واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
باغشهر دیروز، مهدود شهر امروز
این روزها که دیگر اثر چندانی از آن همه باغهای با صفای تبریز باقی نمانده و آجر و آهن و سیمان جای آنها را گرفته و در سایه وجودی واحدهای بزرگ صنعتی آلاینده هوا در ناحیه غربی شهر و نیز وجود هزاران خودرو با سوختهای غیراستاندارد حتی عرصه را برای نفس کشیدن مردم وشهروندان تنگ کرده است.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، تابستان که میشد حیاط کوچکی داشتیم که تمام خانواده هشت نفری در آن میخوابیدیم. خانهمان در یکی از محلات قدیمی ناحیه جنوب شرقی تبریز واقع بود که در میان انبوهی از باغها با چشمهها و قناتهای فراوان و انواع درختان از جمله درختان تبریزی قرار داشت. شبها که میخواستیم در اوج سکوت بخوابیم پدر یا مادر اول میگفت بسم الله یادتان نرود و بعد آغاز میکرد به نشان دادن ستارهها در آسمان آبی بالای سرمان و اینکه آن ستارههای پر فروغ که میبینید مال آدمهای متمول مثل ... است و ستارههای کم فروغ مال آدمهای مثل ما که از مال دنیا همین سلامتی را داریم که خود سرمایه بزرگی است. شهر تبریز به لحاظ وجودی باغهای فراوان در آن، از دیرباز به باغ شهر معروف بوده و روزگارانی هم که ما بچه بودیم ( دهههای 30 و 40 ) شاید صدها باغ وسیع در محلات مختلف شهر( مارالان، خیابان، باغمیشه و بیلانکوه، حکمآباد، شنبغازان، لاله، گازران،ائلگلی و ...) وجود داشتند که در آن دوران علاوه بر اینکه میوه و سبزی مورد نیاز خانوادهها از قبیل سیب، گردو، آلوچه، هلو، بادام، زرد آلو، سنجد، گلابی، فندق، گوجهفرنگی و انواع سبزیها را تامین میکردند به لحاظ فضای سبز هم علاوه بر افزودن بر زیباییهای شهر بر پاکیزگی هوا نیز کمک میکردند تا آنجا که نام باغ شهر میتوانست بر تبریز کهن اطلاق شود. تخریب باغهای تبریز تا آنجا که ذهنم یاری میکند تقریبا از اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 با راهاندازی واحدهای بزرگ صنعتی و آموزشی در این شهر و کوچ تدریجی روستا نشینان به شهر آغاز و بعدها کم کم توسعه یافت تا رسیدیم به بعد از انقلاب که با شکلگیری ارگانهایی مثل زمین شهری و واگذاری زمین به خانوارهای نیازمند برای ساخت مسکن و به تبع آن سیاستهای تشویقی برای افزایش جمعیت و نیز سرعت گرفتن کوچ روستانشینان به سمت شهرها و از جمله تبریز موجب شد تا تخریب باغها و زمینهای زراعی در تبریز سرعت بیشتری به خود بگیرد تا آ نجا که امروز فقط نام و یادی از آن همه باغهای شهر باقی مانده و در اذای آن با افزایش شهر نشینی و فزونی روز افزون واحدهای بزرگ صنعتی و خودروها به قول معروف مه دود جای باغ شهر را گرفته است و بسیاری شهروندان تبریزی به زور میتوانند نفس بکشند و روزگار بگذرانند! آری؛ داشتم از تابستان و خوابیدن شبها در حیاط میگفتم که سخن به اینجا کشید؛ شب که میخوابیدیم صبحها مادر زودتر از همه بیدار میشد و بعداز اقامه نماز، سماور نفتی را که پر از آب چشمهای زلال بود روشن میکرد و بعد دوباره سر به بالین میگذاشت تا صبح شود . یادم هست بامدادان که هنوز هوا به قول معروف گرگ ومیش بود ، باد سحری که بر درختان تبریزی قدیمی سر به آسمان کشیده باغی در سر کوچه می خورد ، چنان آهنگ موزونی را در هنگامه سحرگاهان مینواخت که انگار برایت لالایی گفته باشند، میخوابیدی، تا بر آمدن خورشید و زمان آماده شدن و رفتن به مدرسه؛ و اما افسوس که امروز که آن آهنگ موزون درختان در سایه ی باد سحری، جای خود را به صدای دلخراش ماشین ها داده است که هنوز سحر نشده در کوچه ها و خیابانها راه می افتند و دریغ از آرامش سحر گاهان آن روزها. در هر حال، این روزها که دیگر اثرچندانی از آن همه باغهای باصفای تبریز باقی نمانده و آجر و آهن وسیمان جای آنها را گرفته و در سایه وجودی واحدهای بزرگ صنعتی آلاینده هوا در ناحیه غربی شهر و نیز وجود هزاران خودرو با سوختهای غیراستاندارد حتی عرصه را برای نفس کشیدن مردم و شهروندان تنگ کرده است؛ وظیفه مسئولان و ارگانهای ذیربط است که تا دیرنشده با همکاری گرفتن از مردم اقدامات عملی برای کاستن از آلودگی هوای شهر انجام دهند وگرنه در غیر این صورت باید با مه دود و گرد و غبار ساخت و سوخت ودرانتظار باد و باران روزگار گذراند. ........................... محمدحسن علملو ........................... انتهای پیام/60002/
92/11/20 - 13:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]