واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شكلات سياسي منبع:WWW.IICHS.ORG « مصدق»، نام آشنايي در تاريخ سياسي معاصر ايران به شمار ميآيد. مردي كه در جواني به ساحت سياست پاي نهاد و مدارج ترقي را از استانداري، نمايندگي مجلس، وزارت و سرانجام نخستوزيري، به طور پلكاني طي كرد. بدون ترديد اظهارنظر درباره چنين سياستمداري كه در زمان حيات خود، به ويژه پس از مرگ جلبكننده اذهان بسياري از گرايشها، جريانها و افراد به خود است، كار آساني نيست؛ آن هم فردي كه انديشه و رفتار سياسياش در پي پيروزي انقلاب اسلامي بسي فزونتر از پيش در معرض برخوردها و داوريهاي گوناگون قرار گرفت. عدهاي به گونهاي با او برخورد ميكنند كه گويي وي عاملاً عامداً و يا غيرعمد، خطاهاي بسياري داشت و با جريان دينمدار كه شاخص آن در آن برهه آيتالله سيد ابوالقاسم كاشاني بود سر تعارض، ناسازگاري و حتي ستيز داشت و با لغزشها و كاركردهاي خطاي خود، كشور را به مخمصه و مخاطره افكند و زحمتافزاي ملت شد. از اين منظر، مصدق بي جهت با استعمار پير درافتاد و نزاع لجوجانه او با انگلستان به سود منافع و مصالح ملي نبود. در اين ميان شماري نيز بر اين باورند كه مصدق برخلاف آنچه نمايش ميداد پشت صحنه با انگليسيها مراوده و سرو سري داشت و اينكه اين سياست انگلستان بود كه وي را بركشيده بود. هر چند خود به اين امر واقف نبود. از سوي ديگر جماعتي به گونهاي با مصدق برخورد ميكنند تو گويي او تك ستاره آسمان ايران و يگانه حماسهآفرين تاريخ ملي آن، حداقل در سده اخير، به شمار ميآيد. مشروطهخواه تمام عياري كه « پادشاهي مشروطه» را به معناي واقعي كلمه درمان درد و التيامبخش زخم ايرانيان استبدادزده ميپنداشت. به هر روي، مصدق در مقطع خطير تاريخ ميهنمان در دو جبهه درگير نبرد با استعمار خارجي و استبداد داخلي شد و البته به هماوردطلبي در اين دو عرصه افتخار ميكرد. وي از دهن به دهن شدن با قدرتهاي خارجي و كل كل كردن هوشمندانه با اربابان قدرت در داخل ابايي نداشت. مصدق خود را آلوده كارهاي كوچك نميكرد. براي وي دست و پنجه نرم كردن با حريفي در حد و اندازه و شايسته رقابت كردن كه قد و وزن سياسي قابل قبولي داشته باشد، وظيفه بود. مصدق اگرچه در ميدان سياست و ديپلماسي تكرو بود ليك يادآوري اين نكته ضروري است كه سياست در آن روزگار به زمين شورهزاري ميمانست كه قابليت كشت نداشت و ازا ين رو كار سياسي در آن برهه جز بيهودگي چيز ديگري نصيب بازيگران سياست نميكرد. از اين رو درباره كارآمدي يا ناكارآمدي سياست مصدق داوريهاي متفاوتي به عمل آمده است. سياستي كه بر مبناي گفتمان كمتر آشنايي براي مردم استوار بود وشايد از اين رو جامعه آن را برنتابيد. ملتي كه در ابتداي سده بيستم تلاش كرد نوعي از قانونمداري و پارلمانتاريسم و به نوعي توسعه سياسي و نوسازي اجتماعي، همچنين نوعي از اصلاحات و حتي چالشهاي سياسي را در قالب انجمنها، دستهها و جمعيتها و افزون بر آن رفتار سياسي قاعدهمند را در جامعه محقق كند، اكنون با پشت سر نهادن حكومت مطلقه استبدادي رضاشاهي و دوره اشغال توسط متفقين، خواستهاي خود را از رئيس حكومت ملي طلب ميكند و مصدق كه در دو جبهه پيشگفته سرگرم منازعه بود نه تنها فرصتي براي دفاع و توجيه رفتار سياسي خود نيافت بلكه توانش ضعيف و قوايش رو به اضمحلال و فرسايش نهاد. ناهنجاري مشكلزايي كه مصدق را با پديده ريزش نيروها و بحران مشاركت مواجه كرد. بحراني كه كنترل و مهار آن به هيچ وجه با ابزارهاي شناخته شده ممكن نبود. با رويكردي گذرا به آنچه در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت گذشت به آساني درمييابيم كه نزديكي و وحدت استراتژيك نيروهاي ملي و مذهبي كه دغدغه استقلال، حفظ حاكميت ملي و قطع يد اجانب از امور داخلي كشور را داشتند باعث به صحنه آمدن انبوه مردم و طبقات اجتماعي و سقوط دولتي فرمايشي شد كه در برابر اراده ملت ايستادگي كرده بود. در واقعه 30 تير، دربار پهلوي و شخص شاه نيز در تقابل با چنين عزم، همبستگي و ارادهاي به زانو درآمد و جرئت رويارويي با خواست بر حق ملت را نيافت و در نهايت ناگزير به عقبنشيني شد. مجلس هم تسليم اراده مردمي بپاخاسته شد. وحدت رهبران جنبش، حمايت مردم را ارمغان آورد. در سايه اين پشتيباني، دگرگونيها و اصلاحات چندي در ابعاد اجتماعي، سياسي و اقتصادي صورت گرفت. به يكباره در كشوري كه عزل و نصب وزيران، جا به جايي حكام ولايات و حتي در برهههايي برآمدن نخست وزيرانش با رخصت از بيگانگان محقق ميشد و شاه براي سفر به شمال و جنوب قلمروش بايد نظر مساعد نمايندگان آنان را جلب ميكرد، دولت ملي منبعث از انباشت مطالبات مردمي ، كنسولگري انگليس وشعب شوراي فرهنگي بريتانيا را به علت تبديل شدن به مراكز توطئه عليه مصالح ملي منحل كرد. در چنين شرايطي قيام 30 تير را ميتوان تجلي وحدت ملي و پيروزي مردمسالاري بر استبداد و استعمار محسوب كرد كه البته پس از آن باعث شد تا دشمنان خارجي با همدستي عوامل داخلي با هدف قرار دادن و درهم شكستن وحدت سران نهضت دسيسهچيني كنند. بدخواهان برحسب دسيسه شياطين سياسي، سران نهضت را احاطه كرده و با استفاده از نقاط ضعف باعث تعميق شكافهاي موجود شدند. دوستيها به كينه مبدل شد و وحدت جاي خود را به اختلاف و تفرقه داد. از انشقاق و دودستگي و جدايي نيروهاي ملي و مذهبي آتشي به پا خاست كه به سقوط دولت ملي انجاميد. روباه فراري كه از آشيانه خود بيرون خزيده بود و در « رم» سرگرم خوشگذراني بود فرصتي طلايي به چنگ آورد تا تير خلاص را بر پيكر نهضت ديني و ملي مردم بزند و استبداد و خودكامگي خود را بيش از پيش بر جامعه مستولي سازد. در دوره زمامداري دكتر مصدق، رخدادهايي به وقوع پيوست كه بررسي، تأمل و تدقيق در آن ميتواند راهگشا باشد. نقل برخي از واقعات اتفاقيه آن زمانه بسي پندآموزاست و ميتواند مانع تكرار خطاهاي گذشته و نگريستن بهتر به آينده شود. دوران صدارت كوتاه مصدق نه تنها آموزنده كه از جهات مختلف هشداردهنده نيز ميباشد. همان طور كه ميدانيم پس از ملي شدن صنعت نفت در كشور، شركت نفت انگليس عليه ايران به ديوان دادگستري بينالمللي شكايت كرد. دكتر مصدق تصميم گرفت به منظور رسيدگي به اين دعوي در رأس هيئتي رهسپار « لاهه» شود. از اين رو روز هفتم خرداد ماه 1332 هيئت نمايندگي ايران با هواپيماي شركت K.L.M عازم هلند شد. به نوشته دكتر غلامحسين مصدق، فرزند دكتر محمد مصدق من نيز همچون سفر امريكا همراه پدرم بودم. اعضاي هيئت نمايندگي ايران در ديوان دادگستري بينالمللي، آقايان حسين نواب، وزيرمختار ايران در هلند، نصرالله انتظام، اللهيار صالح، دكتر علي شايگان، مهندس كاظم حسيبي، دكتر كريم سنجابي، دكتر مظفر بقايي و دكتر محمدحسين عليآبادي، بودند. بي مناسبت نيست اين موضوع را يادآور شوم كه بيشتر اعضاي هيئت نمايندگي ايران « سياهي لشكر» بودند، به استثناي نواب، صالح و حسيبي، بقيه دنبال گردش و تفريح و كارهاي خصوصي ميرفتند. حتي بعضي اوقات، جمعآوري آنها در محل اقامتمان كه هتل متوسطي بود، با اشكال مواجه ميشد. به خاطر دارم كه روزي پدرم به من گفت: غلام، برو مقداري شكلات بخر. من هم رفتم و يك جعبه بزرگ شكلات خريدم. وقتي جعبه را ديد، گفت : چرا يك جعبه خريدي؟ گفتم : چقدر بايد ميخريدم؟ گفت : چهار، پنج جعبه ديگر هم بخر، اينها [همراهان] را بايد با شكلات جمع و جورشان كرد. * در نقل قول فرزند دكتر مصدق نكات جالب و مهمي ديده ميشود. يكي، حضور عناصري سرشناس و شناخته شده در هيئت همراه وي كه حداقل آنكه در اين سفر سياهي لشكر بودند و به تفريح و گردش و پرداختن به كارهاي شخصي بيش از وظايف نمايندگي اهميت ميدادند. رجالي كه هر يك از آنان در تاريخ سياسي معاصر ايران صاحب جايگاهي نسبتاً مهم است: نصرالله انتظام، علي شايگان، كريم سنجابي، مظفر بقايي و محمدحسين عليآبادي مخاطبان گفتار غلامحسين مصدق. ديگر، اظهار اين واقعيت كه چنين همراهاني « را بايد با شكلات جمع و جورشان كرد.» شكلاتي تشكيلاتي و سياسي به كار ميآيد. لازم به ذكر است كه دكتر مصدق در دوران حيات سياسياش حزب، گروه و جمعيتي را تشكيل نداد اما عملاً رهبري يك « جبهه» را برعهده گرفت. هويت و جنم مصدق به گونهاي شكل گرفته بود كه به سراغ افراد نميرفت. تيپ وي طوري بود كه ديگران دور او جمع ميشدند و خود را با افتخار به مصدق منسوب ميكردند. به هر تقدير براي مردان بزرگ سياسي اين امر بسي حائز اهميت است كه نزديكان و اطرافيان خود را بر مبناي چه ملاكها و موازيني و از چه جنس و قماشي برميگزينند و در فراز و فرود و چم و خمهاي سياسي و اجتماعي كدامين نيروهاي ريشهدار و مقاوم را كه اهل « رزم» باشند و نه « بزم» به خدمت گيرند. به هر تقدير دكتر مصدق با وجود ضعفها، لغزشها و كاستيها، جايگاه منحصر به فردي در تاريخ معاصر ايران به خود اختصاص داده است. مردي كه حاكميت پهلوي آخرين خواستهاش را كه همانا خاكسپاري در گلزار شهداي 30 تير بود نيز اجابت نكرد. مصدق واپسين كلامش اين بود: « من خاك ِ پاي اين ملتم.»* در كنار پدرم، مصدق. خاطرات دكتر غلامحسين مصدق. تهيه و تنظيم: غلامرضا نجاتي، تهران، رسا، چ 3، 1369، ص 103.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 217]