واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: t=21977">صبحانه با نان داغ در هتل پكس. a Truth Seeking 08 آبان 1383, 16:33فردي که بعدها به نام وبلاگ نويس بغداد مشهور شد، با نام مستعار سلام پکس (Salam Pax) شروع به ثبت خاطراتش در نشاني dearraed.blogspot.com به زبان انگليسي کرد. اين نوشته ها به قدري خوب بودند که هويت واقعي نويسنده مورد ترديد قرار گرفت ; اما سلام واقعا در بغداد مي زيست. در بغداد هم کسي از هويت او و اين که چه خطري را متحمل مي شود خبر نداشت. اکنون هم در عراق بجز گروهي برگزيده از دوستان معتمدش کسي از هويت او اطلاعي ندارد. او به طنز بزرگ اين جنگ بدل شد، در حالي که روزنامه ها و تلويزيون هاي بزرگ جهان پول هنگفتي را خرج پوشش خبري جنگ در عراق مي کردند، تاملات اينترنتي يک جوان عراقي شوخ طبع که در ساختماني دو طبقه حومه بغداد زندگي مي کرد در ارائه کردن گيراترين توصيف از زندگي روزمره حين جنگ در عراق بر آنها پيشي گرفت. مانند هر چيز ديگر در عراق قرار نبود ماجرا به اين صورت رخ دهد. ژوئن سال 2002 سلام (اين بخش نام او واقعي است) معمار 39 ساله تازه فارغ التحصيل شده اي بود که با والدين و برادرش در بغداد زندگي مي کرد. بهترين دوست او رائد 25 ساله ، يک اردني فلسطيني بود که هنگام تحصيل معماري در دانشگاه بغداد با او آشنا شده و اکنون در حال گذراندن درجه فوق ليسانس در اردن بود. رائد در بهترين حالات تنها گاه به گاه براي سلام ايميل مي فرستاد; بنابراين سلام شروع به نوشتن اخبارش از خانه روي يک وبلاگ کرد تا بتواند هر وقت خواست قلم اندازهايش را براي دوستش بفرستد. هيچ کس زحمت نگاه کردن به اين وبلاگ را به خود نداد. به قول سلام «در ماههاي اول نوشته هايم چرند بود. خبرهايي مثل اين که فلان دختر ازدواج کرد يا اين که آنفلوآنزا گرفتم و چيزهايي از اين قبيل. اصلا به فکرم هم نمي رسيد که اين وبلاگ بعدها اين همه سروصدا به پا کند.» اما او بزودي شروع به جستجوي ديگر بلاگرها که نوشته هايشان را روي اينترنت مي فرستادند، کرد. معدودي از افراد از دنياي عرب به انگليسي مي نوشتند و نوشته هاي آنها هم صرفا عقيدتي بود و خبري از واقعيت هاي روزانه عراق در آنها نبود. به اين ترتيب سلام تشويق شد که از مخفيگاه بيرون بيايد و خودش را در وب سايت بلاگرها يک عراقي معرفي کند و به موضوعاتي درباره زندگي روزمره در بغداد بپردازد که در وبلاگ هاي ديگر به آنها اشاره اي نمي شد. «سلام» به رغم خطرات ، به نوشتن يادداشت هاي روزانه اش ادامه داد. او توصيفاتي ساده اما صميمي از زندگي در هتل پکس - نامي که به خانه شان داده بود - بيان مي کرد که با نزديک شدن جنگ بسرعت از بستگان نگران پر مي شد. او همان طور آزادانه از قيمت اوج گرفته گوجه فرنگي صحبت مي کرد که از ورود شبه نظاميان ترسناک حزب بعث که ميان وحشت همسايگان ، خانه اي خالي را به سنگري نظامي بدل مي کردند. او يا در دفتر يک شرکت معماري که نمايندگي آن را در بغداد داشت يا در اتاق خواب به هم ريخته و آشفته اش مي نوشت. پرده هاي حايل پنجره ها را مي پوشاند تا 3رايانه او را که هر کدام به کلافي از سيم و تخته هاي مدار متصل بودند، از آفتاب ميانه روز حفاظت کند. پوستري از فيلم ماتريکس روي ديوار نصب شده بود و انبوهي از کتابها و سي دي هاي رايانه اي روي کف اتاق پخش و پلا بودند. در اينجا بود که سلام مي نشست و به طور خستگي ناپذيري درباره جنگ قريب الوقوع با رائد - که پيش از جنگ به بغداد بازگشته بود - و دوست ديگرش غيث - يک فارغ التحصيل جوان و زبان آور ديگر معماري که بيشتر زندگي اش در بزرگسالي صرف فرار از خدمت نظام شده بود سخن مي گفت. آنها مشتاقانه درباره سقوط صدام صحبت مي کردند، اما در عين حال وحشت زده هم بودند; وحشت فراخوانده شدن به خدمت نظام ، زيرا همه مردان جوان جزو نيروهاي احتياط به حساب مي آمدند و وحشت نابودشدن به وسيله يک بمب امريکايي. بتدريج خبر نوشته ها شروع به ظاهر شدن در روزنامه هاي بريتانيا و ايالات متحده کرد. در يک مرحله از جنگ هنگامي که او هنوز به اينترنت دسترسي داشت و مي توانست نوشته هايش را پست کند، بخش عربي بي.بي.سي و صداي امريکا گزارش هايي درباره او پخش کردند. پدرش که گزارش ها را شنيده بود، براي اولين بار حدس زد که آنها به پسرش اشاره مي کند: «وقتي پدر گزارش ها را شنيد، مطمئن بود که واقعه بدي رخ مي دهد.» در آن زمان هزار نفر نوشته هاي سلام را مي خواندند و وبلاگ او به پرطرفدارترين لينک خاطرات بدل شده بود. حدود 10 روز مانده به جنگ ، رژيم هميشه بدگمان عراق تمام اتصالات به اينترنت را ناگهان قطع کرد. سلام با اين که ديگر نمي توانست خاطراتش را پست کند، به نوشتن ادامه داد: «پس از 8 سال نوشتن اين کار به عادتم بدل شده بود.» او گاهي هنگامي که مولد برق کار مي کرد، از رايانه اش استفاده مي کرد. خاطرات او در آن دوران توصيف کننده بمباران سراسري بغداد و نظاميان و فداييان از خود بيخود شده بود. او مي گويد: «مردم داستان هاي فوق العاده اعجاب آور و بسيار مهمي براي بازگويي خواهند داشت. ما که در بغداد در چهارديواري محفوظمان نشسته بوديم ، هرگز چنين ماجراهايي را از سرنگذرانديم. افرادي هستند که مصايب بيشتري را تحمل کردند.» سلام بعدها نوشته هايش را جمع آوري کرد و براي «دايانا مون »، يک دوست وبلاگ نويس مورداعتماد در نيويورک ايميل کرد تا او آنها را روي سايت بفرستد. او درباره اهميت نوشته هايش تواضع به خرج مي دهد، اما در عين حال از دست کساني که در صحت آنها ترديد دارند دلخور است. وقتي در يک مرحله از جنگ ، او نام وبلاگش را به جاي سلام پکس صرفا به رائد عزيز تغيير داد، بسياري فکر کردند عنوان «سلام پکس» {سلام در عربي و پکس در انگليسي به معناي صلح و آشتي است} اشاره به اين مطلب است که اصلا چنين شخصي وجود ندارد و وبلاگ محصول کار ماموران اطلاعاتي عراقي يا امريکايي است. تلميحات او به ديويد بووي {ستاره راک انگليس} و فيلمهاي هاليوودي به طرز غيرمعمول آشنا به نظر مي رسيد و براي همين در غرب هويت او مورد ترديد قرار گرفته بود. درواقع تجربه او در غرب به دو دوره طولاني اقامت در وين در دوران کودکي بازمي گردد که پدرش در آنجا به عنوان تاجر کار مي کرد، او 7 سال را به تنهايي در آنجا به عنوان دانشجو گذراند و سال 1996به خاطر تقاضاي والدينش به بغداد بازگشت. او معتقد است افراد مردد درباره او در غرب به علت نخوت فرهنگي نمي توانند بپذيرند که يک عراقي علايق مشترکي با آنها داشته يا قادر باشد با شيوايي و طنز به انگليسي بنويسد: «من در فرهنگ خودم غريبه به حساب مي آيم. چندان به موسيقي عربي گوش نمي دهم و روزنامه هاي عربي را هم معمولا_ نمي خوانم ; چرا که معتقدم هر روزنامه عربي ابزار دست يک دولت است. آنها مرا عصباني مي کنند.» بيشترين انتقادها از جانب امريکايي هاي طرفدار جنگ ابراز شد که از انتقادهاي گزنده «سلام» از مقاصد امريکا در عراق از کوره در رفته بودند، او مرتب با رائد و غيث درباره اين که آيا اين جنگ توجيهي داشت ، بحث مي کرد. او از ابراز شادي از تهاجم امريکايي ها به عراق اکراه داشت ، اما او مانند بسياري از عراقي ها مي گويد تنها يک تهاجم خارجي مي توانست صدام را سرنگون و انتظار بيشتر مردم را برآورده کند. او در همان حال مانند بيشتر عراقي ها از هرج و مرج و بي قانوني که بلافاصله پس از سقوط رژيم ، بغداد را فراگرفت بسيار ناراحت است. «امريکايي ها وقتي تسلط اوضاع را به دست گرفتند کاري براي جلوگيري از هرج ومرج نکردند. عذري براي آنها در اين قصور وجود ندارد. 2 ماه هرج و مرج بيش از حد تحمل است ، 3ماه که فاجعه است.» در حالي که از سلاحهاي کشتارجمعي در عراق خبري نيست ، شايد هنوز نوشتن مهمترين فصول خاطرات وبلاگ نويس بغداد باقي مانده باشد، سلام همچنان به نوشتن روي اينترنت ادامه مي دهد و اکنون هر دو هفته يکبار ستون ثابتي در روزنامه گاردين دارد. منبع () Salar 08 آبان 1383, 22:23عجب وبلاگی بوده! یه نگاهی باید انداخت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]