تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 7 مهر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818812616




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره جالب مشایخی از شعری که برای فروغ فرخزاد خواند


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
خاطره جالب مشایخی از شعری که برای فروغ فرخزاد خواند
به گزارش نامه نیوز به نقل از مثلث آنلاین: یک بیت از شعرهای قدیمی اش را برایش خواندم، گفت: وای! این مال من نیست جمشید، نه! اصلا. خیلی ناراحت شدم که این شعر را خواندم.
 یک بیت از شعرهای قدیمی اش را برایش خواندم، گفت: وای! این مال من نیست جمشید، نه! اصلا. خیلی ناراحت شدم که این شعر را خواندم.
به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگراری شبستان به نقل از شبکه ایران، جمشید مشایخی بازیگر شناخته شده سینمای ایران در گفت گویی با هفته‌نامه «حاشیه» که به مناسبت تولدش و ورود به هشتادمین سال زندگی‌اش انجام شده گفته است که برای بازی در نقش کمال الملک دودل بوده و شبی خواب استاد را دیده که از پرده سینما بیرون آمده و گفته تو نمی‌توانی نقش من را بازی کنی تا رفته و نقاشی یاد گرفته است. مشایخی که در این مصاحبه از ادبیات و سینما سخن گفته است صحبت‌های جالبی درباره دولت آبادی، گلشیری، گلستان و فروغ فرخزاد مطرح کرده است. متن کامل این گفت‌وگو را به نقل از ستاره‌ها در ادامه می‌خوانید:
بیایید کمی با هم به عقب برگردیم. شما تابه‌حال با نویسندگان خوبی هم بازی شده اید مثل دولت‌آبادی و... . به نظرتان نویسندگان چطور بازیگرانی هستند؟بستگی دارد. مثلا محمود دولت‌آبادی پیش از آنکه نویسندگی را آغاز کند به بازیگری شهرت پیدا کرد. او در تئاتر فعالیت می‌کرد. به خاطر دارم نمایشنامه‌ای را که بهرام بیضایی نوشته بود؛ من، دولت‌آبادی و مرحوم جمشید لایق در سه پرده بازی کردیم. پس از آن با هم در فیلم «گاو» هم بازی شدیم. آن زمان هم بازیگری دولت‌آبادی بر نوشتن او می‌چربید. اخلاقش هم عالی بود. خیلی دوستش داشتم و علاقه‌ام به او به خاطر بازیگری و اخلاق خوبش بود، نه نویسندگی اش. پیش از اینکه دولت‌آبادی به عنوان نویسنده‌ای درجه یک مطرح شود، به عنوان بازیگری برجسته، توانا و بااخلاق مطرح بود. بهنود اما کارش بازیگری نبود. او نویسنده و روزنامه نگار بود و یکبار جلو دوربین آمد و... .
شما در «خشت و آینه» گلستان بازی کرده اید. با فروغ هم آشنایی داشتید؟ او چطور بازیگری بود؟فروغ با ابراهیم گلستان در استودیو «گلستان» کار می‌کرد. خیلی مواقع که برای تمرین می‌رفتیم، او نیز حضور داشت. البته نه سر تمرین‌ها بلکه پیش از آن و زمانی که برای ناهار و ... جمع می‌شدیم. فروغ همسن من و متولد 1313 بود. به خاطر دارم وقتی دبیرستانی بودم، شعری از او را در دفتر شعرهایم یادداشت کرده بودم، دفتری که گزیده اشعار شاعران مختلف بود. در حیاط نشسته بودیم؛ منوچهر فرید، کشاورز، من، گلستان و فروغ. گفتم خانم فروغ یکی از شعرهای شما را در دفتر شعرهایم یادداشت کرده‌ام. فروغ گفت: کدام شعر، یادت هست؟ گفتم: یک بیتش را یادم است؛ یک بیت از شعرهای قدیمی اش را برایش خواندم، گفت: وای! این مال من نیست جمشید، نه! اصلا. خیلی ناراحت شدم که این شعر را خواندم. نگو آن زمان که این شعر را سروده بوده، 15سال بیشتر نداشته درحالی که زمانی که پیش ما نشسته بود در اوج «تولدی دیگر» بود و شاعری صاحب نام به حساب می‌آمد. بسیار ناراحت شدم که باعث ناراحتی اش شده بودم، گرچه اصلا قصد نداشتم ناراحتش کنم چون او هنرمندی بزرگ بود و من هم تنها به اصرار خودش شعرش را خواندم. فروغ کم حرف بود و در مدت زمان ساخت «خشت و آینه» دوبار دست به خودکشی زد. اما من هیچ‌گاه با فروغ هم بازی نبودم که درباره بازی اش نظر دهم. او یک کار تئاتر انجام داد و فیلمی هم ساخت.
گلستان تاثیرگذارتر از آن است که کسی بتواند از حس کنجکاوی درباره زندگی او چشم پوشی کند. فروغ هم به همان اندازه، اما به شکلی دیگر در ادبیات فارسی تاثیرگذار است. این وسوسه همواره از سوی خبرنگاران وجود دارد که رابطه کاری و زندگی این دو و حس شان را به هم کشف کنند. شما که با هر دو آنان در ارتباط بودید، روابط شان را چگونه می‌دیدید؟
بارها گفته‌ام که در تئاتر حمید سمندریان و در سینما ابراهیم گلستان استادان من بوده اند. به همین دلیل برایشان به عنوان استادانم احترام قائلم و به خودم این اجازه را نمی‌دهم که وارد زندگی خصوصی شان شوم. برای من گلستان خیلی محترم است. حرف‌هایی که عده‌ای می‌گویند همه حدس وگمان است. چیزی که روشن است، این است که فروغ در سینما شاگرد گلستان بود. گرچه شاگردی با استعداد و کاربلد بود مثل خیلی‌هایی چون نعمت حقیقی. اما برعکس آنچه مطرح است که گلستان کسی را قبول ندارد و بسیار ژست می‌گیرد، اصلا گلستان در ذهن من این‌گونه نیست. برای اینکه من شخصا از انسان‌های خودخواه خوشم نمی‌آید ولی هر خاطره‌ای از گلستان به یاد می‌آورم، عالی است.
شاید باور این حرف شما کمی سخت باشد. به نظرتان باید این تلخی ظاهری گلستان را از آن دست تلخی‌هایی دانست که زندگی به انسان تحمیل می‌کند؟او هنرمند است و به هر ترتیب در زندگی خیلی آسیب دیده. تنها زندگی مرفه نیست که مهم است، گلستان هنرمند ویژه‌ای است. شاید درباره چیزهایی که هیچ‌گاه نگفته، نوشته باشد و بعدها چاپ شود، کسی نمی‌داند. البته به او حق می‌دهم بی حوصله و عصبی باشد.
 در «یک بوس کوچولو» فرمان آرا بازی کردید. آیا این بازی تخطی از مرام استاد و شاگردی با گلستان نبود که در فیلمی بازی کنید که به انتقاد از زندگی ابراهیم گلستان پرداخته است؟اصلا. نقش شبلی به من سپرده شده بود و من این نقش را خیلی دوست داشتم. آن زمان با غلامحسین ساعدی و گلشیری معاشرت داشتیم. من زندگی آنان را همراه با در نظر گرفتن روحیه خودم برای بازی این نقش در ذهنم درنظر گرفته بودم. من به نقش باقی هنرپیشگان کاری نداشتم.یعنی شما آن زمان با نشانه‌هایی که در فیلم قرار داده شده، متوجه این شباهت‌ها و انتقاد از زندگی ابراهیم گلستان نشدید؟ از ماجرای ناراحتی‌ها بین فرمان آرا و گلستان هم خبر نداشتید؟من این فیلم را در سینما ندیدم و در شبکه خانگی تماشا کردم. بعدها هم این مساله به گوشم رسید که فرمان آرا «سعدی» را می‌خواست نزدیک به گلستان کند. نمی‌دانم چه کسی این حرف را زده است اما زمانی که ما این فیلم را بازی می‌کردیم، چنین صحبت‌هایی مطرح نبود. سعدی نویسنده برجسته‌ای بود که سال‌ها در ایران نبوده و در آخر زندگی به کشور برمی گردد. اما شبلی خواسته در ایران بماند، کنار مردمش و خاک شود. شبلی نماینده‌ای از ساعدی در فیلم بود.اکنون با شرایط جسمانی‌ای که دارید، هنوز به فکر بازی هستید؟برایم کمی سخت است اما به تازگی فیلمی بازی کرده‌ام. اگر شرایطم اجازه دهد، باز هم بازی می‌کنم.
شما نه‌تنها بخشی از تاریخ ادبیات معاصر ما را دیده اید بلکه با آنان کار کرده اید. آیا برای «شازده احتجاب» با گلشیری هم در ارتباط بودید؟زمانی که این فیلم را کار می‌کردیم، گلشیری در اصفهان بود. من و ولی شیراندامی در اصفهان و در هتلی اتاق داشتیم. آن زمان مجله‌ای به نام «الفبا» توسط غلامحسین ساعدی منتشر می‌شد. گلشیری داستانی به اسم «عروسک چینی» در این مجله داشت. از من پرسید جمشید این داستان را خوانده‌ای؟ گفتم هنوز نه. خودش داستان را برایم خواند. 15 دقیقه گریه می‌کردم. خیلی داستان خوبی بود و من را تحت تاثیر قرار داده بود. گلشیری آدم بزرگی بود.چطور شد از منتخبان بازی در فیلم «خشت و آینه» شدید. خود گلستان بازی در این فیلم را به شما پیشنهاد کرد؟گلستان به همراه فروغ فرخزاد آمدند و نمایش ما را به اسم «مردگان بی کفن و دفن» سارتر که حمید سمندریان کارگردانی کرده بود و انجمن ایران و فرانسه اجرا می‌کرد، دیدند. تمام گروه را گلستان دعوت کرد به استودیو خود و چند نفر را دعوت کردند برای بازی در فیلم «خشت و آینه»؛ پرویز فنی زاده، فرید، کشاورز، من و بازیگرانی که ربطی به این گروه انتخابی نداشتند مثل مسعود فقیه و ... . گلستان چندماه با ما تمرین کرد تا از آن بازی اغراق شده و تئاتری بیرون آمده و بازی زیرپوستی سینمایی ارائه کنیم. به همین دلیل می‌گویم او استاد من در سینماست. ما تا آن زمان تئاتر بازی کرده بودیم و باید بازی‌هایمان اغراق شده می‌بود. گلستان خیلی دقیق بود. من نقش رئیس کلانتری را بازی می‌کردم. من را کشید کنار و گفت تو الان ‌داری فلانی را بازی می‌کنی. اسمی که گفت آن زمان آدم مهمی بود و او نمی‌خواست این نقش در بازی من رو شود (باور کنید یادم رفته که بود) ، من بازی کردم و گلستان هم در کتابش ‌آفرینی به ما گفت.





1392/11/11





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن