واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اولین شهید بی مزارعمرو بن جموح
عمرو بن جموح، که پیش از این در داستان اسلام مردم مدینه نام او را ذکر کرده و کیفیت اسلام او را بیان داشتیم،این مرد با اینکه از یک پا لنگ بود و بسختى راه مىرفت و طبق قانون اسلام از جنگ و حضور در میدان کارزار معاف و معذور بود اما از آنجا که سخت عاشق شهادت و جانبازى در راه دین بود، فرزندانش نتوانستند جلوى او را از رفتن به احد بگیرند، وى که چهار پسر بزرگ داشت و هر کدام سربازى دلیر براى اسلام و از مدافعان فداکار رسول خدا (ص) بودند پس از رفتن فرزندانش آماده حرکت به سوى احد گردید، اقوام و بستگانش جلوى او را گرفته و بدو گفتند: ـتو مردى لنگ هستى و از رفتن به جنگ معذورى، و از سوى دیگر فرزندانت را به جنگ فرستادهاى،و بدین ترتیب خواستند،مانع حرکت او شوند،اما عمرو به این سخنان قانع نشده بدانها گفت: مگر ممکن است آنان به بهشت روند و من پیش شما بنشینم؟ همسرشـکه هند دختر عمرو بن حرام بود گوید:در آن حال او را دیدم که به خانه آمد و لباس جنگ پوشیده به راه افتاد و هنگامى که مىخواست از در خانه بیرون برود سر به سوى آسمان بلند کرده گفت: «اللهم لا تردنى الى أهلى»[پروردگارا مرا پیش خاندانم باز مگردان!] قبر شهداى «احد» هم اکنون در هر سال مزار میلیونها مسلمان است که با چشمان اشک بار و دل سوخته بر سر آن قبرها ایستاده و بر آنها درود مىفرستند. این را گفته و خود را به پیغمبر رسانید و عرض کرد: اى رسول خدا پسران و خویشان من مىخواهند مرا از سعادت جهاد در راه دین و شهادت باز دارند ولى من آرزو دارم که با همین پاى لنگ در بهشت راه بروم! رسول خدا(ص) بدو فرمود: خدا تو را از جهاد معذور داشته، اما عمرو راضى نمىشد باز گردد تا آنکه رسول خدا (ص) رو به فرزندان و خویشانش کرده فرمود: چرا مانع او مىشوید او را به حال خود واگذارید شاید خداوند شهادت را روزى او گرداند! این سخن رسول خدا (ص) سبب شد که کسى از حضور او در میدان ممانعت و جلوگیرى نکند و همان طور که آرزو داشت در میدان جنگ شربت شهادت نوشید و این سعادت بزرگ نصیب او گردید. و هنگامى که هند، همسر او،ب ه احد آمد و جنازه او را بر شتر بست تا به شهر مدینه بیاورد و مقدارى راه رفت ناگهان دید شتر از رفتن به سوى مدینه خوددارى مىکند و ایستاد و پیوسته سر خود را به سوى همان سرزمین احد برگردانده و باز مىگردد. وقتى جریان را به رسول خدا(ص)گزارش دادند پیغمبر فرمود: شتر مأموریتى دارد! و سپس از همسرش پرسید: آیا عمرو در هنگام حرکت چیزى مىگفت؟ عرض کرد:آرى در آن هنگام رو به قبله ایستاد و سر به سوى آسمان بلند کرده گفت:«اللهم لا تردنى الى اهلى»حضرت فرمود:او را در همین سرزمین دفن کنید، و قبر او و شهداى دیگر «احد» هم اکنون در هر سال مزار میلیونها مسلمان است که با چشمان اشک بار و دل سوخته بر سر آن قبرها ایستاده و بر آنها درود مىفرستند. تهیه و تنظیم برای تبیان: رضا سلطانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 606]