تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837139135




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پیرمرگ (داستان)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پیرمرگ (داستان)
پیرمرگ (داستان)
یک روز در میان بهت همه ی اهالی خانه گفته بود:«این کتاب را که تمام کنم می میرم» وبه عادت همیشه چای سرد عصرانه را سر کشیده بود و شروع کرده بود به خواندن. کتاب از آن کتاب های قطور نبود که همیشه لاجرعه می خواندشان و هیچ کس نمی دانست کجا پنهانشان می کند،از صبح که همه دیده بودندش بر عکس همیشه سر جایش یعنی زیر درخت انجیر نبود. فرو رفته در صندلی رنگ و رو رفته ای که هیچ کس تاریخ ورودش را به خانه نمی دانست درست وسط حیاط نشسته بود و کتاب کم حجمی را با ولع مطالعه می کرد. دیگر کنجکاوی در این مورد که مثلا او با کتاب هایی که می خواند چه می کند و چطور در هر ساعت از روز بدون آن که از کسی کمک بخواهد با صندلی اش در یک نقطه از خانه دیده می شود مسئله ای کهنه بود و تلاش برای بیشتر فهمیدن نتیجه ای نداشت. اهالی خانه این بار باورش کرده بودند،با آن شوری که او در خواندن کتاب داشت ملکه مرگ در یک قدمی اش پرسه می زد پس به فکر چاره افتادند و هر بار به بهانه ای کتاب را از او می گرفتند و کاغذ چرک مرده ی لای صفحات را که نشان دهنده میزان خوانده شدن کتاب بود به چند صفحه ی قبل منتقل می کردند. در باور اهل خانه پیرمرد دیگر رفتنی بود،هفته ها گذشت و صفحات خوانده شدند و تکرار شدند بدون آن که او به این بازی مکرر پی ببرد.
پیرمرگ (داستان)
بی دردسر ترین آدم روی زمین حالا وضعیتی نگران کننده داشت و همه چهارچشمی مواظب بودند که کتابش را تا آخر نخواند،بر گرداندن صفحات کتاب به عقب حالا دیگر به یکی از وظایف روزانه تبدیل شده بود و همه در یک تصمیم ناگهانی به شیفت بندی شدنش رای دادند و این کار تا لحظه ی ورود شبانه ی پیرمرد به رختخواب ادامه پیدا می کرد. سال ها بود که هر شب سر ساعت به رختخواب می رفت و سر ساعت همراه دیگر اعضای خانه بیدار می شد و بعد از یک دوش آب سرد همه ی کارهای شخصی اش را انجام می داد و روی صندلی آرام می گرفت و مطالعه می کرد.کتاب هایی که می خواند شکل و شمایل کتاب های روز را داشتند اما این که او آن ها را از کجا می آورد دیگر سوالی پیش پا افتاده بود که همه از صرافت اش افتاده بودند. اوهمیشه یک کتاب بیشتر نداشت ،کتابی که در لحظه مشغول خواندنش بود و انگار پس از خوانده شدن پرواز می کرد و می رفت و یکی دیگر پرواز کنان می آمد و جایگزین اش می شد. کتاب کوچکی که قرار بود پایان اش مرگ باشد یک کتاب معمولی بود که حالا مثل یک پرنده اسیر شده بود ،پرنده ای که هر بار بال و پر تازه اش قیچی می شد و باید در انتظار رشد دوباره شان می ماند. همه چیز پیش از آن که فکرش را می کردند به حالت عادی برگشت چون خواندن کتاب دیگر تمامی نداشت و همه با یک حس وظیفه شناسی کامل کارشان را انجام می دادند.
پیرمرگ (داستان)
ماه ها گذشت و پیرمرد فقط چند صفحه را می خواند و بازمی خواند تا این که دلهره ای عمیق در یک لحظه تمام خانه را به سکوتی معنا دار کشاند. می شد تمام شدن کتاب را تا ابد به تعویق انداخت اما با فرسودگی های روز افزون اش باید چه می کردند؟ کتاب به گونه ای دیگر داشت تمام می شد و پیرمرد بهت زده به کتاب های عجیبی نگاه می کرد که دیگران او را به خواندن آن ها تشویق می کردند و باز کتاب خودش را که از شدت دست به دست شدن به شکل کتاب های عهد عتیق در آمده بود می خواند و می خواند. چند هفته بعد با آن کتاب معمولی مانند یک شی مقدس رفتار می شد، آن قدر کهنه شده بود که با هر باردست به دست شدن بخشی از آن پودر می شد. کلمات اش دیگر مفهوم نبودند و دیگر به جز لکه های سیاه به هم پیوسته چیزی دیده نمی شد و پیرمرد هم مثل همیشه به لکه ها خیره می ماند بدون آن که شکایتی از نا مفهومی کلمات داشته باشد. در حرکات اوهیچ انتظاری برای مرگ دیده نمی شد و نظم روزانه اش دست نخورده بود اما دلهره های نزدیکی حس مرگ به دل اهالی خانه چنگ می انداخت،کتاب روز به روز فرسوده تر می شد و گفته ی پیرمرد هر روز پژواک گسترده ای پیدا می کرد. کار کتاب به جایی رسید که دیگر نمی شد آن را در دست گرفت. شیرازه اش از هم پاشیده بود و صفحات ترد و شکننده اش با هر بار دست به دست شدن دود هوا می شدند. چند هفته بعد از کتاب چیزی به جز ذراتی ریز باقی نمانده بود .ذراتی که بیشتر از یک کف دست جا نمی گرفتند. وظایف روزانه به نحو احسن انجام شد و پیرمرد درست مثل همیشه کارهای شخصی اش را انجام داد و روی صندلی اش نشست ، آخرین ذرات کتاب را میان دستان او خالی کردند و پیرمرد هم شروع کرد به خواندن انگار که کتاب برای او همان کتاب روز اول بود. اهالی نگران خانه به دور پیرمرد حلقه زدند و او با هر بار ورق زدن بخشی از ذرات کتاب را در هوا منتشر می کرد و چشمانی نگران که به دست های او خیره شده بودند تا لحظه ی آخر ناپدید شدن کتاب را دیدند. حلقه را تنگ تر کردند.پیرمرد خیره به کف دست های خود نفس عمیقی کشید و به پشتی صندلی تکیه کرد. مطالب مرتبط:روی آبخطبه ی تدفینمرگ در کاسه سرمرگ ...خداحافظ نابغه رسول آبادیان   تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن