واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آموزش ريشه کني عشق!
ريشه برخي از سوء تفاهمهاي زندگي زناشويي را بايد در انديشههاي تعصب آميز جستجو کرد. انتظارات، ملاحظات و نتيجهگيريهاي متعصبانه ذهنيتي بوجود ميآورد که اصطلاحاً آن را «مجموعه شناخت منفي» ميناميم. مثلاً، وقتي شوهري زنش را در اين مجموعه قرار ميدهد، عملاً، همه اعمال و رفتار و گفتار او را با ذهنيت منفي مورد قضاوت قرار ميدهد. تعصب نه تنها روي برداشتهايي که از ديگران داريم، بلکه هم چنين روي برداشتهايي که از خود داريم تاثير ميگذارد. نوع بخصوصي از تعصب را در اشخاصي مييابيم که از عزت نفس کافي برخوردار نيستند. در مورد اين اشخاص، تعصب به جاي ديگران خود شخص را هدف قرار ميدهد. اين اشخاص بيش از حد به معاني واکنشهاي خود نسبت به ديگران بها ميدهند و براي آنها، بخصوص نظر ديگران بسيار مهم است. اما چون عزت نفس اين اشخاص ضعيف است پيش داوري بيمورد ميکنند و با ذهنيتي نفي فرض را بر اين ميگذارند که ديگران آنها را به ديده حقارت مينگرند. نمونه بارز چنين طرز تفکري چنين است. «وقتي کسي سکوت ميکند، معنايش اين است که مرا دوست ندارد.» اين امکان وجود دارد که شخص با اين نگرش در خانواده اي بزرگ شده است که ، پدر و مادر براي مجازات بچهها از سياست سکوت استفاده مي کردند. تعصب اشخاص نامطمئن، از مجموعهاي از طرز تلقيهاي منفي تشکيل ميشود. به عبارت ديگر، «اگر اين شخص مرا دوست نداشته باشد معنايش اين است که اصولا دوست داشتني نيستم» و «اگر دوست داشتني نباشم، بايد تنها و غمگين بمانم». نظام تفسير حوادث در ذهن همه اين اشخاص تعصبآميز و اريبدار است. مثلا اشخاص افسرده، به احتمال زياد حوادث دو پهلو را بگونهاي تفسير ميکنند که روي خود آنها تاثير نامساعد ميگذارد. مثلا، خانم خانهداري که مشاجره فرزندانش را ميشنود، پيش خود نتيجه ميگيرد که «من مادر بدي هستم. نتوانستم وظايف مادريام را انجام دهم.» از سوي ديگر، کسي که دلهره دارد، در هر موقعيت و در هر حادثه معمولي، خطري را احساس ميکند. شوهر عصبي با ده دقيقه تاخير همسرش پيش خود نتيجه ميگيرد که: «حتما تصادف کرده است». و او که از ماليخوليا رنج ميبرد، هر ناراحتي جزيي جسماني را يک بيماري شديد تصور ميکند، رنگ پريدگي را به تومور مغزي نسبت مي دهد و سوزش جزيي در ناحيه سينه را نشانه نزديک شدن حمله قبلي ميداند و اندکي درد در پهلوهايش را بيماري کليه قلمداد ميکند.اين اشخاص بيش از حد به معاني واکنشهاي خود نسبت به ديگران بها ميدهند و براي آنها، بخصوص نظر ديگران بسيار مهم است.تفاوت اين اشخاص با سايرين اين است که به نتيجه گيريهاي خود بهاي بسيار بيشتري ميدهند و با سماجت به آن ميچسبند. احتمالش زياد است که اين اشخاص، انگارهها را مناسب برداشتهاي شخصي خود درست کنند و هر اطلاعي را که در اين انگارهها جاي نگيرد ناديده بگيرند و عجيب است با آنکه اين طرز تلقي آنها را شديدا ناراحت ميکند، از آن دست بر نميدارند. اين گرفتاري براي اغلب مردم درشرايط فشارهاي رواني تشديد ميشود. پژوهشهاي به عمل آمده نشان ميدهند با آنکه بسياري از زنان و شوهران در زندگيهاي زناشويي ناموفق ميتوانند . مثلاً، زوجهايي که با هم عناد دارند نميدانند و متوجه نيستند که ممکن است تحت تاثير ذهنيات خود نسبت به يکديگر بدبين باشند. در اين شرايط اگر کسي درصدد اصلاح اين خطاهاي شناختي برآيد او نيز درجرگه دشمنان قرار ميگيرد. اشخاص عصباني نميخواهند و نميتوانند که با واقعيتها برخورد صميمانه داشته باشند. در نظر آنها طرف مقابل نه تنها در اشتباه است، بلکه در بسياري از موارد قصد سلطه جويي و حتي فريب آنها را دارد؛ و چون زن و شوهر درگير به قضاوت ذهنياتي نظير احساسات، افکار و انگيزههاي همسرشان مينشينند، به قدري به نتيجه گيريهاي خود اطمينان دارند که انگار ميتوانند درون افکار همسر خود را ببينند. براي آنها، باورهايشان تنها نتيجهگيري نيست، بلکه واقعيت مطلق است.
از سوي ديگر، در دوران عاشقانه اوايل ازدواج، زن و شوهر تعصبات مثبت نشان ميدهند. تقريبا هر کاري که انجام مي دهند و هر حرفي که مي زنند، از سوي ديگر با طرز تلقي مثبت مورد استقبال قرار ميگيرد. انگار که زن و شوهر هيچکدام ممکن نيست کار اشتباهي صورت دهند. اما وقتي ازدواج به مشکل برخورد ميکند، تکرار دلگيريها، مشاجرهها و دلسرديها، طرز تلقي طرفين را تغيير ميدهد. حالا زن و شوهر از تعصب مثبت به تعصب منفي ميروند تا رفتار هر کدام از سوي ديگري تعبير منفي پيدا کند. کار به جايي ميکشد که زن يا شوهر محال است که در نظر يکديگر، کار درستي انجام دهند. بهبود روابط زوجهايي که براي حل اختلافات و مشاوره به مشاورين امور زناشويي رجوع ميکنند، اغلب در اثر تخفيف گرفتن برخوردهاي ناخوشايند حاصل ميشود و نه با افزايش تجربههاي خوشايند. به نظر ميرسد با کمتر شدن تعبيرهاي منفي، سعادت و نيکبختي خانواده خود بخود از راه مي رسد. درست همانطور که در شناخت درماني به بيماران مضطرب و افسرده کمک ميشود تا به افکار اشتباه و مخدوش خود پي ببرند، ميتوان از آن براي برخورد با سوء تفاهمها و کجانديشيهاي حاکم بر زندگيهاي مشترک آشفته که استفاده نمود. اما قبل از هر اقدام لازم است به ريشههاي گرفتاري انديشه پي ببريم و راههايي براي شناسايي آنها پيدا کنيم. پس از آن، زن و شوهر ميتوانند تعبيرها و باورها از يکديگر را مورد آزمون قرار دهند و به جاي آنکه بگذارند افکار منفي سعادت زندگيشان را تباه کند، اقدامي در جهت اصلاح اين خطاهاي شناختي صورت دهند. برگرفته از کتاب " عشق هرگز کافي نيست" تنظيم و تغيير براي تبيان: کهتري در همين زمينه مي توانيد کتاب " حقوق متقابل زن و شوهر" را در فروشگاه اينتر نتي تبيان مطالعه کنيد. همچنين مي توانيد در انجمن هاي تبيان ريشه اختلافات زناشويي را با ديگر دوستان به بحث بگذاريد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 342]