محبوبترینها
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
مشاوره حقوقی تلفنی با کمترین هزینه
دکتر عرفان فدایی وکیل پایه یک دادگستری
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1802743728
یه مطلب جالب و خواندنی درباره پولدارا
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
یه مطلب جالب و خواندنی درباره پولدارا
جام کودک؛
.gif)
روغن ریخته رو نذر امامزاده کرده:
در یک روستایی مرد بسار ثروتمندی که بسیار خسیس بود، زندگی می کرد. مردم دیگر روستا با اینکه وضع مالی خوبی نداشتد، اما در کارهای خیر شرکت می کردند. روزی تمام اهالی برای ساختن امامزادهای پیشقدم شدند. ساخت امامزاده که به نصف رسید پول آنها تمام شد و ساخت امامزاده متوقف گشت. مردم به متولی امامزاده پیشنهاد دادند که به نزد مرد پولدار رفته و از او تقاضای کمک کند.
او نیز همان کار را کرد و به نزد آن شخص رفت. مرد پولدار قبول کرد و قول داد که به زودی به آنها کمک کند. متولی هم خوشحال و خندان رفت، بنا و عمله ای پیدا كرد و این مژده را هم به اهل محل داد. مردم گفتند: خدا كند بلكه این امامزاده ساخته شود و نیمه كاره نماند. بحث درباره این موضوع بالا گرفت و هر كس درباره او حرفی می زد. در یكی از روزها كه متولی و بنا و كارگران امامزاده به انتظار ایستاده بودند، مرد خسیس چند تا از قاطرهایش را پوست و روغن بار كرده بود كه به مسافرت برود. به طور اتفاقی گذرش از مقابل امامزاده بود . ناگهان یكی از قاطرهایش به سوراخ موشی رفت و به زمین خورد و یكی از پوستهای روغن پاره شد.
آن مرد فورا زرنگی كرد. پوست را جمع كرد ولی كمی روغن آن به زمین ریخت پیش خودش گفت: این روغن حیف است اینجا بماند.
این طرف و آن طرف را نگاه كرد و متولی امامزاده را دید و او را صدا كرد .
متولی بیچاره به كارگرها گفت: دست به كار شوید كه او حتما پول آورده و دوان دوان پیش مرد پولدار آمده و سلامی كرد و گفت : خدا عزتت را زیاد كند. گفتم : بناها دست به كار شوند. مرد خسیس با خونسردی گفت: ببین آنجا قاطرم به زمین خورده و یكی از پوستهای روغن پاره شده است و مقداری روغن ریخته ، برو آنها را جمع كن و خرج امامزاده كن. این هم سهمیه من برای امامزاده! متولی نگاه كرد و دید خاك فقط كمی چرب شده است. بدون اینكه جوابی بدهد پشیمان و ناراحت برگشت و بقیه پرسیدند: پس پول چطور شد؟ متولی گفت: ای بابا ول كنید، طرف روغن ریخته را نذر امامزاده كرده. این مثل را درباره کسی که پولدار اما خسیس و گداصفت است، به کار می برند
.jpg)
گروه کودک جام نیوز/ 2013 «برای ارسال نقاشی های زیبای خود این قسمت را کلیک کنید»
۱۳۹۲/۹/۲۶ - ۱۸:۱۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]
-
گوناگون
پربازدیدترینها