واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: پاسخ سردار خورشیدی به سردار باقرزاده چرا كه گرچه نميدانم از قبل تا بعد از انقلاب و به ويژه 8 سال جنگ چه عملكردي داشتيد، اما چون بعد از اينكه شهيد علي محمودوند با پول توجيبياش جريان تفحص را آغاز كرد و سرانجام در همين راه نيز آسماني شد، بچههاي ديگر نيز داوطلبانه آمدند، شما نيز چند سال بعد توفيق يافتيد كه پيكر مطهر عزيزانمان را شناسايي و به خانوادههايشان برساند، اگر اين چند مدت جهاد مقدس شما نبود، مطمئن باشيد حرفهاي خيلي تندي برايت مينوشتم. سردار احمد خورشیدی در یادداشتی در سایت فردا نوشت:ما و مجنون همسفر بوديم در دشت جنوناو به سر منزل رسيد و ما هنوز آوارهايمبرادر سردار ميرفيصل باقرزادهدر روزنامه كيهان روز سهشنبه 15 ديماه 88 صفحه سوم، مطلبي از شما برادر خوبم ديدم و مطالعه كردم كه اگر محسن رضايي را از سال 1351 نميشناختم، هرگز خطاب به شما برادر عزيز مطلبي خطاب نميكردم، چرا كه گرچه نميدانم از قبل تا بعد از انقلاب و به ويژه 8 سال جنگ چه عملكردي داشتيد، اما چون بعد از اينكه شهيد علي محمودوند با پول توجيبياش جريان تفحص را آغاز كرد و سرانجام در همين راه نيز آسماني شد، بچههاي ديگر نيز داوطلبانه آمدند، شما نيز چند سال بعد توفيق يافتيد كه پيكر مطهر عزيزانمان را شناسايي و به خانوادههايشان برساند، اگر اين چند مدت جهاد مقدس شما نبود، مطمئن باشيد حرفهاي خيلي تندي برايت مينوشتم.آقاي سردار ميرفيصل؛محسن رضايي ـ يا سبزوار خودمان ـ از 16 سالگي و هنگامي كه اكثريت جوانان اين كشور تحت تأثير فرهنگ شاهنشاهي بودند، بيپروا و بيمحابا وارد مبازه با رژيم شاه شد. محسن نوجوان به همراه شهيد اسماعيل دقايقي، بمب دستساز به گردن مجسمه رضاشاه كثيف انداختند؛ آن هم مجسمهاي كه دقيقا تا كلانتري شهرباني شاه 12 متر بييشتر فاصله نداشت.يادم نميرود محسن جزو نخستين دانشآموزان اين كشور بود كه از سوي ساواك دستگير و بعد از چند ماه شكنجه بدون كلمهاي اعتراف، جنازه مجروحش را تحويل پدر ساده زيستش دادند؛ همان جسمي كه مادرش تصور ميكرد شهيد شده است. زماني كه سازمان چريكهاي فدايي و منافقين خلق سردمدار مبارزه مسلحانه عليه شاه بودند، محسن رضايي به تنهايي و در حالي كه تحت تعقيب بوده و حكم نيز عليه او صادر شده بود، گروه حزباللهي و ولايي منصورون را تشكيل داد كه جريان مبارزه مسلحانه از منافقين به حزباللهيهاي ولايي منتقل شد و عامل اين مهم آقا محسن بود. همان گروهي كه نفت شاه را قطع كرد، شكنجهگران و قاتلان مردم جنوب كشور را به سزاي اعمالشان رساند؛ همان گروه چريكي ولايي كه بدون حكم مجتهدين، هيچ اقدامي نكردند. محسن رضايي سردمدار مبارزه مسلحانه و چريكي ولايي ايران عزيز است، محسن فرمانده 15 هزار چريك محافظ امام (ره) در روز ورودش به ايران اسلامي بود. همين بچهها اگر نبودند، ارتش و ساواك شاه حتما به امام عزيزمان لطمه ميرساند و البته همان بچههايي كه بيشترشان شهيد شدهاند.سردار ميرفيصل عزيز، آيا ميداني ولاييترين ولاييها همين آقا محسن است؟ درباره زمانی که مقام معظم رهبري فرمانده كل جنگ بودند، از اين عزيز دردانه استعلام فرماييد در جريان درگيري جريان حزباللهي سپاه و ابوشريف و بنيصدر كدام عضو شوراي عالي سپاه مردانه و بيپروا از حضرت آقا و تدابيرش حمايت كرد؟برادرم، حيف است افرادي چون شما به همراه بدخواهان اين نظام، فرمانده مطيع امام (ره) و آقا را تضعيف نماييد. اين حقير خاطرات بسيار زيادي با فرمانده مظلوممان آقا محسن دارم كه اگر توفيق يافتم، دست كم سه كتاب در اين باره مينويسم و خود را نميبخشم از اينگونه سهلانگاريها.روز دوم عمليات والفجر كه منطقه حلبچه و سيد صادق مالامال از بمبهاي شيميايي بود، ميخواستم چند دقيقه آقا محسن را ببينم. وقتي وارد قرارگاه شدم، يكباره چشمم خورد به احمد، فرزند اول آقا محسن كه هنوز ده سالش نبود و چون منطقه دائم در معرض اصابت بمبهاي شيميايي بود، با عصبانيت به محافظان گفتم كه چرا اين بچه را به اينجا آورديد؟ يكي از آنها گفت: «هم پدرش و هم خودش خواسته، زيرا آقا محسن هفت ماه است خانواده را نديده، خانواده را آوردهايم كرمانشاه كه اين عمليات (والفجر 10) آغاز شد. كه با اجازه آقا محسن او را آورديم تا چند ساعتي پدرش را ببيند.» سردار عزيز، اين قضيه شايد پاسخ خيلي از شايعات نيز باشد كه عاقبت بچهاي كه پدر را 7 ماه، 7 ماه نبيند، چه بر سرش خواهد آمد.برادر؛ به طور قطع، آقا محسن انقلاب را از همه داشتههايش بيشتر دوست دارد و قلبش براي آقا ميتپد و چند سال بايد اينگونه تبعيت را ثابت نمايد؟به ياد دارم هنگامي كه يكي از روحانيون بزرگ واسطه ازدواج آقا محسن در سال 53 شد و بعدها خانواده فهميد آقا محسن يك چريك تحت تعقيب است، آن روحاني عزيز روبهروي دانشگاه تهران به برادر «ذ ـ خ» گفت: شما كار بدي كرديد كه مرا واسطه ازدواج يك خرابكار كرديد، من جواب پدر و مادر عروس را چه بدهم؟ در حالي كه نخستين شرط ازدواج عروس و داماد اين بود كه عروس اسلحه بردارد و پشت سر داماد (محسن) عليه شاه مبارزه كند.برادر ميرفيصل؛به خدا پناه ببر! بزرگ شده توسط روحانيت، به ويژه حضرت امام (ره) همواره ولايي بوده و خواهد ماند و به قول خودش: «قشنگترين آرزويم اين است كه حضرت آقا از من راضي باشد». آقا محسن با 55 سال سن، دقيقا از چهارده سالگي اهل تقليد از امام (ره) و تبعيت از روحانيت بوده و انشاءالله با لباس پاسداري و تحت بيرق اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و ولايت فقيه، به ياران شهيدش خواهد پيوست و براي برادري چون شما خوب نيست كه يار و رفيق بيبديل و خالص شهدا را كه خود شما مفتخر به خدمتگزاري آنها هستيد، فرمانده بزرگ و بيادعاي رزمندگان هشت سال جنگ تحميلي و شش سال نبرد چريكي عليه رژيم شاه و نوكر بيبديل روحانيت، اينگونه ياد نماييد و بدانيد وضعيت ما در حال حاضر به گونهاي نيست كه ذرهاي به اختلافات دشمن ساخته بيفزاييم.انشاءالله از تذكر برادرت كه از سال 1354 تاكنون، لحظهاي دور از مبارزه نبوده و خود و برادران شهيد و مجروحش ولايي بودن را زيباترين خصلت هر مسلماني ميدانند، دلخور نباشيد و حتما از آقا محسن سردمدار لشكر ولاييان عذرخواهي نماييد.ارادتمنداحمد خورشيدي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]