واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: هواي علوم انساني آلوده است
روشن است كه علوم انساني از بااهميتترين علومي است كه امروزه در دانشگاهها وجود دارند.
علوم انساني از يكسو به دليل موضوعشان كه انسان و جامعه انساني است و از سوي ديگر به دليل نقش ويژه در هنجارسازي و توليد قوانين و ضوابط حاكم بر جوامع، از اهميت ويژهاي برخوردارند. چنانكه پيشتر در شمارههايي از صفحه «انديشه» به اين بحث پرداخته شد، علوم انساني رايج به سبب تسري فرهنگ غربي در آنها نيازمند تحول و بازتوليدند. اما جايگاه و نقش اين تحول در جامعه چيست؟ براي بررسي اين موضوع لازم است از ويژگيهاي علوم انساني حاضر گفته و سپس به چرايي تحول آن بپردازيم. امري كه سطور ذيل با هدف پرداخت به آن مسطور شدهاند. علوم انساني به مثابه هواي تنفسي مجموعههاي نخبه كشور است كه هدايت جامعه را بر عهده دارند. بنابراين آلوده يا پاكبودن اين هواي تنفسي بسيار تعيينكننده است. بايد گفت كه همه علوم انساني كه امروزه در دانشكدههاي انساني در كشور به دانشجويان تعليم داده ميشود كاملاً وارداتي بوده و بر اساس نظريات انديشمندان غربي تدوين شده است. نظرياتي كه در علوم انساني در رشتههاي مختلف اقتصاد، مديريت، علوم سياسي، روانشناسي، جامعهشناسي و... وجود دارند همگي بر اساس مباني تفكر غربي شكل گرفته است. اساس و محور نگاه در نظريات علوم انساني، نگاه «سوبژكتيو» است. به اين معنا كه ارتباط عقل با وحي قطع گرديده و «عقل خودبنياد» محور قرار گرفته و انسان به عنوان كسي كه خود هدف هستي قرار ميگيرد، نظريات را طراحي ميكند. نگاه سوبژكتيو به علوم بدين گونه است كه ما در نظريهپردازي به هيچ حقيقتي قائل نبوده و تنها آن چيزي را كه خود انسان فكر ميكند درست است، طرحريزي ميكند. نتيجه اين نگاه در نظريات اين ميشود كه انسان، تكساحتي ديده ميشود و عقبايي براي او در نظر گرفته نميشود. در نگاه انسان غربي، تكوين و تشريع بيمعناست و اينكه جهان هستي حقيقت و ملكوتي دارد و جهان تشريع بايد بر اساس ملكوت خود شكل بگيرد معنايي ندارد. در نگاه انسان غربي هر چه هست هميني است كه انسان در اطراف خود ميبيند و حقايق هستي و آن چيزي كه بايد باشد، معنايي ندارد. مشكل اساسي علوم حاضر اين است كه اين نظريات بر اساس مباني فكري و فلسفي خاصي شكل گرفته كه برخاسته از فرهنگ جامعه خود است. رهبري ميفرمايند «اينكه بنده درباره علوم انسانى در دانشگاهها و خطر اين دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم- هم به دانشگاهها، هم به مسئولان- به خاطر همين است. اين علوم انسانى كه امروز رايج است، محتواهايي دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متكى بر جهانبينى ديگرى است؛ حرف ديگرى دارد، هدف ديگرى دارد. وقتى اينها رايج شد، مديران بر اساس آنها تربيت ميشوند؛ همين مديران مىآيند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد كشور، در رأس مسائل سياسى داخلى، خارجى، امنيت، غيره و غيره قرار ميگيرند».(1) بايد گفت كه اين نظريات در جامعهاي كارساز است كه فرهنگ متناسب با خود را داشته باشد. اگر نظريهاي وجود داشته باشد و فرهنگي كه آن نظريه از آن برخاسته است وجود نداشته باشد، آن جامعه حركت رو به جلو نميتواند داشته باشد. مشكل جامعه ما هم اين است كه جامعه ما با ظهور «انقلاب اسلامي» مسلح به نوعي از بينش و فرهنگ شده كه در تضاد با مباني و مبادي نظريات علوم انساني مدرن است. اگر بخواهيم مثالي در اين باب بياوريم مسئله نوع نگاه به پيشرفت و توسعه كشور است. طبق نظريات مطرح شده در اقتصاد متعارف و آن چيزي كه در دانشكدههاي اقتصاد مطرح ميشود، جامعهاي توسعه يافتهتر و داراي پيشرفت بيشتر است كه داراي توليد ناخالص ملي بيشتري باشد و هر چه سرمايه انباشتهتر شود ميتوان گفت آن جامعه پيشرفتهتر است. اما در فرهنگ و تفكر توحيدي «انقلاب اسلامي»، اگر توليد ناخالص ملي فوقالعاده زياد باشد، اما منابع به طور عادلانه بين مردم تقسيم نشده باشد، آن جامعه از همه عقب افتادهتر است! اما اين نگاه را ما در هيچ نظريه اقتصادي در كتابهاي درسي نميبينيم بلكه تمام تلاش در اين است كه عكس آن عمل شود و منابع ثروت در دست افراد محدودي در جامعه قرار گيرد ( مانند نظريه كوزنتس در مسئله رشد و پيشرفت) اين به جهت محل و بنياد شكلگيري نظريات اين علوم بوده كه متناسب با نگاه خاص به انسان و جهان هستي شكل گرفته است. اگر جامعه ما بخواهد پيشرفت كند، يا بايد جامعه تغيير كند و فرهنگ متناسب با آن نظريهها را در خود ايجاد كند، يا اينكه تحولي اساسي در علوم اتفاق بيفتد و علوم انساني متناسب با جامعه ايراني- اسلامي شكل بگيرد. تحول در علوم بدان معنا نيست كه ظاهر يك نظريه را تغيير دهيم و به قولي اسلاميزه كنيم آن را؛ بلكه تحول در علوم به آن معناست كه روشها و دانشهاي جديد ايجاد شود و نوانديشي در علم صورت بگيرد. در باب همين مسئله، امام امت خطاب به دانشجويان و استادان دانشگاه و حوزه فرمودند كه بايد مسئله نهضت توليد علم و جنبش نرمافزاري رقم بخورد و به يك جنبش همگاني و فراگير تبديل شود. تحول در علوم و توليد علم به معناي تحول و توليد دانشها و روشهاي جديد است كه از آن به نوانديشي ياد ميكنند. ايشان فرمودند: «من درباره علوم انساني گلايهاي از مجموعههاي دانشگاهي كردم- بارها، اين اواخر هم همين جور- ما علوم انسانيمان بر مبادي و مباني متعارض با مباني قرآني و اسلامي بنا شده است. علوم انساني غرب مبتني بر جهانبيني ديگري است، مبتني بر فهم ديگري از عالم آفرينش است و غالبا مبتني بر نگاه مادي است. خوب اين نگاه، نگاه غلطي است؛ اين مبنا، مبناي غلطي است. اين علوم انساني را ما به صورت ترجمهاي، بدون اينكه هيچگونه فكر تحقيقي اسلامي را اجازه بدهيم در آن را پيدا بكند، ميآوريم در دانشگاههاي خودمان و در بخشهاي مختلف اينها را تعليم ميدهيم در حالي كه ريشه، پايه و اساس علوم انساني را در قرآن بايد پيدا كرد. » (2) اين همان مسئله مهم و حياتي است كه بايد اتفاق بيفتد. بايد علوم انسانياي توليد و تأسيس كرد كه بر اساس مباني و انديشه اسلامي و قرآني باشد و متناسب با فرهنگ جامعه ما؛ نه اينكه نظرياتي از غرب بياوريم و در جامعهاي بخواهيم آنها را اجرا كنيم كه مباني فكرياش در تضاد كامل با مباني فكري غربي است. پي نوشت: 1- برگرفته از بيانات رهبرحكيم انقلاب، مورخ 29/07/۱۳۸۹ 2- برگرفته از بيانات رهبرحكيم انقلاب، مورخ 28/7/88
نویسنده : نسيم قباشي
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 09 ارديبهشت 1393 - 18:56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]