واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ساعت عاشقیشرحی بر دعای کمیل
ساعت عاشقی، مجموعهای است که شبهای جمعه، به وقت چشمهای خیس شما، به حوالی دلهای تنگتان خواهد آمد. ساعت عاشقی شما را از خیابان تا نخلستان خواهد برد برای فریادی که در گلویتان بغضیده است.ساعت عاشقی، لحظهای است برای شرح نالههای سینهای شرحه شرحه از فراق.ساعت عاشقی، دمی است برای همدمی با کمیل، با علی!قسمت سوم - خدایا؛ ما به عشقت هزار دستانیم « اَللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء »« خدایا ! من از تو درخواست مى كنم ، به رحمتت كه همه چیز را فراگرفته »هریك از كلمات این جمله ى عرشى و كلام ملكوتى و گنجینهى آسمانى ، داراى رموز و اشارات و لطایف و اسرارى است كه تا جایى كه اقتضا دارد به شرح آن پرداخته مىشود .«اللّهم» : پایه و اصلش «یا اللّه» است ، « یا » را حذف كرده اند و به جاى آن « میم » تشدید دار قرار دادهاند تا مرتبهى عالى و برترى شأن و عظمت و بزرگى حق را بنمایانند ، كه هم چنان كه وجود مقدّسش در مرتبهى وجود بر همهى موجودات تقدّم ازلى دارد و چیزى بر او پیشى نگرفته ، سزاوار است در كلمهى «اللّه» این حقیقت مراعات شود و آن را بر هر كلمه و حرفى مقدّم كرد ، تا میان وجود حقیقى و وجود لفظى توافق به عمل آید و فرقى در رعایت شأن ، بین شأن حقیقى و لفظى باقى نماند .دعا خوانى كه حضرت اللّه را مورد توجه قرار مى دهد و وجود مقدّس او را ندا مى دهد و با زبان قال و حال « اللّهم » مىگوید ، باید بداند كه : اگر كشش و جاذبه و اذن و اجازهى حضرت معشوق نبود ، عاشق شیدا قدرت یك كلمه سخن گفتن با معشوق را نداشت و نیروى قدم نهادن در عرصهى دعا براى او نبود ، و زبان قالش لال ، و پدید آمدن حالش محال بود .زبان ندا دهندهى حق ، با اتصال به قدرت حق «اللّهم» مىگوید ، و لسان حال دعا خوان ، با لطف و كرم او گشوده مىشود .دعا خوان باید به این حقیقت آگاه باشد كه : تا خواست محبوب نباشد ، بیان درخواست خواهنده امكان ندارد و تا ارادهى حضرتش در وجود عبد تجلّى نكند ، عبد براى دعا و طلب حاجت به پیشگاه او نمى رود .آرى ! دعا تعلیم اوست . حیات وجود دعا خوان رشحهاى از امر اوست . زبان قال و لسان حال دعا خوان در دست ارادهى اوست ; پس همه چیز از او و در سیطره ى مالكیت و قدرت اوست . از خـودى اى خـدا نجـاتـم ده زین محیط بلا نجاتم دهیكدم از من مرا رهایى بخش از غم ماسوا نجاتم دهدلـم از وحشت جهان بگرفت زیـن دیـار فنـا نجاتم دهنـفـس امـّاره قصـد مـن دارد از بـلاى هـوا نجـاتم دهدعا خوان باید به این حقیقت آگاه باشد كه : تا خواست محبوب نباشد ، بیان درخواست خواهنـده امكـان ندارد و تا ارادهى حضـرتش در وجود عبد تجلّى نكند ، عبد براى دعا و طلب حاجت به پیشگاه او نمى رود« إنّى أسألك »: إنّى به معناى من است ، ولى در اینجا به معناى منیّت كه بویى از فرعونیت دارد نیست . من در این فراز ملكوتى و بقیّهى جملات دعا اشاره به من طبیعى و من عقلانى و من عالى و من وجودى و من استقلالى ندارد ، "من" در این عرصهى معنوى به معناى فقر ذاتى ، تهى دستى ، نیازمندى و خاكسارى است .دعا خوان در این مقام از "من" ذاتى خود جز فقر و انكسار ، ذلت و بیچارگى ، تضرّع و زارى ، خشوع و خضوع و مسكنت و خوارى ، نمىبیند و از حضرت محبوب جز رحمت و كرامت ، لطف و محبت ، احسان و عدالت و عفو و مغفرت مشاهده نمىكند ، به این خاطر دست سوال كه درخواست نیازمند از بى نیاز ، و گدایى و خواهش خاك نشینى ناچیز ، از مقامى بلندمرتبه و غنى بالذات است دراز مىكند ، و درخواست و سوالش را با كمك گرفتن از رحمت واسعهى او اظهار مىدارد .« برحمتك الّتى وسعت كلّ شىء » : رحمتِ محبوب همه چیز را فرا گرفته و به ظاهر و باطن همه چیز احاطه دارد .
این رحمت واسعه ، فیض عامّ حضرت اوست كه همه چیز را از بركت آن ، از تاریك خانهى نیستى به عرصه گاه نورانى هستى سفر داد و هر یك را در جایگاه خاص خودش مستقر كرد و وسائل و ابزار نموّ و رشد و تعالى و تربیت مادى و معنوى هر كدام را به فراخور قابلیت و لیاقت و ظرفیت و استعدادشان فراهم ، و بدون ذرّهاى بخل در اختیارشان گذاشت .در كتاب شریف « انیس اللیل » آمده 1 : داستان و مثل فیض عام الهى چون آفتاب است ; از افق طلوع مىكند ، بدون این كه رساندن نورش را از چیزى دریغ ورزد و از بهره دادن به موجوداتى كه در شعاعش به سر مى برند بخل كند ، هنگام طلوعش آنچه در عرصهى تصرف نورش قرار دارد از وى به اندازهى قابلیت و استعدادش كسب نور مىكند.به همین صورت همهى موجودات غیبى و شهودى هم از بزرگترین آنها تا كوچك ترینش در احاطهى این فیض عام و رحمت واسعه است ; و چیزى گرچه از نظر كوچكى با قوى ترین میكروسكوپها دیده نشود از دایرهى احاطهى رحمتش بیرون نیست ، و هریك به اندازهى استعداد و قابلیت از حضرتش نصیب مىبرند و در سایهى آن رشد و نمو مى كنند و به كمال مادى و معنوىِ خود مىرسند .از كران تا كران هستى ، از غیب و شهود هستى ، از ظاهر و باطن هستى ، از بالا و پستى هستى ، از عیان و نهان هستى همه و همه با تمام هویت وجود خود در دایرهى رحمت واسعه و فیض بى نهایت خالق هستى و رازق هستى و پروردگار هستى به سر مىبرند و آنى از آنات و لحظهاى از لحظات از این فیض جدا نیستند و قدرت جدا شدن ندارند و به فرض این كه بتوانند لحظهاى جدا شوند آثارى از آنان در كشور هستى بر جاى نمىماند .ایجاد موجودات ، رزق مخلوقات ، رشد و نمو نباتات ، كمال جمادات ، نزول آیات ، ظهور بیّنات ، بعثت پیامبران ، هدایت گمراهان ، راهنمایى گم گشتگان ، حیات جانداران ، پدید آمدن فرشتگان ، زنده شدن مردگان ، ثواب نیكوكاران ، مكافات بدكاران ، شایستگى مؤمنان ، ذلت كافران ، برپا شدن قیامت ، ظهور بهشت و دوزخ ، آمرزیده شدن عاصیان از اهل ایمان و آنچه كه در همهى هستى براى همه چیز از خیر و خوبى وجود دارد ، شعاعى از فیض عام و رحمت واسعهى حضرت حق است. مـا گــدایـــان خیـــل سلطـانیم شهــر بنــد هــواى جـانـانیـم بـنـده را نــام خویــشتــن نبــود هـرچـه مـا را لقـب نهنـد آنیم گـر بــراننــد و گــر بـبـخشــایند ره بجــایى دگــر نـمى دانـیـم چـون دل آرام مى زند شمشیر سر بـبــازیــم و رخ نـگـردانیم دوستــان در هــواى صحبـت یار زر فشانند و ما سر افشـانیم مـر خــداونـد عقــل و دانــش را عیـب مــا گـو مكن كه نادانیم هـر گلـى نـو كــه در جهــان آیـد ما به عشقش هزار دستانیم تنـگ چشمـان نظر به میوه كنند مـا تمــاشاكـنـــان بـستــانیم تو به سیماى شخص مى نگرى مــا در آثــــار صنــــع حیـرانیم هرچه گفتند جز حكـایت دوست در همـه عمر از آن پشیمانیم «سعدیا» بـى وجـود صحبـت یار همـه عالــم به هیچ نستانیم تــرك جــان عـزیـــز بتــوان گفت تــرك یـــار عــزیــــز نـتــوانـیم 2 فیض عام و عنایت بى نهایت و رحمت واسعه ى حضرت حق از دسترس فهم ما و چشم انداز تأمّل ما بیرون است . مرغ اندیشه از پرواز در آن عرصه ، ممنوع و شاهباز عقل از رسیدن به حقیقت آن محروم است .شمارش «كل شىء» ، یا همه موجودات و مخلوقاتى كه در سایهى رحمت واسعه قرار دارند و این حقیقت به نهان و آشكار آنها محیط است ، گرچه همهى درختان قلم شود و تمام آبها مركب گردد و فرشتگان و جن و انس نویسنده شوند ، امكان ندارد ; بلكه شمارش اندكى از آنها هم براى این همه نویسنده مقدور نمیباشد !!ما براى فهم نصیبى بسیار بسیار اندك از رحمت واسعهى حق كه همهى موجودات را فرا گرفته ، لازم است به تماشاى امورى چند از هویت و حیثیت بعضى از مخلوقات مادى و برخى از واقعیات معنوى برخیزیم ، شاید روح تشنه ما به جرعهاى از این دریاى بى نهایت دست یابد و اندكى از آتش عطش خود را فرو نشاند و جلوهاى از این خورشید معنوى را كه لحظه به لحظه از افق وجود موجودات طلوع مى كند نظاره كنیم. حجة الاسلام و المسلمین حسین انصاریانگروه دین و اندیشه - حسین عسگری1 ـ انیس اللیل : 41 .2 ـ سعدى شیرازى ، دیوان اشعار ، غزل 439 .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]