واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: به همه خوش گذشت، غير از طبيعت!
اصلاً انگار روزهاي عيد يك جورهايي با دل به طبيعت زدن عجين شده است. انگار عيد كه ميشود همه دلشان هواي طبيعتگردي ميكند.
از دوروبريهايمان گرفته تا اقوام دور، دوست و آشنا از هركسي برنامههاي روزهاي تعطيل را سراغ ميگيري، بايد انتظار داشته باشي كه بيبرو و برگرد چند روز از اين تعطيلات دو هفتهاي را به خوشگذراني در فضاي سبز و طبيعت اختصاص دهد. به قول معروف طبيعت تازه زنده شده و بهترين فرصت براي لذت بردن از هواي تميز و فضاي سبز بكر است. دقت كردهايد براي ما ايرانيها تعريف ذهني يك روز در پارك، طبيعت و فضاي سبز وقت گذراندن برابر است با هماهنگ كردن چند خانواده و چند ده نفر، حركت كردن چندين ماشين با هم، پهن كردن يك زيرانداز بزرگ، برپا كردن بساط كباب، چاي زغالي و اجرا شدن پروژه چندمنظوره بچهها و بزرگترها؟! دقت كردهايد درست همان طبيعت و فضاي سبزي كه به خاطرش دل به گشت و گذار ميزنيم را در همين طبيعتگرديهايمان تخريب ميكنيم؟ به رسم سنت همه ساله از چند شب قبل تلفن زدنها شروع و هماهنگيها تقريباً كامل شده بود، قرار بود همه اول صبح خانه يكي از خالهها جمع شويم و سپس با هم حركت كنيم. وظايف و آوردن وسايل به خوبي بين خانوادهها تقسيم شده بود، طوري كه همه از مسئوليت و هزينهها راضي بودند. هيچ چيز از قلم نيفتاده بود، اين را ميشد از به زور بستن درهاي صندوق عقب ماشينها فهميد چون مردها تمام تلاششان را ميكردند، هرچه زور داشتند به كار ميگرفتند تا شايد بتوانند همه وسايل را در صندوق عقب جا بدهند و با كمك همديگر درها را ببندند. داخل هر ماشين را كه نگاه ميكردي تا چشم كار ميكرد آدم نشسته بود، مانده بودم چطور اين همه آدم قد و نيم قد توانسته بودند تا اين اندازه از فضاهاي خالي ماشين نهايت استفاده را ببرند! با يك حساب سرانگشتي ميشد فهميد كه فقط پنج ماشين عازم سفر بودند اما در هر ماشين حدود هفت نفر جا شده بودند! جاي شگفتي داشت كه تنها با چند تماس تلفني 35 نفر راهي يك گردش يك روزه شدند، بماند اينكه از همين حساب سرانگشتي بچهها فاكتور گرفته شده وگرنه مطمئناً جمعيت به بيش از 40 نفر ميرسيد! نكته جالب اينجور وقتها اين است كه با همه شلوغي داخل ماشينها حواس راننده براي تميز ماندن ماشين و آشغال نريختن داخل آن كاملاً سرجايش است. اين حساسيت به بقيه هم سرايت ميكند چون كافي است از هر گوشه ماشين صداي شكستن تخمه يا باز شدن پاكت شنيده شود؛ دقيقاً همان جاست كه هفت كله و 14 جفت چشم در يك چشم برهم زدن به سمت صدا و مجرم ميچرخد. به رسم معمول اين روزها يكي از راه بلدها جلوتر از بقيه حركت كرد و همه در تغيير مسير به ماشينهاي بعد از خودشان با چراغ راهنما زدن كمك كردند. جالبتر اينكه اگر يك ماشين در يك فرعي ميپيچيد به دنبالش چهار ماشين ديگر هم همان مسير را طي ميكردند. با ترمز زدن و پارك كردن اولين ماشين همه فهميدند كه به محل اتراق يك روزه رسيدهاند، پس ماشينها پشت سر هم پارك كردند و در يك چشم برهم زدن 40 نفر كوچك و بزرگ از ماشينها پياده شدند و در كمتر از صدمثانيه تمام فضاي اطراف پر شد از آدم! ديدن همين صحنه كافي بود براي تجسم ماوقع آن چيزي كه انتظارش ميرفت... مطابق معمول اينجور وقتها مردها پيشقدم شدند و بساط زيراندازها و روفرشيها را از ماشين درآوردند و همه را پشت سر هم در يك امتداد پهن كردند. مهم نيست سبزه و گلي وجود دارد يا نه مهم اين است كه روفرشيها طوري كنار هم پهن شوند كه اين جمع گرم از هم ذرهاي جدا نباشند، حالا اگر چند بته گل تازه كاشته شده هم له شد، فداي سر جمع، خيالي نيست! مرحله بعد بر عهده خانمهاست. بساط زغال، كتري و كباب را از ماشينها بيرون آوردند و به قول معروف دست هركدام از مردها را به كاري بند كردند. نميدانم اين چه عادت بدي است كه با وجود داشتن محلهاي خاص براي آتش درست كردن و در دسترس بودن زغال مردم وقتي به فضاي باز ميرسند، ترجيح ميدهند حتماً جاي آتش درست كردن كنار دستشان باشد و به هر قيمتي كه شده حتي به قيمت كندن چند شاخه فرعي از درختان آتشي با چوب درست كنند نه زغال! كاش به همينها رضايت ميداديم، چون وقتي توقعات فراتر ميرود همه دوست دارند روي همين آتش طبيعي غذا هم درست كنند و اين دوستداشتن همان و كندن شاخههاي بيشتر و بزرگ كردن محل آتش روي سبزهها هم همان! دقت كردهايد تا وقتي در خانه هستيم كسي جرئت نميكند ذرهاي زباله حتي به اندازه يك پوست تخمه روي فرش بريزد اما همين كه پايمان به فضاي آزاد و طبيعت باز ميشود انگار كلاً هيچ محدوديتي براي اين نوع رفتارها قائل نميشويم؟ اين طرف تفاله چايي، آن طرف پوستههاي ميوه، كمي دورتر پاكت خوراكي بچهها، يكي دو متر جلوتر باقي مانده سفره و غذا و تا جايي كه چشم كار ميكند پوست تخمه، آجيل و خردههاي شيريني! اينها فقط بخشي از ما وقع يك روز طبيعتگردي ماست. تازه اين فقط هنرنمايي ما بزرگترهاست و از نقش پررنگ بچهها در خلق تابلوي وحشتناك طبيعتگردي يك روزه نبايد غافل شد. خودمانيم اگر ما هم بچه باشيم و ببينيم بزرگترها هرجا كه ميرسد بساط پهن ميكنند و اصلاً برايشان مهم نيست چطور ريخت و پاش كنند، طبيعي است كه ما هم دنبالهرو چنين رفتارهايي شويم، چه بسا كه بچهها در اين مواقع از ما بزرگترها بدتر عمل كنند. روز از نيمه ميگذرد و با تاريك شدن هوا همه دست به كار جمع كردن اسباب و وسايل ميشوند. در فرهنگ ما جمع كردن وسايل يعني اينكه فقط لوازم ضروري و مورد نيازمان را جمع كنيم و با خودمان برگردانيم و ما هيچ مسئوليتي در قبال باقيمانده خاكسترهاي آتش، زبالههايي كه ريختهايم و فضاي سبزي كه تخريب كردهايم، نداريم. به تصور خودمان يك روز خوشگذراني تمام شده است و ما تمام لذتمان را از فضاي سبز و طبيعت بردهايم، اصلاً مهم نيست كه اين طبيعت بعد از ما براي باقي ميماند يا نه! اصلاً مهم نيست بعد از رفتن ما كسي ميتواند اسم اين نقطه را فضاي سبز و طبيعت بكر بگذارد يا نه بلكه مهم اين بود كه ما لذت ببريم كه برديم!
نویسنده : زينب شكوهيطرقي
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 16 فروردين 1393 - 15:21
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]