تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834461808




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فرانظريه‌ي تفسيرگرايي؛ هستي‌شناسي عينيت‌گريز، معرفت‌شناسي تكثرگرا


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فرانظريه‌ي تفسيرگرايي؛ هستي‌شناسي عينيت‌گريز، معرفت‌شناسي تكثرگرا
اگر هرمنوتيك به‌ عنوان دگر اثبات‌گرايي معرفي شود، منظم و در يك قامت منضبط جاي مي‌گيرد، اما اين به معناي اين نيست كه به‌ صورت يك تن‌واره‌ي همگن تلقي شود. انسجام و نظمي كه در اثبات‌گرايي به عنوان نماينده‌ي خردگرايي وجود دارد، در تفسيرگرايي شبيه وهم است.


همان طور كه در نسخه‌هاي قبلي اشاره شد، روابط بين‌الملل در عرصه‌ي فرانظريه، به سه طبقه‌‌ي متمايز تقسيم مي‌شود. نخست فرانظريه خردگرايي در روابط بين‌الملل، دوم پارادايم واقع‌گرايي علمي و سوم فرانظريه‌ي تفسيرگرايي در روابط بين‌الملل. در نسخه‌هاي پيشين از نقد و ارزيابي فرانظريه‌ها، دو پارادايم اصلي روابط بين‌الملل، يعني خردگرايي (جريان اصلي) و واقع‌گرايي علمي را مورد تشريح، نقد و ارزيابي قرار داديم و مواضع پارادايم اسلام به دانش را نيز در مقابل بيان كرديم.

در اين نسخه برآنيم تا مواضع معرفت‌شناختي و هستي‌شناختي تفسيرگرايي را در حوزه‌ي روابط بين‌الملل مورد بررسي و نقد قرار دهيم. لازم به ذكر است براي تشريح ديدگاه اسلام نسبت به دانش و مباني آن، فهم و تشريح درست مباني فكري نظريات مختلف در هر حوزه‌اي (و در اينجا روابط بين‌الملل)، ضروري مي‌نمايد.

هم از اين‌رو، در اين مقاله تلاش داريم فهم اجمالي و صحيحي از يكي از مهم‌ترين و تأثيرگذارترين (در بين پژوهشگران دو دهه‌ي اخير روابط بين‌الملل جهان و اخير ايران) پارادايم‌هاي علمي كه شاكله‌ي بسياري از نظريات روابط بين‌الملل (از سازه‌انگاري گرفته تا فمينيسم و پست‌مدرنيسم) است، پرده برداريم. در مقاله‌ي بعد تلاش مي‌كنيم تا با بهره‌گيري از منطق نقد علمي، به ارزيابي و «نقد درون‌گفتماني» تفسيرگرايي اشاره كنيم و بعد از آن، انتقادات رويكرد اسلامي به تفسيرگرايي را تحليل كنيم.

هستي‌شناختي عينيت‌گريز تفسيرگرايي

همان طور كه سابقاً بحث شد، پرسش‌هاي هستي‌شناختي پيشيني‌اند، زيرا به سرشت «هستي» مربوط‌اند. در هستي‌شناختي پرسش كليدي اين است كه آيا جهاني واقعي كه مستقل از شناخت ما از آن باشد در بيرون هست؟ در مقاله‌ي «واقع‌گرايي مدعي فرانظريه‌ي بينابيني» به صراحت و با تمسك به ديويد مارش، بيان داشتيم كه نمونه‌ي ساده براي پي بردن به تفاوت ساده بين پارادايم‌هاي اصلي علم، پاسخ به اين سؤال است.

ديويد مارش در اثر خود اين سؤال هستي‌شناختي را مطرح مي‌كند كه «آيا تفاوت‌هاي ذاتي كه در همه‌ي زمان‌ها و هر زمينه‌اي برقرار باشند، بين جنسيت‌ها، طبقات و نژادها وجود دارند؟ او براي پاسخ به اين سؤال ساده‌سازي‌شده‌ي خويش، از كتاب «مردان مريخي و زنان ونوسي» اثر جان ‌گري بهره مي‌جويد.

به عقيده‌ي مارش، گري در اين كتاب موضع هستي‌شناختي روشني مبني بر اينكه تفاوت‌هاي بنيادي‌اي ميان زن و مرد وجود دارند، اتخاذ مي‌كند كه ويژگي‌هاي سرشتي‌ ايشان است. مارش مي‌گويد در كتاب گري تفاوت‌ها در گذر زمان، پايدار و ميان فرهنگ‌ها مشترك است. وي اين موضع هستي‌شناختي را ذات‌گرايانه و بنيادگرايانه مي‌داند.

مارش در ادامه و براي توضيح بنيادستيزي، از مخالفان ايده‌ي كتاب گري مثال مي‌زند و فمينيست‌ها را به عنوان كساني كه تفاوت بين زن و مرد را جعلي و برساخته‌ي اجتماعي مي‌نامند ياد مي‌كند. وي ادامه مي‌دهد كه فمينيست‌ها برآن‌اند كه تفاوت‌ها ذاتي نيست و به فرهنگ و زمان معيني مربوط‌اند. مارش موضع هستي‌شناختي فمينيست‌ها به عنوان مخالفان ذاتي بودن تفاوت‌هاي ميان مردان و زنان را بنيادستيزانه مي‌نامد.

طرفداران موضع بنيادگرايانه به سؤال هستي‌شناختي ديويد مارش را خردگرايان (جريان اصلي علم) و طرفداران موضع بنيادستيزانه به اين سؤال را بنيادستيزان (تفسيرگرايان به طور كلي و شاخه‌هاي خرد و كلان آن، اعم از سازه‌انگاران يا برساخته‌گرايان، فمينيست‌ها، پست‌مدرن‌ها، پساساختارگراها و...) مي‌گويند. البته بايستي اشاره كرد كه موضع بينابين اين دو نيز وجود دارد و آن واقع‌گرايي علمي است كه قبلاً در خصوص آن صحبت شد و اشاره شد كه نزديك‌ترين موضع علمي به اسلام در دانش است.

به واقع تفسيرگرايي (هرمنوتيك) به عنوان سنت جايگزين اثبات‌گرايي خود را مطرح كرد. طرفداران اين موضع، بنيادستيز و معتقدند جهان اجتماعي خارج از شناخت ما از آن وجود ندارد؛ يعني پاسخ آن‌ها به سؤال هستي‌شناختي واضح است. آن‌ها جهان را برساخته‌اي اجتماعي مي‌دانند و بر «معناي رفتار» تمركز مي‌كنند. به جاي تبيين، تأكيدشان بر «فهم» است. از اين رو، در سنت تفسيري، برقراري رابطه‌ي علّي ميان پديده‌ها، كه در هر زمان و مكاني معتبر باشد (موضع اثبات‌گرايي)، ممكن نيست (مارش و فورلانگ، 1387: ص 33).

در هرمنوتيك هر چيزي مبتني بر معناست. «هرمنوتيك سنت تفكر و تأملي فلسفي است كه مي‌كوشد مفهوم فهميدن Verstehen را روشن كند و به اين پرسش پاسخ دهد كه چه چيزي سازنده‌ي معناي هر چيز معنادار است.» اين «هر چيز» مي‌تواند شعر، متن عمومي، عملي انساني، زبان يا فرهنگ بيگانه باشد (Bruns, P1 به نقل از: واعظي، 1386: ص 30).

اصطلاح «فهم» به فهم تصوري عقلي مانند مسئله‌اي رياضي اشاره نمي‌كند. «فهم» براي اشاره به عملي در نظر گرفته شده است كه در آن ذهن، «ذهن» (Geist) شخص ديگر را درك كند. پس فهم، عملي ذهني است كه به وسيله‌ي آن تجربه‌ي انسان زنده را درك مي‌كنيم. فهم، فعلي است كه سازنده‌ي بهترين تماس ما با خود زندگي است. فهم، مانند تجربه‌ي زندگي، كمالي دارد كه از چنگ نظريه‌پردازي عقلي مي‌گريزد (پالمر، 1377: ص 127).

سنت تفسيرگرايي «دگر» آشكار اثبات‌گرايي است. دعوي هرمنوتيك، ضدطبيعت‌گرا بودن است. به اين معنا كه جهان اجتماعي را به هيچ وجه مساعد براي نوع برخوردي نمي‌بيند كه تجربه‌گرايي و به‌ ويژه اثبات‌گرايي، مي‌پذيرد. با تكوين از راه متن، هرمنوتيك، آن‌ گونه كه ديلتي در سده‌ي نوزدهم ارائه داد، از اين فرض آغاز مي‌كند كه تحليل طبيعت و تحليل ذهن ماجراهاي متفاوتي هستند. از نظر ديلتي، بر خلاف اثبات‌گرايي، هر كدام از آن‌ها شكل كاملاً متفاوتي از تحليل را لازم مي‌دانند و اين اشكال تحليل چيزهايي هستند كه اكنون ما توضيح مي‌دهيم و درك مي‌كنيم (اسميت، 1388: ص 397 و 398).

تفسيرگرايي مكتبي بس گسترده‌تر از اثبات‌گرايي است. صرف نظر از اين، آغاز با گزارشي از هسته‌ي مركزي اين موضع سودمند است: در سنت تفسيرگرايي پژوهشگران عقيده به اينكه جهان مستقل از تفسير ما وجود دارد را رد مي‌كنند. به جاي اين، آنان ادعا مي‌كنند جهان به طور اجتماعي و گفتماني برساخته شده است. اين نگرش كاملاً در برابر اثبات‌گرايي است؛ اما برخي اوصاف مشترك با پاره‌اي متغيرهاي جديد واقع‌گرايي دارد، بنابراين (همان طور كه گفته شد) از نظر هستي‌شناختي، اين موضع بنيادستيزانه است.

اين به معناي آن است كه براي پژوهشگراني كه در سنت تفسيري كار مي‌كنند، پديده‌هاي اجتماعي مستقل از تفسير ما از آن‌ها نمي‌زيند. به جاي اين، تفسير/فهم پديده‌هاي اجتماعي اهميت دارند؛ تنها تفاسير/‌معاني‌اند كه مي‌توانند در چارچوب يك گفتمان يا سنت، دريافت و فهميده شوند. در نتيجه ما بايد بر شناسايي گفتمان‌ها و سنت‌ها تمركز يابيم و تفاسير و معاني‌اي را كه آن‌ها به پديده‌هاي اجتماعي مي‌دهند دريابيم.

با وجود اين، ما بايد بدانيم كه تحليل «عيني» امكان‌ناپذير است. «دانشمندان» اجتماعي (البته تفسيرگراياني كه اين اصطلاح را به كار مي‌برند) ممتاز نيستند، بلكه ايشان هم در چارچوب گفتمان يا سنت عمل مي‌كنند. در نتيجه، شناخت به شكل نظري و يا گفتماني باور شده است (ديويد مارش، همان: ص 43 و 44).

همان طور كه اشاره شد، هستي‌شناسي تفسيرگرايان بر انكار وجود واقعيت خارجي و جدا از ساخته‌هاي اجتماعي استوار است. لذا تفسيرگرايان از نظر هستي‌شناسي در سنت ايدئاليسم يا آرمان‌گرايي جاي مي‌گيرند؛ چرا كه هستي‌هاي مادي را يا رد مي‌كنند و يا براي آن‌ها نقشي در فرآيند توليد دانش قائل نيستند. از اين روست كه آنان به جاي توجه به ارتباط ميان واقعيات عيني يا مادي، در پي كشف ارتباط ميان معاني هستند. آن‌ها در واقع مي‌گويند خود رفتار يا عمل اجتماعي مهم نيست، تنها معاني‌اي كه كنشگران اجتماعي به رفتار خود نسبت مي‌دهند اهميت دارد.

از آنجا كه فهم معنا در گرو تفسير است، تفسيرگرايان به جاي تبيين، در پي تفسير پديده‌هاي اجتماعي هستند و مي‌گويند تنها تفسير كنش‌ها يا پديده‌هاي اجتماعي اثرگذارند، نه خود آن پديده‌ها؛ چرا كه انسان بر پايه‌ي فهم خود از پديده‌ها دست به عمل مي‌زند و پديده‌هاي ناب به فهم و درك نيامده، هيچ اثري در رفتار انسان ندارند. خود پديده‌ها و در نتيجه، فهم انسان از آن‌ها، همواره سيال و نسبي است. پيامد نسبي‌گرايانه‌ي هستي‌شناسي تفسيرگرايان آنان را به دو برداشت متفاوت شناخت‌شناسانه مي‌رساند.

يك گروه از آنان به كل منكر امكان شناخت واقعيت‌اند كه عموماً با عنوان پسانوگرايان يا پساساختارگرايان شناخته مي‌شوند كه درستي شناخت را نه در سازگاري آن با امر واقع، بلكه در سازگاري آن با نظرات مورد قبول جامعه علمي مي‌دانند و در نتيجه پرسش‌هاي تجربي و هنجاري را جدايي‌ناپذير از يكديگر مي‌دانند و در اين رابطه به پرسش‌هاي هنجاري بهايي بيش از تجربه مي‌دهند.

گروه ديگري از تفسيرگرايان شناخت نسبي از پديده‌هاي اجتماعي از طريق پي بردن به ارتباط معاني نشانه‌ها را امكان‌پذير مي‌دانند، ولي هر دو گروه، عيني بودن دانش اجتماعي را رد مي‌كنند. از اين ديدگاه، هدف شناخت پديده‌هاي اجتماعي درك تفاسير و معاني در درون يك سنت گفتماني رايج در زمان و مكان معين است. روش پژوهش مطلوب تفسيرگرايان روش كيفي است؛ چرا كه به نظر آنان تنها با كاربرد روش كيفي مي‌توان پي برد كه مردم، خود و جهان خود را چگونه مي‌فهمند (افتخاري، جزوه: ص 68).

تفسيرگرايي و به ‌طور خاص هرمنوتيك در آثار ديلتي، هوسرل، وبر، هايدگر، ويتگنشتاين و گادامر تكوين مي‌يابد (اسميت، همان: ص 398). البته اگر هرمنوتيك را به عنوان دگر اثبات‌گرايي معرفي كنيم، منظم و در يك قامت منضبط جاي مي‌گيرد، اما اين به معناي اين نيست كه به‌ صورت يك تن‌واره‌ي همگن تلقي شود.

انسجام و نظمي كه در اثبات‌گرايي به عنوان نماينده‌ي خردگرايي وجود دارد، در تفسيرگرايي شبيه وهم است. اگر اثبات‌گرايي را نماينده‌ي خردگرايي در علم سياست و روابط بين‌الملل بدانيم، بي‌ترديد تفسيرگرايي نماينده‌ي چندين جريان فكري است. تفسيرگرايي مكتبي بس گسترده‌تر از اثبات‌گرايي است (افتخاري، همان: ص 68).

هرمنوتيك به خصوص در قرائت هايدگري و گادامري، هستي‌شناختي را مقدم بر معرفت‌شناختي مي‌داند. البته بايستي اشاره كرد كه هرمنوتيك اساساً هرمنوتيك روش‌شناختي بوده است. هرمنوتيك را مي‌توان در نظر اول به عنوان پرداختن به چگونگي درك يك متن يا يك بازيگر مورد ملاحظه قرار داد و آثار كالينگ وود و اسكينر در درجه‌ي نخست به اين «هرمنوتيكِ اساساً روش‌شناختي» مي‌پردازند.

اما همان ‌طور كه گفته شد، هايدگر و گادامر لباس هستي‌شناختي به هرمنوتيك پوشاندند. آثار اساسي‌تر، به‌ ويژه آثار هايدگر و گادامر، سؤال‌هايي هستي‌شناختي درباره‌ي ماهيت هستي مطرح مي‌سازند. مثلاً تفسير و درك جهان چه معنايي براي ما مي‌دهد؟ به‌ طور خلاصه، هرمنوتيك اهميت هستي‌شناختي دارد و همين بدان معناست كه توجهات سنتي شناخت‌شناسي براي درك باورهاي ما و معنادار ساختن آن‌ها نامناسب‌اند، زيرا آن‌ها ذهن تفسيري يا مشاهده‌اي را به طريقي مقدم بر سؤال‌هاي مربوط به ماهيت «بود» قرار مي‌دهند (اسميت، همان: ص 398 و 399).

معرفت‌شناسي كثرت‌گراي تفسيرگرايي

اگر موضع هستي‌شناختي، نگرش پژوهشگر درباره‌ي سرشت جهان را بازتاب مي‌دهد، موضع معرفت‌شناختي نگرش ايشان درباره‌ي آنچه ما مي‌توانيم بدانيم و چگونه مي‌توانيم بدانيم را بازمي‌تابد. از حيث لفظي، معرفت‌شناسي نظريه‌ي‌ شناخت است. در اينجا دو پرسش كليدي وجود دارد. آيا مشاهده‌گر مي‌تواند روابط واقعي يا عيني بين پديدارهاي اجتماعي را مشخص كند؟

اگر بلي، چگونه؟ پرسش نخست به تنهايي دو موضوع را در بر مي‌گيرد. نخست هستي‌شناسي را به ما خاطر نشان مي‌كند؛ در صورتي كه شخصي نگرشي تفسيرگرايانه يا بنيادستيزانه داشته باشد، چنين استدلال مي‌كند كه جهان واقعي كه مستقل از معنايي باشد كه بازيگران از كنش خود دارند، وجود ندارد تا كشف شود.

در همان حال، همان فرد بنيادستيز يا تفسيرگرا چنين پيشنهاد مي‌كند كه هيچ مشاهده‌گري نمي‌تواند عينيت داشته باشد، زيرا آنان در جهان اجتماعي مي‌زيند و از برساخته‌هاي اجتماعي واقعيت متأثرند. اين امر، گاهي هرمنوتيك مضاعف خوانده مي‌شود؛ يعني جهان توسط بازيگران تفسير مي‌شود (تراز نخست هرمنوتيك) و تفاسير ايشان توسط مشاهده‌گران تفسير مي‌شود (تراز دوم هرمنوتيك).

دومين پرسش اين است كه آيا مي‌توانيم رابطه بين پديده‌هاي اجتماعي را از راه مشاهده‌ي ساده برقرار كنيم يا اينكه روابطي وجود دارند كه در عين «بودن» به طور مستقيم مشاهده‌پذير نيستند (مارش و فورلانگ، همان: ص 34).

پژوهشگري از درون سنت تفسيري كه دغدغه‌ي فهم و نه تبيين را دارد و بر معنايي كه كنش‌ها براي بازيگران دارند تمركز مي‌يابد، به بهره‌گيري از شواهد كيفي گرايش دارد و نتيجه‌ي آن‌ها را به عنوان يك تفسير از رابطه بين پديده‌هاي اجتماعي مورد مطالعه، ارائه مي‌كند.

حال كه شفافيت موضع تفسيرگرايي در پاسخ به سؤال معرفت‌شناختي روشن شد، به طور كلي بايستي گفت كه تفسيرگرايي با هستي‌شناسي عينيت‌گريز، خود را دچار دشواري بزرگي در زمينه‌ي معرفت‌شناسي مي‌كند. تفسيرگرايان با انكار وجود واقعيات عيني، به دام بنيادستيزي مي‌افتند. بدين معنا كه با از دست دادن ملاك عيني سنجش احكام به ملاك ذهني براي اين منظور روي مي‌آورند و به اين نتيجه مي‌رسند كه هر حكم و نظريه‌ي هر فردي، درست به اندازه‌ي حكم و نظريه‌ي هر فرد ديگري معتبر است، زيرا كه ملاك و داور همان ذهن است (افتخاري، همان: ص 68).

معرفت‌شناسي تكثرگرايانه برخي تفسيرگرايان را بر آن داشته كه به جاي ذهن افراد، ذهن جمعي را ملاك سنجش قرار دهند و در نتيجه، دانش را يك امر توافقي جامعه‌ي علمي، در هر زمان و مكان بدانند (افتخاري، همان: ص 69).

ما در اينجا و با توجه به رويكردهاي هستي شناسي و معرفت شناسي، بررسي فرانظريه‌ي تفسيرگرايي را، كه يكي از سه فرانظريه‌ي مهم علم سياست و روابط بين الملل است، از طريق پاسخ به هفت سؤال ذيل انجام ميدهيم.

سؤال1: هدف اصلي از پژوهش در علوم اجتماعي از منظر تفسيرگرايي چيست؟

پاسخ1: براي پاسخ به اين سؤال، ابتدا ميبايست تعريف علوم اجتماعي را از منظر تفسيرگرايي بيان كنيم و سپس به سراغ پاسخ به سؤال خواهيم رفت.

نخست) تعريف علوم اجتماعي: «تحليلي نظام‌مند از كنش اجتماعي با معناست كه از طريق مشاهده‌ي جزئي و مستقيم مردم در شرايط طبيعي، به منظور دريافت فهم و تفسير اينكه چگونه مردم دنياي اجتماعي‌شان را خلق و نگه‌ مي‌دارند، به دست مي‌دهد.»

دوم) هدف تفسيرگرايي از پژوهش در علوم اجتماعي:

- فهم زندگي اجتماعي و كشف چگونگي خلق معناي اجتماعي توسط مردم.

- تأكيد بر كنش با معنا يا متمايل به مقصود انسان است و به همين لحاظ، هدف پژوهش در يافتن معناست.

- مردم چگونه واقعيت اجتماعي را خلق مي‌كنند و به آن معنا مي‌بخشند.

سؤال2: ماهيت واقعيت اجتماعي در ديدگاه تفسيرگرايي چيست؟

پاسخ2: واقعيت اجتماعي در فرآيند تعاملات اجتماعي انسان‌ها ساخته و به آن معنا بخشيده مي‌شود.

- واقعيت اجتماعي خارج از انسان و مستقل از آگاهي او نيست.

- معاني كه در جريان كنش متقابل بين افراد و گروه‌ها پديد مي‌آيد، سازنده‌‌ي واقعيت است و در جهان اجتماعي در عمل تجربه مي‌شود.

- واقعيت بر پايه‌ي فهم يا شناخت پيشين ما يا بر اساس سيستم معاني ما تجربه مي‌شود.

سؤال3: از ديد تفسيرگرايي، ماهيت انسان چيست؟

- انسان با برخورداري از قدرت معناسازي و تأويل، به جاي قرار گرفتن در واقعيت از قبل تعيين‌شده، به خلق واقعيت مي‌پردازد.

- اصالت درون به جاي بيرون در شناخت انسان.

سؤال4: ماهيت علم از نگرش تفسيرگرايي چيست؟

- توجه‌ به فهم متعارف و باورهاي عرفي جهت دسترسي به درك و فهم انسان‌ها از جهان پيرامون آن‌ها.

- فهم متعارف حاوي معنايي است كه مردم در زندگي و تعاملات روزمره از آن‌ها استفاده مي‌كنند.

- اگرچه علم اثباتي در دنياي طبيعي اهميت لازم دارد، ولي فهم متعارف در دنياي انساني از كاربرد زيادتري برخوردار است.

(Source: Neuman, 1994 :63، به نقل از: ايمان، جزوه‌ي ارائه‌شده)

سؤال5: از منظر تفسيرگرايي، اجزاي تبيين يا تئوري واقعيت اجتماعي چيست و چگونه مي‌توان آن را ارزيابي كرد؟

- وظيفه‌ي علوم اجتماعي، تفسير و قابل فهم كردن است، نه توسل جستن به علل.

- توضيح تفسيري، تفريدي (خاص) و استقرايي است.

- تبيين تفسيري زماني «معتبر» است كه براي افراد مورد مطالعه قابل فهم باشد، مورد تأييد آن‌ها باشد و به ديگران امكان درك عميق و ورود به دنياي اجتماعي آنان را نيز بدهد.

سؤال6: در تفسيرگرايي ماهيت داده‌ها يا مداركي كه پژوهشگر استفاده مي‌كند چيست؟

- داده و مدارك مربوط به كنش اجتماعي نمي‌تواند از بستر كنش و معنايي كه كنشگر به آن الصاق نموده است‌ جدا باشد.

- اصالت ذهنيت به جاي عينيت.

سؤال7: جايگاه ارزش‌هاي اجتماعي‌سياسي، در فرآيند توليدات علمي در تفسيرگرايي كجاست؟

- توليد علم يك‌سره رها از ارزش امكان‌پذير نيست.

- محقق تفسيري مجبور است تا بر ارزش‌هاي افراد مورد مطالعه تأكيد كند و در تعهدات اجتماعي و سياسي آن‌ها مشاركت جويد (Neuman, 1999 به نقل از: ايمان، 1385).

نتيجه‌گيري

تفسيرگرايي يكي از سه پارادايم اصلي روابط بين‌الملل است كه تلاش كرده خود را به عنوان آلترناتيوي براي جريان اصلي اين رشته، يعني خردگرايي، معرفي كند. اينكه تا چه حد موفق به اين كار بوده است، بايستي به بوته‌ي نقد و ارزيابي قرار گيرد. اما با وجود اين، بايستي به تمسك چندين جريان فكري و تئوريك در روابط بين‌الملل از اين فرانظريه اشاره كرد. تئوري‌هايي چون پست‌مدرنيسم، فمينيسم و سازه‌انگاري، نظرياتي هستند كه از تفسيرگرايي ارتزاق كرده و مي‌كنند. بنابراين شناخت صحيح مباني هستي و معرفت‌شناختي اين فرانظريه براي نقد و ارزيابي آن ضروري بود.

منابع:

اسميت، استيو (1388)، «اثبات‌گرايي و فراتر از آن»، در لينكليتر، اندرو (1388)، مفاهيم اساسي در روابط بين‌الملل: چالش علم و سنت، ترجمه‌ي بهرام مستقيمي، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي.

افتخاري، قاسم (بي‌تا)، روش و پژوهش در روابط بين‌الملل، واحد نشر دانشكده‌ي حقوق و علوم سياسي.

پالمر، ريچارد ا. (1377)، علم هرمنوتيك، ترجمه‌ي سعيد حنايي كاشاني، تهران: هرمس.

مارش، ديويد و فورلانگ، پاول (1387) «پوست نه پوستين: هستي‌شناسي و معرفت‌شناسي در علوم سياسي»، ترجمه‌ي سيد علي ميرموسوي، فصلنامه‌ي علوم سياسي، سال يازدهم، شماره‌‌ي 42، تابستان.

Neuman, W.L (1999). Social Research Methods. London: Ally and Bacon, … به نقل از: محمدتقي ايمان، جزوه‌‌ي ارائه‌شده در كارگاه پارادايم‌هاي علوم انساني دانش‌پژوهان جامعه‌شناسي پژوهشگاه حوزه و دانشگاههاي علوم انساني، پاييز 1385.

Bruns, Gerald, Hermeneutics Ancient and Modern, P1 به نقل از: واعظي، احمد (1386)، درآمدي بر هرمنوتيك، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه‌ي سياسي.

رضا رحمتي ،دانشجوي دكتراي دانشگاه تهران

منبع: برهان

يکشنبه 24 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن