تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819617433




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره ای منتشر نشده از دکتر بی آزار شیرازی در باره یک دیدار سیاسی


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
دکتر بی آزار شیرازی,امام (ره),گورباچف
ناگفته هایی در مورد نامه امام(ره) به گورباچف خاطره ای منتشر نشده از دکتر بی آزار شیرازی در باره یک دیدار سیاسی ...وقتی که نامه آمد من و آقای گورباچف متحیر شدیم که حالا چه جوابی بدهیم، شما در نظر بگیرید که گورباچف رئیس یک ملت کمونیستی است که بی دین است، خوب این مسائل را چه طوری جواب بدهیم؛ می گفت ما به این نتیجه رسیدیم که جوابی که می دهیم ارتباط بدهیم به روابط بین ایران و شوروی و در آن باره فقط بحث بکنیم.




دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی در خاطره ای که تا کنون در جایی بازگو نشده و به چاپ نرسیده نقل می کند:  من همراه با یک عده ای از دوستان در یک سمیناری با علمای مسیحی در گرجستان شرکت کردم؛ در آنجا بنده یک مقاله داشتم و ارائه کردم ، بعد از سمینار ما (جمع هیأت ایرانی) یک دیدار و ملاقاتی با  ادوارد شوارد نادزه در گرجستان داشتیم. معلوم بود که ایشان آدم بسیار با شخصیت و خیلی خردمند و فهمیده ای است. در این دیدار خاطرات دیدارش با امام را برای ما تعریف کرد. برای من مهم بود که ببینم به طور مستقیم چه برداشتی از دیدار با امام و خانه امام کرده است. ایشان بیان می کند که من بعد از اینکه امام نامه ای نوشتند به «گورباچف» و آن نامه 6-7 صفحه بود که امام مطالب فلسفی خیلی جالبی را در آن بیان کرده بودند و از سویی به شجاعت «گورباچف» اشاره کرده بودند و راجع به اینکه چگونه ناتوانی کمونیست دارد آشکار می شود. من عین عبارت ایشان و در واقع برداشت ایشان را عرض می کنم، می گفت: وقتی که نامه آمد من و آقای گورباچف متحیر شدیم که حالا چه جوابی بدهیم، شما در نظر بگیرید که گورباچف رئیس یک ملت کمونیستی است که بی دین است، خوب این مسائل را چه طوری جواب بدهیم؛ می گفت ما به این نتیجه رسیدیم که جوابی که می دهیم ارتباط بدهیم به روابط بین ایران و شوروی و در آن باره فقط بحث بکنیم، می گفت: وقتی پاسخ را تهیه کردیم . از سوی گورباچف این نامه به من داده شد که من حامل این نامه به امام باشم. وارد ایران که شدیم. آقای دکتر ولایتی ما را بردند به جماران. البته ایشان شاید خیال می کرد که این جماران قم است.(چون به جای جماران قم را مطرح کرد). می گفت ما را بردند در یک منطقه کوهستانی در حالیکه برف می بارید و سرمای شدیدی بود جایی که هم سرد بود و هم بسیار ساده و یک زیلوهایی بود (البته ایشان تعبیر زیلو را بکار نبرد)، می گفت: یک چیزی بود خاکستری رنگ و خیلی ساده ساده بود. خانه بسیار زاهدانه بود. می گفت: من خودم را خیلی آراسته کرده بودم، لباس آنچنانی، جوراب نازک، کفش بسیار فانتزی و با این حالت وارد شدیم. اصلاً هیچ فکر نمی کردیم که حالا آنجا وارد شدیم باید کفشمان را در بیاوریم. خلاصه ما مثل دیگران کفشمان را درآوردیم و وارد شدیم و نشستیم. دیدم در این سرمای سخت پای من دارد توی آن جوراب نازک هی سرد می شود تا جایی که کرخ شد. می گفت ما درست ربع ساعت آنجا منتظر آمدن امام شدیم، برای من تعجب آور بود. چرا که من از طرف گورباچف و  شوروی آمده بودم، از طرف گرجستان که نیامده بودم . جلسه هم کاملاً ساکت بود، من بودم و چند نفر از همراهان(وزیر خارجه ایران، مترجم و یک چند نفردیگر) تصوراتی همین طوری در ذهن من می گذشت از تاریخ. تا اینکه بعد از ربع ساعت دیدم فرزند امام آمدند و با ادب و متانت و خوشرویی گفتند: امام دارند می آیند. ورود امام را به من خبر دادند و من منتظر شدم. تا اینکه دیدم یک شخصیتی بسیار ساده روحانی و لاغر اندام با یک کلاهی که بر سر داشتند وارد جلسه ما شدند و من را معرفی کردند به ایشان. (به خاطر کسالت امام پزشکان گفته بودند امام ربع ساعت بیشتر نباید صحبت بکنند یا دیدار داشته باشند). وزیر امور خارجه ایران به من یادآوری کردند که شما باید در طی ربع ساعت یا حداکثر 20 دقیقه تمام محتوای نامه گورباچف را برای امام نقل کنید. من در حالی که خیلی هم سردم شده بود، شروع کردم به بیان محتوای این نامه و دیدم که امام چند مرتبه در برخی نقاط سر تکان دادند و بعد فرمودند که این نامه پاسخ نامه من نبود. من هدف اصلی ام این بود که آقای گورباچف را ببرم به یک دنیای جاوید، دنیای پس از مرگ و با یک عالم دیگر آشنا کنم و این جواب من نبود و خلاصه با یک حالتی ایشان از این جلسه بلند شدند. می گفت من یک احساس نارضایتی کردم. احساس کردم که خیلی تحویل گرفته نشدم و مثل این بود که یک توهینی به من شده باشد. می گفت: بیرون آمدم  و حتی به ذهنم رسید که سایر ملاقات هایم را هم لغو کنم و برگردم. آقای دکتر ولایتی بعداً به من در هتل تلفن کردند و گفتند: امام از آن صحبت ها ناراضی نبودند فقط آن مسأله ای را که می خواستند بیان بدارند از اینکه جوابی دریافت نکرده بودند از آن بابت فقط، و الا ایشان ناراحت نشدند و خلاصه این ملاقات به صورت خوبی تلقی شده در روزنامه ها و در تلویزیون و شما می توانید اینها را ملاحظه بکنید و ایشان گفتند همین الآن شما تلویزیون را بگیرید و من گرفتم و مترجم هم برای من ترجمه کردند دیدم نه خلاصه به صورت مثبتی این دیدار تلقی شده و من یکی دو روز ماندم و دیدارهای بعدی ام را با مسئولان ایران انجام دادم ایشان بیان کردند، برداشت من از امام خمینی این است که ایشان یک ابرمرد تاریخ بود، شخصیت بزرگی بود.
 بعد ایشان به دنبال این  ملاقات به عراق  می رود، در بصره با صدام ملاقات می کند. ایشان بیان می کرد که صدام بسیار تشریفات فراوانی برای من ترتیب داده بود که احترام فراوانی برای من بگذارد و نشان بدهد که ما چقدر اهمیت قائلیم. می گفت من آنجا اول از این حالت استکبار او بدم آمد. معلوم بود که از آن زندگی زاهدانه و عارفانه امام خوشش آمده بود و در قلبش اثر گذاشته بود و می گفت بر خلاف انتظارم که تصور می کردم که می خواهند من را در جماران به سبک پادشاهان ایرانی تحقیر کنند، دیدم نه آن روحیه اصلاً در امام نیست. امام چنین روحیه ای ندارد، من آن روحیه استکباری را در صدام دیدم و دیدم یک آدم بسیار لجوجی است. به صدام گفتم که این جنگ هایی که با ایران کردید بیهوده بود. می گفت برداشت من اینچنین بود با اینکه صدام دوست ما بود و ایران با این دوست ما یعنی عراق می جنگید و با این که روابط ما روابط نیمه سردی بود، بعداً ما متوجه شدیم که این آدم چه روحیه خصمانه و خشنی دارد مخصوصاً وقتی که به کویت حمله کرد.  نتیجه ای که این برخوردهای ایشان داشت و ایشان بیان می کرد چند نکته بود یکی اینکه ایشان متوجه این مسئله شده بود که امام اصلاً در یک عالم دیگری سیر می کند و به دنبال این روابط مثلاً مادی دنیوی نیست که به خاطر منافعش بخواهد ارتباطی با شوروی برقرار بکند؛ نکته دوم این بود که فهمید امام چه روحیه زاهدانه و عارفانه ای دارد و این روحیه استکباری در ایشان اصلاً نیست و نکته دیگر اینکه امام تمام حرکات و سکناتش حساب شده است. این خیلی مهم است که ایشان فقط سه بار سرشان را تکان دادند. و همه اینها را به عنوان نکات مثبت تلقی کردند، و نکته دیگر اینکه ایشان می گفت که این امر باعث شد که یک روابط خوبی میان ایران و شوروی برقرار شود با اینکه ما دوست صدام بودیم. دوست عراق بودیم ولی این دوستی ما نسبت به عراق کاهش پیدا کرد و دوستی مان نسبت به ایران خیلی زیاد شد.نکته دیگر اینکه به برکت این دیدار امام، رابطه ایران و گرجستان بسیار عالی شد. این هم یکی از ثمرات این دیدار بود. به هر حال ایشان این صحبت ها را به دور از این صحبت های دیپلماسی بیان کرد. من دیدم واقعاً با عظمت از امام یاد کرد، در صورتی که در وطن خودش بود و آزاد بود، می توانست مثلاً بگوید آقا من خوشم نیامد ولی واقعاً ایشان با عظمت از امام یاد می کرد و از صدام با اینکه دوست سابقشان بود خیلی به صورت بدی یاد می کرد. (منبع: آرشیو خاطرات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)   اظهارات میخائیل گورباچف، ـ رهبر شوروی (سابق) درباره نامه امام: پیام آیت‏ اللّه‏ خمینی از نظر من به همه اعصار در طول تاریخ بود و زمانی که این پیام را دریافت کردم، اینگونه دریافتم، شخصی که این پیام را نوشته فردی متفکر و دلسوز برای سرنوشت جهان است. من از این پیام که با دقت به آن گوش دادم و آن را مطالعه کردم، استنباط کردم او کسی است که برای جهان نگران است و مایل است من انقلاب اسلامی را بیشتر بشناسم و درک کنم. آیت ‏اللّه‏ خمینی توانست اثر بزرگی در تاریخ نوین جهان بگذارد. ما زمانی که این پیام را در جلسه کمیته مرکزی حزب کمونیست مطرح کردیم، برای اعضای حزب که نیمی از جهان را در اختیار داشتند، بسیار غیرمنتظره بود و نسبت به پیام با دیده احترام نگریستند و گفتند که رهبران ایران علاقه‏ مند به حفظ ارزشهای انسانی در جهان هستند. من متأسفم که در آن مقطع نتوانستم به ایران سفر کنم و از نزدیک با ایشان ملاقات نمایم. به هر حال من امروز از ایشان با احترام عظیم یاد می‏کنم و معتقدم که آیت‏ اللّه‏ خمینی فراتر از زمان می‏ اندیشید و در بُعد مکان نمی‏ گنجید. امروز که من شاهد این اوضاع هستم، پیام آیت‏ اللّه‏ خمینی در ذهنم نقش می‏بندد که او گفته بود من مارکسیسم را به زودی در موزه‏ های تاریخ می‏بینم، من از همان زمان تصمیم گرفتم حرکت را آغاز کنم لذا اصلاحات را انجام دادیم، تعداد مساجد و کلیساها افزایش یافت. اگر آن روز ما پیشگویی آیت‏ اللّه‏ خمینی را جدی ‏تر می‏گرفتیم شاهد چنین وضعیتی نبودیم و اجازه نمی‏دادیم که وضعیت کشور بدین شکل درآید.
نامه امام به گورباچف
بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم جناب آقای گورباچف، صدر هیأت رئیسۀ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می‏شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته‏اید، و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطۀ تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره‏ای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر می‏کنید، اولین مسئله ‏ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدا زدایی» و «دین زدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‏های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینۀ اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‏های کور اقتصادی سوسیالسیم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‏داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعۀ خویش را دوا نکرده‏اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن‏بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است. جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئلۀ مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزۀ طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‏های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی‏توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسیترین درد جامعۀ بشری در غرب و شرق است، به در آورد. حضرت آقای گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه‏ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولی خود می‏دانید که ثبوتاً اینگونه نیست. رهبر چین[1]اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و علی‏الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می‏خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ[2]نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه‏های پوسیدۀ هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهرۀ تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می‏تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند. آقای گورباچف وقتی از گلدسته‏های مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال بانگ «اللّه‏ اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت ـ صلی اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان‏بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان‏بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد از قلمرو علم بیرون می‏دانند؛ و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمی‏دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه می‏دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان‏بینی الهی اعم از «حس و عقل» می‏باشد، و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم می‏باشد گر چه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است، و چیزی که ماده ندارد، می‏تواند موجود باشد. و همان طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می‏کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده می‏شد.لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّه‏َ جَهرَةً[3]می‏فرماید:لاَتُدرِ کُهُ الأبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الأبْصارَ وَ هو اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ[4]. از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه،
بخصوص فلاسفۀ اسلامی، بیندازم. فقط به یکی ـ دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می‏توانند از آن بهره‏ای ببرند بسنده می‏کنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمۀ سنگی یا مجسمۀ مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان می‏بینیم که انسان و حیوان از همۀ اطراف خود آگاه است. می‏داند کجاست؛ در محیطش چه می‏گذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی‏میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می‏خواهد. و شما خوب می‏دانید که انسان می‏خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان می‏خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانۀ وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه‏ها تحقیق کنید، می‏توانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم علاوه بر کتب فلاسفۀ غرب در این زمینه، به نوشته‏های فارابی[5]و بوعلی سینا[6]ـ رحمة اللّه‏علیهما ـ در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی[7]ـ رحمة اللّه‏ علیه ـ در حکمت اشراق مراجعه نموده، و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صِرف که منزه از حس می‏باشد نیازمند است؛ و ادراک شهودیِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیدۀ حسی است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیۀ صدرالمتألهین[8]ـ رضوان اللّه‏ تعالی علیه و حشره اللّه‏ مع النبیین والصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که:حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده، و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی‏کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی الدین ابن عربی[9]نام نمی‏برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد. جناب آقای گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما می‏خواهم دربارۀ اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می‏تواند وسیلۀ راحتی و نجات همۀ ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می‏دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمی‏کنید که مذهب مخدر جامعه است.[10]راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‏های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» می‏نامند. در خاتمه صریحاً اعلام می‏کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می‏تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید. و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می‏شمارد. والسلام علی من اتبع الهدی.[11] 11/10/67 روح ‏اللّه‏ الموسوی الخمینی
پانوشت ها: 1 ـ مائوتسه تونگ. 2 ـ امریکا. 3 ـ بخشی از آیۀ 55 سورۀ بقره: قوم حضرت موسی به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمی‏آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم». 4 ـ سورۀ انعام آیۀ 103: «او[خدا]را هیچ چشمی درک نمی‏کند و او بینندگان را درک می‏کند، و او نامرئی و آگاه است». 5 ـ ابونصر محمد بن محمد الفارابی فوت 339 ه . ق . از بزرگترین فیلسوفان ایرانی وی در شهر فاراب ماوراء النهر متولد شده است. بعضی نژاد او را از ترکان و بیشتر از ایران می‏دانند. فارابی از ماوراء النهر به بغداد رفت و در آنجا به تحصیل زبان عربی پرداخت و علوم فلسفی را نیز همان جا فرا گرفت و کتابهای ارسطو را مطالعه کرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به خدمت سیف الدوله ابوالحسن علی بن عبداللّه‏ بن حمدان رسید و همچنان در دمشق ماند و به تألیف پرداخت. فارابی به سبب شرحهایی که بر آثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثانی» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار داده‏اند. فارابی در همۀ علوم عهد خود استاد و صاحب تألیف است. در ریاضیات و موسیقی و طب اطلاعات بسیار داشته است و از آثار او شرحهایی است که بر «انالوطیقا»ی اول و ثانی و «سوقسطیفا» و «بوطیقا»ی ارسطو نوشته است. در علم النفس، کتاب النفس اسکندر الامرودیسی ودر علوم، السماع الطبیعی و الاثار العلویه و السماء و العالم و کتاب الحروف ارسطو و المجسطی بطلمیوس را تفسیر کرده است. از کتابهای دیگر او: رسالة فی مبادی آراء ـ اهل المدینة الفاضله، فصوص الحکم، الجمع بین رأی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو طالیس. فارابی کوشیده است که در این کتاب، بین عقاید افلاطون و ارسطو التیام دهد. عقاید فارابی در فیلسوفان بعد از او اثر فراوان داشته است. 6 ـ شیخ‏ الرئیس ابوعلی حسین بن عبداللّه‏ سینا فوت 428 ه . ق. پزشک و فیلسوف و نویسندۀ ایرانی که مقام وزارت داشت و از بزرگترین حکیمان و عالمان جهان به شمار می‏آید. سینا آثار متعددی دارد و در حدود 240 کتاب و رساله از او نام می‏برند که بسیاری از آنها به زبانهای مختلف ترجمه شده است. از معروفترین آثار او، کتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامۀ علایی است. ابوعلی در علوم حکمت و فلسفه و طب و ریاضی استادی داشت. 7 ـ شیخ شهاب الدین ابوالفتوح یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی مقتول به سال 587 ه . ق . معروف به شیخ اشراق از بزرگترین فیلسوفان ایران است. در شهر «سهرورد» متولد شد و نزد شیخ مجدالدین الجبلی استاد فخر رازی حکمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضی موارد نظر سهروردی با عقاید قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دین زرتشت را به کار می‏برد، او را به الحاد متهم کردند و همین امر باعث شد که علمای حلب، صلاح الدین ایوبی، فرمانروای مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهاب الدین سهروردی فیلسوفی عارف است که حکمت اشراق در آثارش به کمال رسیده است. مجموع 49 کتاب و رساله به شیخ اشراق نسبت می‏دهند که معروفتر از همه کتاب حکمة الاشراق و رسالة فی اعتقاد الحکما و قصة الغربة الغربیه است این سه کتاب به همت هانری کوربن، مستشرق فرانسوی با مقدمه‏ای به زبان فرانسه در سال 1331 چاپ شده است. دیگر کتاب تلویحات، کتاب المشارع و المطاوحات، رسالة عقل سرخ (چاپ انجمن دوستداران کتاب) رسالة العشق به نام مونس‏العشاق با شرح فارسی و همچنین لغت موران، صفیر سیمرغ، ترجمۀ رسالة الطیر ابن سینا، رسالة فی حالة الطفولیة و رسالۀ آواز پرجبرئیل است. 8 ـ صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا فوت 1050 ه . ق . از فیلسوفان و حکیمان عالیمقام در قرن یازدهم. وی در شیراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر کرد و نزد میرداماد و شیخ بهایی به تحصیل پرداخت پس از آن چند بار به زیارت مکه رفت. ملاصدرا افکار فلسفی دقیق داشت و تألیفاتش در حکمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترین آثار او به زبان عربی است. از آثار ملاصدرا به زبان عربی: اسفار اربعه و شواهد الربوبیه، شرح اصول کافی، حاشیه بر الهیات شفای ابوعلی سینا، شرحی بر کلمة الاشراق (سهروردی) کتاب واردات القلبیه و چند تفسیر دربارۀ بعضی سوره‏ های قرآن است. ملاصدرا را می‏توان از افتخارهای عصر صفویه به شمار آورد. 9 ـ محی ‏الدین بن عربی یکی از بزرگترین حکما و فلاسفۀ اسلامی که آثار او به عنوان مأخذ و منبع، مورد استفادۀ فلاسفه و حکمای بعد از او قرار گرفته است. 10 ـ لنین، پایه گذار کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی، دین را افیون جامعه می‏دانست که بعداً این نظریه حتی از سوی خود کمونیستها نیز باطل اعلام گردید. 11 ـ هیأت نمایندگی امام خمینی در تاریخ 13/10/67 به سرپرستی آقای عبداللّه‏ جوادی آملی متشکل از آقای محمدجواد اردشیر لاریجانی و خانم مرضیه حدیده چی دباغ وارد مسکو شد. این هیأت از سوی منتاشیویلی (دبیر هیأت رئیسۀ شورایعالی اتحاد جماهیر شوروی)، معاون وزیر امور خارجۀ این کشور، امام جمعۀ مسکو و سفیر جمهوری اسلامی ایران مورد استقبال قرار گرفت. آقای جوادی آملی پس از بازگشت از این سفر شرح مبسوطی بر پیام امام خمینی به گورباچف نوشتند که با عنوان «آوای توحید» از سوی مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی به چاپ رسید.


شنبه 14 دی 1392 20:48





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن