واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: تاریخ - آیت الله مهدوی کنی در بخشی از خاطرات خود که توسط مرکزاسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، به وقایع مربوط به استعفای خود از سمت نخست وزیری اشاره کرده است. در این خاطره آمده است: پس از شهادت آقای باهنر و آقای رجایی، بحث ریاست جمهوری جداً مطرح بود. روزی ما در راهروی مجلس، جلسهای داشتیم. جلسه غیررسمی بود، در آن جلسه من، مقام معظم رهبری، جناب آقای هاشمی و جناب آقای موسوی اردبیلی بودیم. ظاهراً حاجاحمد آقا هم بودند.دوستان در آن جلسه به آقای خامنهای پیشنهاد دادند که شما نامزد ریاست جمهوری بشوید. ایشان گفتند من به چند جهت نمیپذیرم؛ یکی اینکه من بیمار هستم. من تازه از بیمارستان آمدهام (به خاطر همان جریان انفجار) و آمادگی ندارم. مسئله دوم اینکه خوب نیست دو تا آخوند ریاست قوه مجریه را داشته باشند. آقای مهدویکنی که نخستوزیر هستند، من هم رئیسجمهور بشوم؛ دو تا آخوند خوب نیست. مردم میگویند همه چیز را خودشان قبضه کردهاند. جهت سوم اینکه اگر قبول بکنم، دلم میخواهد کسی نخستوزیر باشد که بتوانم با او چون و چرا داشته باشم، مهدوی برادر بزرگ ماست. ما نمیتوانیم از او پاسخ بخواهیم. این تعبیر ایشان در آن وقت بود... بنده در پاسخ ایشان گفتم که الان بهتر از شما کسی نیست و این اشکالهای شما وارد نیست؛ اما اشکال اول که آخوند و ملا نباید کار اجرایی بکند، زیرا حکومت، حکومت آخوندی میشود، این اشکال وارد نیست، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم حکومت آخوندی شده، ما دیگر نمیتوانیم بگوییم نیست. قوه قضائیه روحانی است، ریاست مجلس روحانی است، بسیاری از مسئولیتهای دیگر روحانی است، از همه بالاتر رهبر هم روحانی است، چه اشکال دارد که رئیسجمهوری نیز روحانی باشد. در این اوضاع آنچه مهم است، مدیریت صحیح، خدمت به مردم و انقلاب و رفع مشکلات مردم است. اما در مورد اشکال دیگر که کسالت بود، گفتم که انشاءالله حالتان خوب میشود، البته زیاد روی آن تکیه نکردیم. تکیه اصلی ما روی مسئله روحانی بودن بود. اما اینکه آیا مهدوی باشد یا نباشد، من دو تا پاسخ دادم؛ اولاً من اگر هم برادر بزرگ باشم، نشان دادهام که روح ناسازگاری ندارم. اینطور نیست که تکروی داشته باشم و هرچه خودم میپسندم انجام بدهم. من اهل دعوا و استبداد نیستم. مسئله دیگر هم این بود که گفتم اگر شما از بودن من خیلی ناراحت هستید، من استعفا میدهم که شما ناراحت نباشید و هیچ دغدغهای نداشته باشید. گفتند نه، نمیشود شما استعفا بدهید! آقای موسوی اردبیلی گفتند یعنی چه؟ تو میخواهی استعفا بدهی که چه شود؟ گفتم بالاخره دنبال کار دیگری میرویم. کار که در دنیا کم نیست. لزومی ندارد بنده نخستوزیر باشم. ایشان اصرار میکردند که نه! نمیشود. گفتم نه! میشود. حالا میبینید که میشود. بالاخره به اینجا که رسید تقریباً همه قبول کردند و نتیجهاش این شد که پس از انتخابات بنده استعفا بدهم. 1424
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]