تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تا ده ميل اطراف قبر حسين بن على عليه‏السلام بركت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851098204




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حضرت يوسف(ع)؛ رزم‌آزماي معركه نفس


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حضرت يوسف(ع)؛ رزم‌آزماي معركه نفس
عملكرد حضرت يوسف علي نبينا و آله و عليه‌السلام در آن صحنه هيجاني و خلوت اجباري با زليخا داراي پيام سازنده‌اي بود و آن اينكه: «عالم محضر خداست و در محضر خدا نبايد معصيت كرد» و پرهيز از معصيت را علاوه بر علم و حكمت، ابزاري نياز است كه اخلاص در بندگي، كامل‌ترين و كارسازترين آنهاست.


بخش دوم و پاياني

مفهوم‌شناسي «همّ» در قرآن

«همّ» در قرآن 9 بار وارد شده كه در معاني زير به كار رفته است: 1- خطور در ذهن و گذشتن از خاطر بدون تصميم بر آن. مانند آيه زير: (إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا)(آل عمران/122) «به يادآور هنگامي كه دو دسته از شما از خاطرشان گذشت كه متفرق شوند، در حالي كه خدا دوستدار و ياور آنان بود.»

دليل بر اين معنا جمله «واللهُ وَ لِيُّهُما» است؛ زيرا اگر «همّ» به معناي تصميم بود، همان تصميم و عزم بر گناه، گناه است؛ و خدا وليّ كسي كه تصميم بر گناه و فرار از ياري پيغمبر(ص)داشته باشد، نيست. (طبرسي، 5و6/342) اين معنا را علامه طباطبايي با دلايل خود رد نموده و معناي ديگري ارائه مي‌كند كه در زير مي‌خوانيم.

2- قصد و اراده به چيزي با ظهور مقدماتي از عمل به آن؛ همانند آيه زير: (إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا وَاللَّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون)(آل عمران/122) «يادآور زماني را كه دو دسته از شما ترسان شده و به فكر سستي افتادند؛ و حال آنكه خداوند يار آنان بود، و مؤمنان هم بايد فقط بر خدا توكل كنند.» مراد از كلمه «همّت» در اين آيه، صرفاً به معناي خطور از ذهن نيست، زيرا اگر چنين بود، ديگران از آن آگاه نمي‌شدند، در حالي كه ديگران از ضعف و سستي يكديگر مطلع شده و آن را به يكديگر سرايت داده‌اند. (طباطبايي، 4/6 و7)

3- عزم و تصميم‌ بر كاري (طبرسي، 5و6/342)؛ همانند آيه زير: (إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ)(مائده/11) «به ياد آوريد هنگامي را كه گروهي تصميم داشتند به سوي شما دست درازي نمايند؛ اما خداوند دست آنان را از شما بازداشت.» 4- معناي آن بستگي به شخصيت افراد دارد، چنان‌كه در آيه(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا)(يوسف/24)، اگر «همّ» را به معناي عزم و تصميم بگيريم، همّ زليخا به گناه و كار زشت بود و همّ يوسف به دفع زليخا از خود. (همان،/ 343)

5- سوء قصد (طباطبايي، 17/ 306)؛ همانند آيه زير: (... و هَمَّت كُلُّ اُمَّهِ بِرَسُولِهِم لِيأخُذُوه ...)(غافر/5) «هر امتي، قصد جان پيامبر خود كرد تا او را بگيرد.» آيه ديگر در همان معنا: (وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ)(نساء/113) «اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهي از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند.»

آيه ديگر: (أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ ) (توبه/13) «چرا با گروهي كه پيمان‌هاي خود را شكستند و در بيرون راندن رسول خدا كوشيدند، نمي‌جنگيد؟ در حالي كه آنان نخستين آغازگران جنگ بودند.» آيه بعد: (يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَهَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا) (توبه/74) «[منافقان] به خدا سوگند مي‌خورند كه [چيزي] نگفته‌اند، در حالي كه قطعاً سخن كفر آميز گفته‌اند و پس از اسلامشان كافر شدند و تصميم به چيزي گرفتند (قتل پيامبر) كه به آن نرسيدند.»

6- دغدغه توأم با نگراني (استرس) يكي از معاني «همّ» چنان كه اهل لغت نيز بدان تصريح كرده‌اند، غم و اندوه و نگراني مي‌باشد، (المعجم‌الوسيط، 2/995) يعني چيزي كه فكر را به خود مشغول داشته و انسان را از درون آزرده و نگران نمايد. قرآن اين معنا را در بيان ماجراي جنگ احد، درباره كساني كه رسيدن به پيروزي بدون دردسر و اعجازآميز تصور ذهني آنان بوده و تنها به رهايي جان خود از ميدان نبرد مي‌انديشيده‌اند، يادآور شده و چنين مي‌فرمايد: (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَهً مِنْكُمْ وَطَائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ...) (آل‌عمران/154)

«سپس به دنبال اين غم و اندوه، آرامشي بر شما فرستاد. خواب سبكي كه گروهي از شما را فرا گرفت؛ اما گروه ديگري در فكر جان خويش بودند [و شدت نگراني، خواب از چشمشان ربوده بود].»

ويژگي‌ آياتي كه فعل «همَّ» در آنها به كار رفته است

«همَّ» در رديف افعال قلوب قرار دارد كه مفهوم آن با دو مفعول مشخص مي‌شود. در همه آياتي كه اين فعل به كار رفته ـ‌جز آيه سوره يوسف‌ـ، مفعول دوم يا متعلق فعل، منظور از آن را روشن كرده و اينكه اراده به چه چيزي تعلق گرفته، آشكارا يادآور شده است؛ مانند: (إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ)(مائده/11) «هنگامي كه گروهي اراده كردند، اينكه به سوي شما دست‌درازي كنند.» (وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ)(غافر/5)

«هر امتي قصد جان پيامبر خود كرد تا او را بگيرد.»

پس، دست‌درازي در آيه اول، و دستگير كردن پيامبر در آيه دوم، موضوع قصد آنان بوده است. اما تنها در سوره يوسف است كه آن فعل، به يك مفعول بسنده كرده و متعلق توضيحي آن در ادامه نيامده است كه دو علت مي‌تواند داشته باشد: نخست اينكه سياق آيات قبلي آن‌چنان موضوع را مشخص كرده كه فعل، در حكم فعل متعدي قرار گرفته و از مفعول دوم يا جمله معوّل بي‌نياز گرديده است.

دوم اينكه: واضح بودن ماجرا از آيات قبلي و رعايت عفت كلام در عبارات قرآني، به حذف جمله تعويلي آن منجر شده و از بيان صريح چيستي اراده زليخا و يوسف خودداري گرديده است. برخي معتقدند كه «همّ» جز در مواردي كه مقرون به مانع است، استعمال نمي‌شود. (طباطبايي، 21/204) مانند: (و هَمُّوا بِما لَم يَنالوا)(توبه/74) «تصميم به چيزي گرفتند كه به آن نرسيدند.» (إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا)(آل عمران/122) «آن هنگام دو طايفه از شما تصميم گرفتند كه متفرق شوند.»

چنين برداشتي از مفهوم «همّ» چندان پذيرفتني نيست؛ به دليل اينكه اولاً: مرحوم علامه طباطبايي كه خود چنين مفهومي را در تفسير سوره يوسف پذيرفته و از آيه 122 سوره آل عمران بر آن مثال آورده است، در تفسير همان آيه، ضمن انتقاد از دارندگان چنين باوري، آن را مردود دانسته و «اراده ذهني توأم با اقدام ابتدايي» را استنباط نموده است. (طباطبايي، 4/6و7)

ثانياً: در ديگر آياتي كه فعل «هَمّ» در آنها به كار رفته است ـ‌و در پيش گذشت‌ـ، موردي از مقرون به مانع در آنها ديده نمي‌شود، بلكه عملي شدن آن را قرآن و تاريخ تأييد مي‌كند. اينك دو آيه پيشين را دوباره ملاحظه فرماييد: 1- (وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ)(غافر/5) اگر در امت‌هاي ديگر به گرفتن و آزردن و كشتن پيامبران اراده كردند، همان را هم عملاً انجام دادند. چنان كه قرآن در آيات زيادي بدان تصريح مي‌نمايد؛

(قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين)(بقره/91) «بگو [اي پيامبر!] اگر ايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين مي‌كشتيد؟»

2- (أَلا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُول)(توبه/13)

اگر مشركان اراده كرده بودند كه پيامبر را از شهر و ديار خود بيرون برانند، تنها اراده ذهني نبود و با مانعي هم روبرو نشدند، بلكه اين كار را عملي نمودند؛ چنان كه قرآن بدان صراحت دارد؛ (وَ اقْتُلُوهُم حَيثُ ثَقِفتُمُوُهُم و أخرِجُوهُم مِن حَيثُ أخرَجُوكُم)(بقره/191) «آنان را هر كجا يافتيد، بكشيد؛ و از آنجا كه شما را بيرون كردند، آنان را بيرون كنيد.»

آيه ديگر: (وَ كَاَيِّن مِن قَرَيّهٍ هِيَ أشَدُّ قُوَّهً مِن قَريَتِكَ الَّتي أخرَجَتكَ ...)(محمد/13) «چه بسيار شهرهايي كه از شهري كه تو را بيرون كرد نيرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود كرديم.» بنابراين فعل «همَّ» هميشه با مانعي همراه نبوده است؛ و چه بسا اهتمام‌كنندگاني كه اراده ذهني خود را در عمل هم پياده كرده‌اند.

حال با توجه به توضيحي كه داده شد و معاني شش‌گانه‌اي كه از «همّ» آورده‌ شد، در اين آيه «همّ» با مفهوم «عزم و تصميم‌ جدي توأم با اقدامات اوليه» سازگاري نشان مي‌دهد؛ زيرا كارهاي مقدماتي زليخا حاكي از عزم و تصميم جدي او بر كامجويي از يوسف بوده است، و در حضرت يوسف(ع)هم به همان معنا بود اگر عزمي از او ديده مي‌شد و تسليم درخواست زليخا مي‌گرديد؛ در حالي كه برهان پروردگار در آن شرايط حساس ياريش نموده و او را از هر گونه اقدام سوئي‌ رهايي بخشيده است؛ و در نتيجه «همّ» يوسف اتفاق نيفتاده است.

«برهان» پروردگار، عنايتي است كه به يوسف ارائه شده و او را از آن مهلكه پيل افكن رهايي بخشيده و به بي‌اعتنايي او به زليخا منجر شده است؛ چنان كه سپس‌ زليخا بر آن اقرار نموده است؛ (وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَم)(يوسف/32) «من از او كام خواستم پس او خودداري كرد.» چنان كه در پيش گذشت، تفاسير، «برهان پروردگار» را كه يوسف در آن صحنه بسيار حساس آن را ديد، بيش از 20 گونه تعبير كرده‌اند. خلاصه همه آن موارد را مي‌توان در چهار نوع زير جمع‌بندي كرد: 1- امداد غيبي 2- عصمت نبوي 3- نمايان شدن ناظر بيروني 4- تقوا و اخلاص

اينك نقد و بررسي هر يك از موارد ياد شده:

1- امداد غيبي

بديهي است كه انسان در حيات خود، همواره دانسته و ندانسته ـ‌به نوعي‌ـ در معرض امدادهاي غيبي همگاني قرار دارد. نسيم رحمت و نعمتي كه سراسر هستي را فرا گرفته، همان امداد غيبي همگاني است كه همگان را شامل گرديده است؛(... رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ)(اعراف/156)

اما امدادهاي غيبي، با ميزان جهان بيني و ميزان ارتباط انسان با مبدأ فيض رابطه مستقيمي دارد. هر چه ميزان ارتباط و خلوص در ارتباط بيشتر باشد، به همان اندازه امدادهاي غيبي پررنگ‌تر و خصوصي‌تر خواهد بود كه همگان را اين درجات ميسّر نمي‌باشد؛(والَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَع المُحسِنين)(عنكبوت/69)«آنان كه در راه ما كوشش كنند، ما راه‌هاي خود را به آنان نشان مي‌دهيم. خداوند با نيكوكاران است.»

بنابراين، تفاسيري با توجه به وجود چنين سنّت و ارتباطي در جهان هستي، برهان ارائه شده به حضرت يوسف(ع)را امداد غيبي دانسته‌اند. (مصطفوي، 11/375) اما ديگراني با توجه به آمدن واژه‌ «رؤيت برهان» در قرآن، امداد غيبي را قابل رؤيت ندانسته و بر آن اشكال كرده‌اند، مگر اينكه منظور مشاهده قلبي يا استعاره‌اي باشد.

2- عصمت

تفاسير بسياري، عصمت نبوي را همان «برهان» و بازدارنده‌ يوسف(ع)از آن صحنه گناه‌آلود تعبير كرده‌اند. (طبرسي، 12/197؛ ملا فتح‌الهح كاشاني، 5/32؛ كاشفي سبزواري، 1/507؛ دخيل، 1/311؛ طباطبايي، 12/207)تفسير الميزان در اين باره چنين توضيح مي‌دهد: «كلمه برهان به معناي سلطان است و هر جا اطلاق شود، مقصود از آن، سببي است كه يقين‌آور باشد؛ چه در اين صورت برهان بر قلب آدمي سلطنت دارد ... باز اينكه دليل، حجّت يقيني است كه حق را روشن ساخته و بر دل‌ها حاكم مي‌شود، و جاي ترديد باقي نمي‌گذارد ... پس يقيناً آن برهاني كه يوسف از پروردگار خود ديد، همان برهاني است كه خدا به بندگان مخلص خود نشان مي‌دهد؛ و آن نوعي از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدني است كه نفس آدمي با ديدن آن، ‌چنان مطيع و تسليم مي‌شود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمي‌كند ... و آن عبارت است از عصمت الهيّه ... كه نتيجه‌اش علم و يقين است؛ اما نه از علم‌هاي معمول و متعارف» (طباطبايي، 12/ 207-204)

صاحب تفسير الميزان در ادامه تفسير همين آيه در يك بحث كلامي، به معناي اخلاص پرداخته و در رابطه با صفت «مُخلَصين» كه يوسف(ع)بدان ستوده شده و به سبب آن از ورطه گناه رهايي يافته است، چنين توضيح مي‌دهد: «افرادي هستند كه خداوند در خلقت ايشان امتيازي قائل شده و ايشان را با فطرتي مستقيم و خلقتي معتدل ايجاد كرده، و اين عده از همان ابتداي امر با اذهاني وقّاد و ادراكاتي صحيح و نفوسي طاهره و دل‌هايي سالم، نشو و نما نمودند، و با همان صفاي فطرت و سلامت نفس، و بدون اينكه عملي و مجاهدتي انجام داده‌ باشند، به نعمت اخلاص رسيده‌اند، در حالي كه ديگران با جدّ و جهد مي‌بايستي در مقام تحصيلش برآيند؛ آن هم هر چه مجاهدت‌ كنند، به آن مرتبه از اخلاص كه آن عده رسيده‌اند نمي‌رسند.

آري! اخلاص ايشان بسيار عالي‌تر و رتبه آن بلند‌تر از آن اخلاصي است كه با اكتساب به دست آيد؛ چون نامبردگان دل‌هايي پاك از لوث موانع و مزاحمات داشتند؛ و ظاهراً در عرف قرآن، مقصود از كلمه مُخلَصين (به فتح لام) هر جا كه آمده باشد، ايشان باشند. و اين عده همان انبيا و امامان معصوم:مي‌باشند، و قرآن كريم هم تصريح دارد بر اينكه خداوند، ايشان را اجتباء نموده، يعني جهت خود جمع‌آوري و براي حضرت خود خالص ساخته، همچنان كه فرموده:(وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيم)(انعام/87) ... و به ايشان از علم، آن مرحله‌اي را داده كه ملكه عاصمه‌اي است كه ايشان را از ارتكاب گناهان و جرايم حفظ مي‌كند، و ديگر با داشتن آن ملكه، صدور گناه، حتّي گناه صغيره از ايشان محال مي‌شود ... .

علمي كه آن را عصمت مي‌ناميم، با ساير علوم از اين جهت مغايرت دارد كه اين علم اثرش كه همان بازداري انسان از كار زشت و واداري به كار نيك است، دائمي و قطعي است و هرگز از آن تخلّف ندارد؛ به خلاف ساير علوم كه تأثيرش در بازداري انسان، غير دائمي است.» (همان، /264- 259)

نقد و بررسي «برهان» در مفهوم عصمت

چنان كه گفتيم، بيشتر تفاسير قرآني، برهان پروردگار را كه حضرت يوسف آن را ديده و از ارتكاب گناه رهايي يافته، به همان نيروي عصمت كه در پيامبران الهي از جانب خداوند وديعت نهاده شده است، تعبير كرده‌اند.اشكالي كه با چنان تعبيري به ذهن تداعي مي‌نمايد، اين است كه پيام اصلي سوره يوسف كه همان نشان دادن الگو و قهرماني در مجاهدت با نفس براي اهل ايمان و گروندگان به قرآن مي‌باشد، در مسلخ عصمت قرباني شده و امكان پرهيز از گناه را در آن شرايط، به دايره تنگ و انحصاري عصمت حواله مي‌نمايد.

به بياني ديگر، چنان تعبيري از برهان مي‌رساند كه:1- سوره يوسف داستان جذاب و شيريني است كه خداوند متعال ـ‌نعوذ بالله‌ـ براي سرگرمي مؤمنان و پر كردن ايام فراغت آنان نازل فرموده است، زيرا در انسان‌هاي غير معصوم كاربردي ندارد.2- خداوند در الگوپردازي براي انسان‌ها، نمونه‌هايي را يادآور شده است كه از خلقتي متمايز و طبيعتي فوق بشري برخوردارند؛ بنابراين آنان از عهده كارهايي بر مي‌آيند كه افراد غيرمعصوم هر چه تلاش هم بكنند ـ‌حتي در مبارزه با خواهش‌هاي نفساني‌ـ بدان درجه نمي‌رسند.

3- پرهيز از گناهان بزرگ تنها از «مخلَصين» ساخته است؛ و «مخلَصين» هم جز معصومان كسان ديگري نيستند. پس اگر غير معصومان گرفتار دام‌هاي شهواني شده باشند، چون فاقد برهان عصمت‌‌اند و برهان پروردگار بدانان تجلّي نخواهد كرد، ارتكاب به زنا در آنان جاي مذمت و مؤاخذه را نخواهد داشت!4- با اين فرضيه، مصداق بسياري از آيات قرآني يا در معصومان خلاصه مي‌شود، يا بيهوده و عبث مي‌نمايد. يعني اگر گفته مي‌شود:(قَد أفلَحَ المُؤمِنُونَ ... وَ الَّذينَ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُون)(مؤمنون/1 و 5)

«مؤمنان رستگار شدند ... مؤمنان كساني هستند كه دامان خود را حفظ مي‌كنند.» منظور از مؤمنان، تنها معصومان‌اند، زيرا ديگران را قدرتي بر حفظ فروج خود نيست. و اگر گفته مي‌شود:(الزّانِيَهُ وَ الزّاني فَاجلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما مِائَهَ جَلدَه)(نور/2) «هر يك از مرد و زن زناكار را صد تازيانه بزنيد.»

يعني اين آيه تهديدي است براي معصوماني كه از آن مبرّايند، و ديگران را هم كه به دليل نداشتن قوه عصمت و قدرت پرهيز از آن جاي ملامت و مجازاتي نيست، پس آيه را مخاطبي نيست!!! اما نه چنين است! بلكه قوانين و سنّت‌هاي الهي كه در قرآن به آنها اشاره شده است، عموم انسان‌ها را شامل مي‌شود، و هر كس خود را با شرايطي كه قرآن ارائه مي‌نمايد تطبيق دهد، مستحق برخورداري از سنّت‌هايي است كه خداوند متعال در خلقت خود به وديعت نهاده است. به برخي از اين سنت‌هاي الهي در توضيح چهارمين تعريف از برهان اشاره خواهد شد.

3- نمايان شدن ناظر يا اخطاركننده بيروني

چنان‌كه در معني برهان گذشت، برخي از تفاسير اهل سنّت و گاه تفاسيري از شيعه با استناد به روايات و داستان‌هايي، منظور از «رؤيت برهان الهي» را ظاهر شدن اشباح يا تابلوهاي اخطار در مقابل چشمان حضرت يوسف(ع)دانسته‌اند كه جاي ترديد بسياري دارد.

نقد و بررسي «برهان» در مفهوم اخطاركننده بيروني

1ـ آن همه مقدمه چيني زليخا و انتخاب محلي امن و دور از دسترس و ديد ديگران، براي آن بود كه نگراني‌هاي يوسف‌ را زدوده و او را مطمئن‌ نمايد. حتي پرده بر روي بت مي‌اندازد تا احترام او را هم داشته باشد. بديهي بود كه اگر احتمال كوچك‌ترين روزنه‌اي براي ديدن ديگران وجود داشت، زليخا خود براي حفظ آبرويش، از كامجويي پرهيز مي‌نمود.

2ـ هر مانع خارجي كه روايات و داستان‌ها براي مهار غريزه جنسي يوسف تراشيده‌اند، اگر براي ديگري هم پديدار مي‌شد، ناگزير از تأخير يا انصراف مي‌گرديد؛ كه سزاوار هيچ گونه مدح و تحسيني نبوده است. در حالي كه يوسف از جانب خداوند عالميان مورد بهترين مدح و تحسين قرار مي‌گيرد كه حاكي از وجود مانع دروني، خداباوري و روحيه اخلاص و تقواي او بوده است.

همان روحيه اخلاص و تقواي يوسف(ع)است كه با مشاهده چنين صحنه‌اي فوراً مي‌گويد: «معاذالله انّه ربّي أحسن مثواي»؛ يعني پناه بر خدا، همانا در محضر پروردگارم هستم كه جايگاهم را نيكو ساخته [و برايم علم و حكمت عطا فرموده و دانش‌ تأويل احاديث را كه همان درك آينده كارهاست، آموخته است]. 3ـ رواياتي كه برهان را به دور از شأن انبيا و برخلاف صريح عقل و قرآن آورده‌اند، روايات ساختگي و ضعيفي هستند كه اعتباري بر آنها نيست. (طباطبايي، 21/210 ـ 215)

4- برهان در مفهوم تقوا و اخلاص

در ميان ديدگاه‌هاي گوناگوني كه در مفهوم «برهان پروردگار» وجود دارد، تقوا و اخلاص، مناسب‌ترين معنايي است كه با منطق قرآن سازگاري بيشتري نشان مي‌دهد. آيات زير، دليل بر اين مدعاست: (اِنَّ الصّلاهَ تَنهي عنِ الفحشاءِ وَ المُنكَر)(عنكبوت/45) «همانا نماز از زشتي‌ها و گناه باز مي‌دارد.»

(وَ مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجا)(طلاق/2) «هر كس تقواي الهي پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي‌كند.» (وَ الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَ‌ اِنَّ اللهَ مَعَ المُحسِنين)(عنكبوت/69) «آنان كه در راه ما كوشش نمايند، قطعاً به راه‌هاي خود هدايتشان خواهيم كرد؛ و خداوند با نيكوكاران است.»

(كَذلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشاءَ إنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصين)(يوسف/24) «چنين كرديم تا بدي و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان خالص شده ما بود.» پس تقوا و اخلاص كه نتيجه عبادات و اعمال نيكوست، عامل بازدانده از گناهان است كه هر كه را بايد، همان شايد.

بايد توجه داشت كه هر چند پيامبران در درجه كامل «مُخلَصين» قرار دارند، ولي اين صفت انحصاري پيامبران و معصومان:نيست، زيرا با توجه به سوگند ابليس كه گفت: همه را گمراه مي‌كنم مگر بندگان «مخلَص» تو را (ص/83)، آن وقت ديگر نه سلماني را راه نجات است و نه ابوذري را؛ نه زينبي را و نه ابوالفضلي را.

تبرئه حضرت يوسف(ع)

در آيه شريفه، قصد يوسف به زليخا منوط به زماني شده كه يوسف، برهاني نديده باشد؛ يعني با ديدن برهان پروردگار، فرصت عزم از يوسف(ع)سلب شده است. اهل تفسير و ترجمه، اين آيه(وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّه)(يوسف/٢٤) را با تفاوت مختصري چنين معنا مي‌كنند: «وي يوسف را قصد كرد، يوسف هم اگر برهان پروردگار خويش را نديده بود، قصد او كرده بود.»

يعني آيه را آن گونه معنا مي‌كنند كه گويا تقديم و تأخيري در آن صورت گرفته است؛ و تقدير آيه چنين بوده است: «و لقد همّت به و لولا أن رأي برهان ربّه لهّم بها». (طبرسي، 5و6/434؛ طباطبايي، 21/214و224) اين تقدير و اين معنا در اصل يعني جلو افتادن جواب «لولا» (از ادوات شرط) در متن؛ اما مفسران به تبعيت از نحويان، همگي هم نظرند كه جواب «لولا» مقدم بر آن نمي‌شود؛ و اگر در اين آيه و برخي از آيات ديگر جواب «لولا» ديده نمي‌شود، جواب آن تقديري است، چنان كه در بالا گفته شد.

البته معلوم نيست كه وجوب تبعيت در اين سخن نحويان از كجا ناشي شده است تا در تركيب آيه بدان اصرار و استناد نموده و بر پيچيدگي مطلب بيفزاييم، اما در معناي آن، همان بگوييم كه با پذيرش تقديم و تأخير از آن قابل استنباط است. چنين تقديم و تأخيري در جواب «لولا» در آيات ديگري هم كاملاً ديده مي‌شود، كه اصرار نحويان را تضعيف مي‌نمايد؛ مانند آيات زير:

(وَماكُنّا لِنَهتَدِيَ لَولا اَنْ هَدانَا اللهُ)(اعراف/43) «ما هدايت نمي‌يافتيم، اگر خدا ما را هدايت نكرده بود.» (قُل ما يَعبَؤُا بِكُم رَبّي لَولا دُعاؤُكم) فرقان/77) «بگو: پروردگارم براي شما اعتنايي نمي‌كرد، اگر دعاي شما نبود.» (اِنْ كادَ لِيُضِلُّنا عَن آلِهَتِنا لَولا اَن صَبَرنا عَلَيها ...)(فرقان/42) «چيزي نمانده بود كه ما را از خدايانمان گمراه سازند اگر بر آنها پافشاري نمي‌كرديم.» (وَ اَصَبَح فُؤادُ اُمِّ مُوسي فارِغاً إن كادَت لَتُبدي بِهِ لَولا أن رَبَطنا عَلي قَلبِها لِتَكُونَ مِنَ المُؤمِنين)(قصص/10)

«مادر موسي را دل از صبر تهي شد، و نزديك بود (داستان موسي) را فاش سازد، اگر نه آن بود كه دل او را استوار كرديم تا از مؤمنان باشد.»

با توجه به اين آيات كه از ظاهر آنها وجود تقديم و تأخيري براي حفظ نظم و سياق و موسيقايي كلام الهي كاملاً مشهود است، جايي براي توقف در سخن نحويان باقي نمي‌گذارد.

از اين رو، هم به مطابقت متن و معناي آيه مي‌رسيم و هم به منتفي شدن موضوع اراده يوسف(ع)؛ و مشخص مي‌شود اينكه اگر زليخا قصد كامجويي از يوسف را كرده، يوسف(ع)هيچ قصدي در آن باره انجام نداده است؛ زيرا مفهوم آيه چنين مي‌شود: «اگر يوسف برهان پروردگار را نمي‌ديد بر آن اراده مي‌كرد؛ يعني چون برهان پروردگار را ديده است، اراده سوئي هم نكرده است.» آري! با قبول تقديم و تأخير در آيه، كه از مفسران، ابومسلم اصفهاني بدان رسيده است، (طبرسي، 5و6/343) بسياري از ابهامات و پيچيدگي‌هاي لفظي و معنايي از ساحت آيه دامن بر پيچيده و‌ آفتاب عفت، پاكدامني و اخلاص يوسفي بيش از پيش برملا مي‌شود.

نتيجه

داستان حضرت يوسف در قرآن به ‌رغم زيبايي‌ها و جاذبه‌هايي كه دارد، گاه با سؤالات و ابهام‌‌هايي همراه است كه تا به حال پاسخ قطعي به آنها داده نشده است. تجزيه و تحليل‌ها و تفاسير فراواني مي‌طلبد تا شايد بتوان به دلايل قانع‌كننده‌اي رسيد.الفاظ «ربّ»، «همّ» و «برهان» در حساس‌ترين و جذاب‌ترين آيه سوره يوسف، هر كدام از تفاسير را به موضوعي و به معنايي رهنمون شده است. بازخواني مفهوم‌شناسي اين سوره و نقد و بررسي موارد ياد شده، در ابهام‌زدايي قرآن پژوهان را مفيد خواهد افتاد كه در اين مقاله مورد بحث و بررسي قرار گرفته و نتايج زير حاصل گرديده است:

ـ «ربّي» در بيان حضرت يوسف(ع)، جز به پروردگار داناي هستي، اطلاق ديگري ندارد. ـ «همّ» كه همان قصد و اراده باشد، درباره زليخا، تصميم جدي او بر كامجويي از يوسف بود؛ و «همّ» يوسف نيز همان بود اگر همّي صورت مي‌گرفت؛ در حالي كه اخلاص دروني (برهان پروردگار) به دادش رسيده و به خودداري و نجات او منجر شده است. ـ «برهان» كه در گفتمان تفسيري به مفاهيم زيادي اطلاق شده است، نتيجه اخلاص و تقواي حضرت يوسف(ع)بوده كه مفهومي بهتر از باورداشت به حضور پروردگار و رؤيت قلبي او قابل استنباط نيست.

عملكرد حضرت يوسف(ع)در آن صحنه هيجاني و خلوت اجباري با زليخا داراي پيام سازنده‌اي بود و آن اينكه: «عالم محضر خداست و در محضر خدا نبايد معصيت كرد.» و پرهيز از معصيت را علاوه بر علم و حكمت، ابزاري نياز است كه اخلاص در بندگي، كامل‌ترين و كار سازترين آنهاست؛ و اين همه را شايد، اگر باشد.

منابع و مآخذ:

1. قرآن مجيد.

2. اسفرايني، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر؛ تاج التراجم في تفسير القرآن للأعاجم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1375ش.

3. بانوي اصفهاني‌ـ سيده نصرت امين؛ مخزن العرفان در تفسير قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.

4. بلاغي، عبدالحجه؛ حجه التفاسير و بلاغ الإكسير، قم، انتشارات حكمت، 1386ق.

5. ترجمه قرآن‌هاي: برزي، خسرواني، خواجوي، مصطفوي طاهري قزويني، فولادوند، حجتي، مشكيني، مكارم شيرازي، صادق نوبري، انصاري خوشابر، دهلوي، آيتي، پاينده، پور جوادي، رضايي اصفهاني، فيض‌الاسلام، ارفع، اشرفي تبريزي، الهي قمشه‌اي، انصاريان، بروجردي، بهرامپور، حلبي، رهنما، ثقفي تهراني، سراج، شعراني، عاملي، فارسي، كاويانپور، مصباح زاده، معزّي ياسري.

6. الجمل، سليمان بن عمر العجيلي؛ الفتوحات الهيّه، بيروت،‌ دار احياء التراث العربي، بي‌تا.

7. جمعي از نويسندگان؛ المعجم الوسيط، استانبول، المكتبه الاسلاميه، بي‌تا.

8. حقي بروسوي، شيخ اسماعيل؛ تفسير روح البيان، تعليق و تصحيح: شيخ احمد عزو عنايه، چاپ اول، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1421ق.

9. دخيل، علي بن محمد علي؛ الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1422ق.

10. رازي، ابوالفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي، 1408ق.

11. رشيدالدين ميبدي، احمد بن ابي سعيد؛ كشف الاسرار و عده الابرار، تحقيق: علي ‌اصغر حكمت، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اميركبير، 1371ش.

12. زمخشري، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، دارالكتب العربي، 1407ق.

13. سيد قطب؛ في ظلال القرآن، بيروت ـ قاهره، دارالشروق، 1412ق.

14. شبّر، سيد عبدالله؛ تفسير القرآن الكريم، چاپ سوم، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1379ق.

15. طباطبايي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1417ق.

16. طبري، ابوجعفر؛ تفسير طبري، ترجمه: تعدادي از مترجمان، تحقيق: حبيب يغمايي، چاپ دوم، تهران، انتشارات توس، 1356ش.

17. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ دوم، بيروت، دارالمعرفه، 1408ق.

18. طوسي، محمد بن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن، تحقيق: احمد قصير عاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا.

19. عروسي حويزي، ابن جمعه؛ تفسير نور الثقلين، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ چهارم، قم، انتشارات اسماعيليان، 1415ق.

20. عيسي، عبدالجليل؛ المصحف الميسّر، قاهره، دارالقلم، 1385ق.

21. فيض‌ كاشاني، مولي محسن؛ تفسير الصافي، چاپ دوم، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1402ق.

22. فخر رازي؛ تفسير كبير، چاپ اول، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

23. فضل الله، سيد محمد حسين؛ من وحي القرآن، بيروت، دارالملاك للطباعه و النشر، 1419ق.

24. قاضي ابي‌السعود، محمد بن مصطفي؛ تفسير ابي‌السعود، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ق.

25. قرائتي، محسن؛ تفسير نور، چاپ يازدهم، تهران، مركز فرهنگي درس‌هايي از قرآن، 1383ش.

26. قرشي، سيد علي ‌اكبر؛ تفسير احسن الحديث، چاپ سوم، تهران، بنياد بعثت، 1377ش.

27. كاشاني، ملا فتح‌الله؛ تفسير منهج ‌الصادقين، تهران، كتاب فروشي محمد حسن علمي، 1336ش.

28. كاشفي سبزواري، حسين‌ بن علي؛ مواهب عليّه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1369ش.

29. مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه، چاپ اول، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374ش.

30. مقاتل بن سليمان، ابوالحسن؛ تفسير مقاتل بن سليمان، تحقيق: احمد فريد، چاپ اول، بيروت، دارالكتب العلميه، 1424ق.

31. مصطفوي، حسن؛ تفسير روشن، چاپ اول، تهران، مركز نشر كتاب، 1380ش.

32. مدرسي، سيد محمد تقي؛ من هدي القرآن، تهران، دار محبي الحسين، 1419ق.

33. مغنيه، محمد جواد؛ تفسير الكاشف، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1424ق.

34. نجفي خميني، محمد جواد؛ تفسير آسان، چاپ اول، تهران، انتشارات اسلاميه، 1398ق.

35. نسفي، ابوحفص نجم‌الدين محمد؛ تفسير نسفي، تحقيق: عزيزالله جويني، چاپ سوم، تهران، انتشارات سروش، 1367ش

حسن رهبري،

منبع: فصلنامه پژوهشهاي قرآني شماره 58

انتهاي متن/

شنبه 23 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن