقت از این خواب بیدار شوند و یا چه وقت به زندگی خود در خواب ابدی بر پیراهن شیطان پایان دهند فقط خداوند عالم می‌داند. ...................................... نگارنده: لیلا حسین زاده ..................................... انتهای پیام/60001/ع40

93/04/11 - 11:43





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن