واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جهنم به اضافه من!
كاترین بیگلو، نخستین فیلمساز زنی كه اسكار بهترین فیلم و كارگردانی را دریافت كرد، با درام ضدجنگ «جعبه درد» بار دیگر نشان داد كه در ترسیم روابط مردانه و تبلور خشونتی دهشتناك، تسلطی مثالزدنی دارد. كاترین بیگلو، نخستین فیلمساز زنی كه اسكار بهترین فیلم و كارگردانی را دریافت كرد، با درام ضدجنگ «جعبه درد» بار دیگر نشان داد كه در ترسیم روابط مردانه و تبلور خشونتی دهشتناك، تسلطی مثالزدنی دارد. هیچ فیلمساز زنی در طول تاریخ سینما اینچنین به جهانی یكسره مردانه نپرداخته و به توفیق نرسیده است؛ به طوری كه یافتن حساسیت زنانه در جعبه درد عملا غیرممكن است.بیشك این مردانهترین فیلمی است كه یك كارگردان زن كارگردانیاش كرده است؛ نه جلوهای از احساسات لطیف، نه رایحهای از عشق و نه بارقهای از تلقی رومانتیك؛ هر چه هست جهنمی است كه حاصل درگیری 2 گروه متخاصم است؛ عراقیهایی كه نمیتوانند در برابر اشغال كشورشان توسط ارتش آمریكا بیتفاوت باشند و سربازانی كه گویی هیچ آرمانی جز سرسپردن به فرامین نظامی ندارند. • جعبه درد را مایلها دورتر از مرز عراق فیلمبرداری كردهاید. آیا برای كار در اردن با دردسرهای قانونی هم مواجه شدید؟بدیهی است كه استقرار تیم فیلمسازی در فضای ناآرام بغداد اقدامی پرمخاطره و تقریبا غیرممكن بود. من و مارك (بوئل- سناریست) قصد داشتیم واقعیت امروز عراق را به تصویر بكشیم. امروز 7سال از اشغال این كشور میگذرد و به نظر میرسد كه آرامش نسبی بر آن حاكم شده اما خطر بزرگی زیر پوست خاورمیانه نهفته است كه هر لحظه میتواند دنیا را در معرض جنگ جهانی قرار دهد! آرامش لازم برای پسزمینه فیلم را در مناطق مرزی اردن كه به لحاظ جغرافیایی، آب و هوایی و بافت شهری تا حد زیادی به بغداد شباهت دارد یافتیم. با این وجود عمده فیلمبرداری را در شرایط نسبتا نامساعد و دشواری انجام دادیم. تابستان بود و گرمای هوا برای هیچ یك از اعضای گروه به اندازه جرمیرنر (بازیگر نقش سرگروهبان جیمز) غیرقابل تحمل نبود. ارائه بازی قابل قبول آن هم با پوشیدن لباس سنگین ضدگلوله در آتشباران تابستانی كار هر بازیگری نبود. امكان آن هم وجود نداشت كه نمونهای مشابه آن لباس را با همان دیزاین، جنس، كیفیت و كارایی بدوزیم كه برای تماشاگر باورپذیر باشد. تنها كاری كه از دستمان برمیآمد این بود كه برای حمل آسانتر این لباس 100 پوندی، باد آن را در طول راه خالی كنیم تا 20 پوند بیشتر به وزن وسایلمان اضافه نشود. اما در پاسخ به سؤال شما باید بگویم كه با چالش قانونی خاصی مواجه نشدیم. فضای كار بسیار دوستانه و صمیمانه بود و اردن هم محلی زیبا و جالب كه مردمی میهماننواز و خونگرم داشت. حضور شمار زیادی از مهاجرین و پناهندگان عراقی در این منطقه یكی از بزرگترین خوششانسیهای ما بود. بین این افراد چند بازیگر واقعی و چندین چهره بااستعداد شناسایی كردیم كه استفاده از آنها در نقشهای فرعی و حتی سیاهیلشكر میتوانست در باورپذیری فیلم و قرابت بیشتر با فضای بغداد تأثیر بسزایی داشته باشد؛ چیزی كه پیش از سفر به اردن تصورش را هم نداشتم. • یكی از قابل توجهترین نكات درباره فیلم حضور ملموس و گاه سنگین دوربین در همه صحنههاست. برخی منتقدان حتی از آن با تعبیر فرد چهارم (علاوه بر 3 كاراكتر اصلی) یاد كردهاند. چطور به چنین تكنیكی دست یافتید؟ آیا پیشتر تدبیر یا تمهید خاصی برای آن اندیشیده بودید؟سؤال نكتهسنجانهای را مطرح كردید. بله، این كار كاملا عمدی انجام شد. مارك تازه از عراق بازگشته بود و فیلمنامهای را نزد من آورد كه پس از یكبار خواندن، آن را مشاهدات تكاندهنده یك شاهد عینی از چند روز زندگی پرمخاطره یك خنثیكننده بمب یافتم. به همین خاطر زبان فیلم و لحن واقعبینانه روایت آن اهمیت خاصی پیدا میكرد. دغدغه اصلی من این بود كه به هر شكل ممكن كیفیت گزارشگونه سناریو را حفظ كنم. قصد داشتم حسی را كه خواننده هنگام خواندن فیلمنامه پیدا میكند حفظ كنم، به طوری كه تماشاگر نیز همان حس همراهی با شخصیتها را با همان میزان استرس، التهاب و هیجان داشته باشد. برای انتقال این حس هیچ فیلمبرداری را مناسبتر از بریآكروید نیافتم. او یكی از خوشقریحهترین فیلمبردارانی است كه امروزه در صنعت سینما كار میكند. به پیشنهاد او تمام كار را با سوپر16 گرفتیم تا هم هیجان و سراسیمگی سكانسها را در تصویر متجلی كند و هم فرصت لازم را برای پوششدادن همه ابعاد سناریو در اختیارمان قرار دهد.به هر حال مارك سوژه بسیار خطرناكی را انتخاب كرده بود. اگر میخواستیم در لوكیشنهای واقعی كار كنیم، حتی 300 متر دورتر از محوطه پاكسازیشده باید ریسكبازی با مرگ را میپذیرفتیم. پس ناگزیر صحنهها را بازسازی كردیم به طوری كه همه المانهای حاضر در آنها چون زمین، آسمان و حتی تكتك آدمهایی كه در آن حضور دارند با زبان خود به شما التماس میكنند كه جنگ را تمام كنید! سرگروهبان با گامهای نهچندان محكم و قاطع به بمب كارگذاشته شده نزدیكتر میشود اما دوربین شاهد است كه همه چیز و همه كس فریاد میزنند كه جلوتر نیا! و این همان حسی است كه به تعبیر شما فرد چهارم (دوربین) با درك فضای جغرافیایی و اتمسفریك سكانس به تماشاگر منتقل میكند. • یكی از تكلحظههای تجلی نبوغ شما در فیلم برای من سكانسی است كه در آن با چند هنرپیشه شناختهشده و معروف مواجه میشوم كه در نقشهای حاشیهای حضور بسیار كوتاهی دارند و خیلی زود از فیلم خارج میشوند.سربازانی كه در عراق میجنگند عمدتا شهروندان جوان آمریكایی هستند كه اغلب بینام و نشان در دل خطر و حادثه زندگی میكنند و كشته میشوند. به عقیده من استفاده از بازیگران معروف نمیتوانست حس همدردی و همراهی با این شخصیتهای بلاتكلیف فیلم را به تماشاگر بدهد؛ كاراكترهایی كه شبانهروز ترس در چشمانشان موج میزند و هر آن انتظار مرگ را میكشند! به عنوان مثال اگر تامكروز را در نقش جیمز داشتیم، ناخودآگاه میزان نقش تنش و تعلیق فیلم به میزان چشمگیری پایین میآمد، چون تماشاگر به واسطه اشراف به سوابق سینمایی او و حس قرابتی كه در جریان آنها به این هنرپیشه خاص و مورد قبول خود پیدا كرده، كاراكتر جیمز را قهرمانی واجد عالیترین ویژگیها مییافت و میزان تأثیرگذاری این شخصیت و تلاش بازیگر برای باورپذیر ساختن نقش ، تحتالشعاع حضور این ستاره قرار میگرفت. از سوی دیگر این فرصت خوبی بود كه با چند بازیگر بااستعداد نسلمان كار كنیم كه تا به حال مجال نشان دادن قابلیتهایشان را نیافتهاند. • پس از تماشای فیلم احساس كردم گرفتار اعتیاد به نوعی هیجان «نقطه گسستی» شدهام كه شما با آن اكشن حرفهای در من تماشاگر به وجود آوردید و با تزریق دوباره آن در جعبه درد مرا متوجه این انتظارم از كارهای خودتان كردید. اما در عین حال این سؤال نیز در ذهنم شكل میگیرد كه انگیزه شما از نشاندادن وجهه دیگری از شخصیت جیمز در چند سكانس آخر فیلم كه زندگی خانوادگی او را نشان میدهد، چه بوده است؟من قصد نداشتم كه با یك هیجان اغراقشده موفقیت «نقطه گسست» را تكرار كنم. اساسا تفاوت جنس دو فیلم به من این اجازه را نمیداد. آن یك اكشن جنایی بود اما جعبه درد در ژانر فیلم جنگی قرار میگیرد كه در دل خود اكشن بالقوه دارد. من از همان ابتدا به آن به چشم فرصتی برای آزمون و خطا در آستانه ورود به این حوزه نگاه كردم. به عقیده من موفقیت یك فیلمساز به میزان موفقیت او در ترسیم واقعبینانه فضای سناریو و انتقال حس حاكم بر آن و شخصیتها بستگی دارد. • درباره بازیگران و نحوه انتخاب آنها بگویید. شما در این فیلم 3 بازیگر اصلی دارید كه هر سه معتقدند بدون همراهی یكدیگر قادر به اداره فیلم نبودهاند. چطور به این تركیب رسیدهاید؟اولین بار در «دامر» بازی عالی جرمی رنر را از نزدیك دیدم. توانایی او برای ابراز همدردی با كاراكترهای مقابلش یعنی قربانیهای آن فیلم و غرقشدن در شخصیت جفری دامر- قاتل زنجیرهای- برایم دور از حد تصور بود. تأثیر نقشآفرینی او در من آنقدر عمیق بود كه هنگام انتخاب بازیگران جعبه درد ناخودآگاه به یاد او افتادم. آنتونی مكی هم در «نیمه نلسن» خیرهكننده ظاهر شد. البته همه بازیگران و شخصیتهای آن فیلم - رایان فلك - را دوست داشتم اما مكی با وجود حضور بسیار كوتاهش بر پرده، فرمانروایی میكرد. نقش فرعی برایان گراتی در «تفنگدار دریایی» هم قابل توجه بود. بدون شك از میان این سه نفر جرمی رنر مناسبترین گزینه برای نقش جیمز بود. • سبك بصری شما در این فیلم خاص و متمایز است. آیا پیش از شروع پروژه سبك خاصی را برای جلوههای بصری در نظر داشتید؟ فضای سناریو را چطور ترسیم كردید؟عمده فضاسازی فیلمنامه در ذهن مارك بوئل شكل گرفته بود. مارك 4سال به عنوان خبرنگار در عراق حضور داشته و به همین دلیل فیلمنامه هم در خلق موقعیتها و هم در فضاسازی لوكیشنها تا حد زیادی به واقعیت مناطق جنگی در عراق شباهت دارد. من قبل از این پروژه به اردن و كویت سفر كرده بودم اما حتی قبل از جنگ هم عراق را ندیده بودم، به همین خاطر تصوری هم از آن نداشتم. سعی كردم علاوه بر فیلمها و تصاویری كه دیدم، از لابهلای نوشتههای مارك به فضای مدنظرش نزدیك شوم. تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 390]