واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۰
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - یادداشت روز صولت فروتن؛ روزنامهنگار آقای مهراب قاسمخانی عزیز سلام. نامه سرگشادهات را که تنها به نمایندگی از خودت خطاب به تمام آنهایی نوشتی که از بودن شما در برزیل یک جوریشان شده است، خواندم. بعد از خواندن این نامه طنازانه که کمی هزل و کمی هجو هم داخلش بود، خودم هم یک جوری شدم؛ یک جوری که حتی شاید نتوانم آن را به خوبی بیان کنم. گرچه روزنامه نگارم و فکر میکنم که نویسندهام و حتی گاهی کمی خودخواهانه فکر میکنم که طنزهایی مثل طنزهای شما را (خود شما را) اگر اراده کنم نه در 90 قسمت که در 900 قسمت هم میتوانم به راحتی بنویسم، (فکر است دیگر، گاهی هزار راه نرفته میرود) بگذریم. این بخش را بگذار به حساب همان یک جور شدن من که کمی بخل و کمی حسد هم داخلش هست. به هر حال من هم ایرانیام و چشم ندارم که ببینم شما آنجاها که الان هستید باشید و خوش بگذرانید و من اینجا باشم. مهراب جان، سعی کن همان جاها که هستی وقتی باد به شلوارکت میافتد، کمی هم به یاد من و امثال من باشی و آرزو کنی که هیچکداممان از بودن دیگری در جاهایی دیگر که فکر میکنیم خیلی بهتر است، کمی بخل و کمی حسد نورزیم. از اینجا به بعد نامهام را باید با احتیاط بیشتری بنویسم. فکر کنم. از کلمهها سر جای خود و بهجا استفاده کنم. جوری که دیگر یک جوری نشوم. جوری که شما هم یک جوری نشوید. ناراحت نشوید. جوری که به شما خوش نگذرد. به هر حال شما طنز نویسید و انصافا هم نامه "رو کم کنی" خوبی نوشتهای که استثنائا این بار کلی خندیدم به تکتک کلماتی که نوشته بودی و البته به یاد بازی کاملا تدافعی ایران و نیجریه هم افتادم که چه خوب سعی کرد دفاع کند و چه خوب سعی کردی دفاع کنی از خودت (و چه بسا دیگر هنرمندان شلوارکپوش این سفر که البته بعید میدانم قدرت نویسندگی داشته باشند وگرنه چه بسا آنها هم باید مینوشتند که چرا شلوارک پوشیدهاند و وقتی به حمام میروند چه میپوشند و ...) حالا که به اینجا نامهام رسیدم و با خودم کلنجار میروم که حسابشده بنویسم، کمی خسته شدم. باور کن فکورانه نوشتن هنر میخواهد. فکر میخواهد. سخت است. خسته میکند آدم را. بگذریم ... مهراب عزیز، از سفر شما و بازیگران دیگر به برزیل ناراحت نیستم (خودم را میگویم، شما جمله پاراگراف اول را جدی نگیر و فکر کن که شوخی بود). خیلی هم خوب است که به سفر رفتهای. من هم دلم میخواست اکنون در برزیل بودم. هم خوش میگذراندم، هم شلوارک میپوشیدم، هم ... تیم ملی را تشویق میکردم. اما حالا شما به جای ما خوش بگذران، شلوارک بپوش، حمام هم برو، استادیوم هم یادت نرود که بروی. مهراب عزیز، به دیگران هم سلام برسان. مخصوصا به «ستایش» عزیز که انگار آنجا حسابی رنگ و رویش باز شده و به جناب هاشمی که حجاب اسلامیاش را حفظ کرده است. باز هم تکرار میکنم که از سفر شما ناراحت نیستم. حرفهایت هم درباره اینکه پولتان پول ملت نیست، حرفهای متینی است. خدا تمام اسپانسرها را برای شما حفظ کند. اما ... اما ... از حرفهایت کمی تعجب کردم. برادر جان، شما که سفرت را رفتهای، شما که در این مملکت بزرگ شدهای، شما که میدانی ما مردم میگوییم در فلان جا را میشود بست اما دهان مردم را نمیشود، شما که هنرمندی و باید از مردم جلوتر باشی، کاش بازی خودت را میکردی. کاش تدافعی بازی نمیکردی. کاش تنها خوش میگذراندی. کاش به همان طنز نوشتنهایت ادامه میدادی و مثل مردم عادی همه چی را با همه چی و فوتبال را با دلواپسان و جیب خودت را با جیب ما و شورت و شلوارت را با دیگران قاطی نمیکردی. به هر حال طبیعی است که مردم حرف میزنند، نظر میدهند، توی این سایت و آن سایت کامنت میگذارند، حرف در میآورند. البته پاسخ دادن هم حق شماست اما کاش کمی صبوری کنی تا یکی مثل من با وجود تمام سوالهایی که در ذهنم درباره سفر شما داشتهام نامهای برای شما ننویسم؛ منی که حق را به شما میدهم که باید بروید و خوش بگذرانید و حتی بعدش بیایید و فیلم سفرتان و خوشمزهبازیهایتان را منتشر کنید و ما پول بدهیم و بخریم و ببینیمتان. آقای مهراب قاسمخانی خدانگهدار. سفر بیخطر. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]