واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سلاح سپاه، تبیره ی سپاه و سپهبدسپاه و جنگ در شاهنامه فردوسیبخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم: سلاح سپاه
پهلوانان شاهنامه ترک یا خودی آهنین که زره از اطراف آن آویخته و گردن را می پوشاند بر سر گذاشته خفتان یا زرهی آهنین در بر می کنند و موزه ی چرمین بر پای می پوشند.کفش زرین نیز مخصوص سپهبدان و سرداران است اما از آلات رزم یکی گرزی است که سر آن بشکل کله ی گاو و از مخترعات فریدون می باشد:جهانجوی پر کار بگرفت زود / وزان گرز پیکر بدیشان نمودنگاری نگارید بر خاک پیش / همیدون بسان سر گاو میشبدان دست بردند آهنگران / چو شد ساخته کار گرز گرانبپیش جهانجوی بردند گرز / فروزان بکردار خورشید برز این گرز را در موقع سان سپاه بدست گرفته و بدوش تکیه داده و هنگام جنگ با شمشیر یا آلات دیگر از حلقه ی زین بیاویزند. کمند که آن نیز در غیر موقع لزوم از زین می آویزد. کمان که ببازو می نداخته اند و تیرهای آنرا بکمر زده یا در ترکشی که از کمر آویخته است جای می داده اند. شمشیر یا تیغ – عمود – خشت پولاد – زوبین – نیزه – سپر – خنجر – تبرزین.خود رومی بسیار مرغوب است و بیشتر پهلوانان خود یا ترگ رومی بسر می گذارند، زره و خفتان رومی نیز بیشتر برای سپاه بکار می رود – از اینکه هنگام کشتی گرفتن دامن زره را بکمر می زنند بنظر می آید که زره بلند است. گاهی خفتان را از چرم درندگان می سازند(ببریان خفتان رستم) تیغ یا شمشیر هندویمن هر دو مرغوب است . سپر نیز از چرم درندگان ساخته می شود و از سپرهای معروف یکی سپر چینی و دیگر سپر گیلی است که شاید مخصوص بطوایف جنگجوی گیلان بوده است خنجر هندی و کابلی هر دو شهرت دارد و بهترین کمانها را از شهر چاچ می آورند.در خود ایرانیان نیز اسلحه سازی رایج است و انتسابات آلات مذکور بنواحی مختلف دلیل بر این نیست که ایرانیان از ساختن آنها عاجز بوده اند. ممکن است غرض از این لغت ها شکل و طرز ساخت آن آلات بوده باشد. زیرا ایرانیان همیشه دارای این استعداد بوده اند که آثار تمدن را بزودی و زیرکانه از همسایگان اخذ نمایند چنانکه اسفندیار آهنگران را بتعمیر و ساختن سلاح خود وا می دارد. داستان رز گاو سر نیز می تواند دلیلی بر صنعت اسلحه سازی در ایران باشد. تبیره ی سپاهآلات موسیقی سپاه ایران متعدد و بعضی از آنها هنوز نیز مستعمل ست ولی معلوم نیست که شکل قدیمی آنها حفظ شده باشد. آلاتی که فردوسی نام می برد اینهاست.کوس – روتینه خم – بوق – شیپور – گادوم – نای مرغین – کرنای طهمورثی – هندی درای – زنگ زرین – سنج جرس – از این ها شاید چند نام برای تعیین یک آلت باشد و ممکن است که علت تعدد نام اختلاف در جزئیات بوده است. شاه هر وقت برای سان لشکر بر پیل می نشیند برای فرمان «مهره در جام می زند». تبیره در جنگ بسیار بکار می آید. کیخسرو برای جمع سپاه:بفرمود تا بر درش گاو دم / زدند و بجوشید روئینه خماز ایوان بمبدان خرامید شاه / بیاراستند از بر پیل گاهبزد مهره در جام بر پشت پیل/ زمین را تو گفتی براندود نیل دسته ی تبیره زنان بر پشت پیلان پیشاپیش سپاه می رود و پس از آنکه شاه بوسیله ی مهره در جام زدن فرمان می دهد دست بکار شده هیاهوئی برپا می سازند. منوچهر در جنگ با سلم:بزد مهره بر کوهه ژنده پیل / زمین جنب جنبان چو دریای نیلهمان پیش پیلان تبیره زنان / خروشان وجوشان و پیلان دمانیکی بزمگاهست گفتی بپای / زشیپور و نالیدن کرنای رستم نیز در جنگ با شاه هاماوران بهمین طریق فرمان هجوم می دهد:بفرمود رستم که تا کرنای / زنند و بجنبند لشکر ز جای صبح برای بیدار شدن و گرد آمدن سپاه و شب برای بازگشت و استراحت لشکر تبیره می زنند:چوبر زد خور از چرخ رخشان سنان / بپیچد شب گرد کرده عنانتبیره برآمد ز درگاه شاه / برفتند کردان بدان بارگاه و جای دیگر:بشبگیر آواز شیپور ونای / برامد ز دهلیز پرده سرای نشستند بر زین سپیده دمان / همه نامداران به بازو کمان در ضمن گیر و دار و زد خورد سواران و هنگامه ی جنگ نیز تبیره زنان بیکار نمی نشینند:چودریای خون شد همه دشت و راغ / جهان چون شب و تیغها چون چراغز بس ناله ی کوس با کرنای / همی کس ندانست سر را ز پای هنگامیکه پهلوانی فاتح از جنگ برمی گردد و درفش او از دور پدیدار می شود نیز بانک تبیره بر می خیزد:درفشی بدیدند از تیره گرد / گرازان و شادان ز دشت نبردبرآمد زلشکر که آوای کوس / همی گرد بر آسمان داد بوس سپهبدهمینکه از کار جمع آوری سپاه فارغ می شوند شاه خود لشکر را سان می بیند و سپس یکی از پهلوانان را برگزیده درفش کاویان را بوی می دهد و او را بسپهبدی منصوب می کند. گاهی نیز خود شاه سپهداری را عهده دارست. کاوس در رزم با شاه مازندران و کیخسرو در جنگ با افراسیاب وارد شیر و بهرام گور و نوشیروان و پرویز در اغلب جنگها خود سپاه را فرمان می دهند. جای سپهبد در قلب لشکر و فرمان او مطاع است. هرچه پهلوانان دیگر از حیث نژاد و دلاوری بر سپهبد برتری داشته باشند همینکه شاه درفش کاویان را بوی داد ناچار از وی اطاعت می کنند. چنانکه فریبرز پسر کاوس و طوس نوذر هنگام سپهداری گودرز مطیع ویند .سپهبد خود حق ندارد در امر بستن عهدنامه و زینهار دادن و غیره بی فرمان شاه مداخله کند. گودرز به پیران که خواهان آشتی است می نویسد:بدان ای نگهدار توران سپاه / که فرمان چنین نیست ما را زشاهمرا جنگ فرمود آویختن / بکین سیاوخش خون ریختنور امید داری که خسرو بمهر/ گشاید بدین گفتهای تو چهرکسی کن بزودی بنزدیک شاه/ سوی شهر ایران گشادست راه در جنگ بهرام چوبین باپرموده نیز شاه ترکان زینهار او را اعتباری نمی گذارد و نامه ی زینهار از شاه می خواهد. ادامه دارد ... پرویز ناتل خانلریتهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]