تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 آذر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832026345




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روزهای به‌یادماندنی دو مدیر کانال‌کنیِ بخشدار و شهردار


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: روزهای به‌یادماندنی دو مدیر
کانال‌کنیِ بخشدار و شهردار
مدیر و شهردار، کلی خوشحال که چه احترامی به آنها دارد می‌شود، غافل از این که قرار است، چند ساعت دیگر، توی کیسه‌های شن، خاک بریزند و بعد هم آنها را کول کنند و از توی کانال به مقصد معلومی ببرند.

خبرگزاری فارس: کانال‌کنیِ بخشدار و شهردار


سردار رمضانعلی صحرایی، از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس، صبح امروز در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع مقدس خبرگزاری فارس از ساری، به بیان خاطره‌ای جالب از روزهای به‌ یاد ماندنی دفاع مقدس پرداخته که تقدیم به مخاطبان می‌شود. زمان جنگ رسم بود که سازمان‌های دولتی، مدیران و کارمندهای خود را به جبهه اعزام می‌کردند، سال 65 در فاو مستقر بودیم، بی‌سیم خبر داد، بخشدار «سورک» و شهردار «کیاسر» سهمیه مدیرهایی هستند که قرار است چند هفته مهمان محور توی خط باشند، تا اسم مدیر و معاون تو زبان بی‌سیم‌چی چرخید، ذهنم درگیر شد، دنبال این بودم، سر به سر آنها بگذارم و مثل بیشتر وقت‌ها که میزبان مدیرها هستیم، ترس و وحشت را به جانشان بیندازم. همه این سر به سر گذاشتن‌ها با قصد و نیت انجام می‌شد، بنای مردم آزاری نبود، هدف این بود، وقتی به شهرهاشان برگشتند، بدانند رزمنده‌ها و بچه‌های مردم توی جبهه، به چه فلاکتی زندگی می‌کنند تا آسایش آن‌ها و مردم فراهم شود، با خودم کلنجار می‌رفتم تا فکر بکری به ذهنم برسد، فکری که هم «نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را.» دست به کار شدم، قلم و کاغذ گرفتم، شروع کردم نامه نوشتن، نامه را که نوشتم، دادم دست پیک محور تا آن را به دست بخشدار و شهردار برساند، از قصد، درِ نامه را هم باز گذاشتم تا آقای بخشدار یا شهردار، نامه را که دیدند، متن نامه را به راحتی بخوانند. نشانی دو مدیر را هم به پیک دادم و تاکید کردم به آنها بگوید، نامه را به دست فرمانده گردانِ امام محمدباقر(ع) برساند، گردان امام محمدباقر(ع) یکی از گردان‌های محور دو بود، مطمئن بودم که آنها به محض دیدن نامه سر باز، کنجکاوی شان گل می‌کند و تا تهِ نامه را می‌خوانند، همان چیزی که دوست داشتم اتفاق بیافتد، متن نامه این بود: «آقای بلباسی! بخشدارِ سورک و شهردار کیاسر، خدمت می‌رسند، با همه وجود از آنها پذیرایی کنید! در ضمن یک قایق موتوری هم در اختیارشان قرار بدهید تا به این طرف ساحل بیایند، فراموش نشود، شان مدیران محترم استان حفظ شود. پیش بندنامه، نامه محرمانه دیگری، مهر و موم شده، به دست پیک دادم و گفتم: «بعد از این که نامه اول را به دست بخشدار و شهردار دادی، تند برو چادر فرمانده گردان و این نامه را به  آقای بلباسی برسان!» و بعد هم حسابی تاکید کردم، غیر از بلباسی، به دست کسی دیگر ندهند. پیک رفت، از قرار معلوم، بخشدار و شهردار، نامه باز شده را که دیدند، آن را خواندند، وقتی مطمئن شدند، فرمانده محور توی نامه برای آنها، چه احترام بلند بالایی قائل شده، حسابی خوشحال شدند، همان طور که در نامه تاکید شد، بچه‌های گردان امام محمدباقر(ع)، با سلام و احترام، آنها را  سوار قایق کردند و آوردند این طرف ساحل، یعنی فاو. توی نامه دوم که محرمانه بود، از بلباسی خواستم، هر چه سریع‌تر به محض باز شدن پای دو مدیر به فاو، آنها را ببرد کانال‌کنی، درست جایی که عراقی‌ها بر آن مسلط‌ اند. بنده‌های خدا، مدیر و شهردار، کلی خوشحال که چه احترامی به آنها دارد می‌شود، غافل از این که قرار است، چند ساعت دیگر، مثل رزمنده‌های دیگر توی کیسه‌های شن، خاک بریزند و بعد هم آنها را کول کنند و از توی کانال به مقصد معلومی ببرند. چهار هفته تمام، بخشدار و شهردار، خاک ریختند و کول کردند، نفس‌شان درآمده بود، چهار هفته تمام نشده، خبر رسید که آن دو مدیر نتوانستند دوام بیاورند و خلاصه با ترفندی، آن جا را به مقصد هفت تپه ترک کردند. انتهای پیام/86029/ح40

93/01/17 - 08:59





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن