واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نت گمشده کربلا
کربلا، اربعين حسيني، سال 1429به روايت قدمهاي ماهپايان ماه صفر، پاي سفر قلبهايي را به اين حريم ولايت و ارادت، باز کرده که در ماه اسفند، مثل اسفندي در آتش اشک، سوختهاند. پس اگر عطري از اين سفرنامه به دل شما مينشيند، حديثش، همين گلابدان گريان سينههاي سرخ و سوگوار ماتم حسين است.با چشمي از ابديت بايد گريست بر مصيبت آينههاي شکستهي عاشورا ولي من به جاي گريه، شبانهاي که به کربلا رسيدم، در چند قدمي گنبد خورشيدي اين دو برادر ـ يعني عباسِ بنِ آب با مرّوت و حسينِ آينهدار عصمت ـ ايستادم و سلامم را به آبروي ادب ايرانيان، شيرازهبندي کردم.ـ حسينجان! من همولايتي مردمي هستم که ايستادن را به نام پدرت علي (ع)، ياد ميگيرند. با شير اشک عزاي تو، بزرگ ميشوند و يک روز به خودشان ميآيند که ميبينند داغ عاشورا چقدر براي قلبشان سنگين و سهمگين است.با پاي سر بايد آمد کنار اين شيربچهي حيدر که در هنگام ولادت، يکقدم عقبتر از حسين بود و گاه شهادت، يک گام جلوترحسينجان! من همرنگ خيابانهايي هستم که سالهاست معرکه گردان عزاي تو شدهاند بچه محل بسيجياني که مثل قمريان تشنه و زخم خورده، لابلاي خارزارها، جاماندهاند و آرزوي رسيدن به کربلا را، روي بال خود، گره زدهاند تا تو با دست شفاعت و شهادت، گره دنيا از بالشان، باز کني. يا حسين، عرفه مناجات تو، ملّاي دلسوخته روم را به ماهور محبت کشاند تا نغمه کجاييد اي شهيدان خدايي را زمزمه کند و سبکبالان عاشق از قفس تنها به سمت کربلا پرواز کنند ...* * * * *نزديک فرات، ديدن يک صحنه، پاي هزار صحيفه اشک را به چشمهايم، باز ميکند، علياصغر داوود آبادي ـ عکاس گروه اعزامي صدا و سيما ـ بيتوجه به عبور شگفتزدهي رهگذران، چفيهاش را از گردن، باز کرده و با موج موزون دستها و واگويههايش در آب فرات، به رقص درآورده:ـ نوش جان! سيراب شو! به صاحب شهيدت، سلام برسان و بگو ما چه زود به کربلا رسيديم؛ راهي که هشت سال براي وصال به اين عروس جشنوارهي اندوه، پهلوانهاي معجزه و مبارزه، از درياي خون و خاک جنون گذشتند* * * * *اينجا کربلاست. تقويم چهلمين جرعهنوشي شهيدان. قلب ما مثل نت گمشدهي صفحهي ارادت به حسين (ع)، رهبر ارکستر آدميت که سنجاقک همهي ملوديهاي محزون عاشورايي به دستان او دوخته شده. اين روزها در کربلا کمتر ديوار پيشاني مغازه و هتل و بازار و گذرگاهي را ميبيني که پارچه مشکي عزاي سيد الشهدا (ع) بر تن نپوشيده باشد. اينجا به هيأت ميگويند موکب و به آيين عزاداري ميگويند ذکر «موکب سيد الشهدا بذکري عزاء الحسين» جملهي معروف و مدام عزاداري کربلاست و دلنوشتههاي شيعيان، فقط صاعقهاي از صدها هزار صداي خاموش در بيفراموشترين ماتم عالم. ديروز حوصله کردم و تعدادي از اين سلامنامههاي سوگوار را يادداشت کردم.ـ السلام عليک يا صاحب الدمعة الساکبة، يا صاحب المصيبه الراقبه، السلام عليک يا حجة الله، يا صفي الله، يا عزّ الاسلام، السلام عليک يا قتيلِالعبراة، يا عبرة کلّ مومن ...اين صفات در بيان مقام ابا عبدالله الحسين (ع) تعارف نيست. فقط چند قطره از اقيانوس نجيبي است که با آهنگ ايثار به اين خاک هميشه بهار ميرسد.* * * * *مردم عراق از شرنگ تلخ جنگ با ايران شرمناکند و اين را به صد زبان مهماننواز، واگويه ميکنند. ديگر رساتر از اينکه جملهاي از پير آسمان چشيدهي انقلاب ـ خميني عزيز ـ را روي پارچهي سياه بزرگي به دو زبان فارسي و عربي نوشتند که:ـ اين خون سيد الشهداست که خون همهي ملتهاي جهان را به جوش آورده ...گذر يک کاروان پر هياهوي عزادار، ذهن و زبانم را مال خود ميکند. در همهي دستههاي عزادار، چند چيز، وجه مشترکه:نظم و ادب، شور و غوغاي پير و جوان، ذکرهاي يکدست و دستهاي يکزبان که با آهنگ خوشنوايي روي سينههاي سرخ مينشينند... و زنها که با چادرهاي سياه بر صورتهاي خالکوبي شده ميکوبند يا به دو طرف شانهها ميزنند، عبور آرام زنهاي سياهپوش در دو طرف اين رود بيآرام، کمر خميدهي خاتون خيمههاي خاکستري را به ياد ميآورد.ولي اين کاروان حرف ديگري هم براي گفتن و گريستن دارد... چند نفر جوان و ميانسال وسط قافلهي عزادار و سينهزن، روي سينههاي خود ميخزند و به طرف حرم حضرت عباس (ع) رهسپار ميشوند. چند نفر با تلفنهاي همراه، از اين صحنه، تصوير ميگيرند. هر چند لحظه توقف ميکنند؛ صورتشان را روي خاک بينالحرمين ميگذارند؛ و دوباره بر ميخيزند. با پاي سر بايد آمد کنار اين شيربچهي حيدر که در هنگام ولادت، يکقدم عقبتر از حسين بود و گاه شهادت، يک گام جلوتر... گريه ميکنم و اشک چکيده بر اين خاک آسماني را گواه ميگيريم:اينجا کربلاست. تقويم چهلمين جرعهنوشي شهيدان. قلب ما مثل نت گمشدهي صفحهي ارادت به حسين (ع)، رهبر ارکستر آدميت که سنجاقک همهي ملوديهاي محزون عاشورايي به دستان او دوخته شده.خدايا شاهد باش که در عزاي عظيم زمين و آسمان، من هم يک گل آفتابگردانم که در اين بينالحرمين، مات کيش محبت اين دو برادر، حيران ماندهام که به کداميک سلام کنم: خورشيد جمال حسين يا آفتاب ادب عباس؟!* * * * *کربلا ... اربعين .... چهلمين روز عزاي امامي از جنس حرير و فولاد، بالغ بر 12 ميليون نفر جمعيت در بين الحرمين، آشيان کردهاند، روي زمين، کنار پيادهرو، در حاشيهي خيابان ... گُله به گُله، گل کاشتند اين مشتاقان غم بيپايان آن نيمروز خونين که سرشت و سرنوشت بندگي و آزادگي را در دست دارد. محتشم کجاست که قناري غمزدهي شعر خود را با بندهاي بريده اين حماسهي حسيني، ترکيب کند؟12 ميليون نفر از سراسر جهان، خبرنگار بُرناترين مبارزان جبههي جوانمردي شدهاند. شنيدي چه گفتم؟ 12 ميليون نفر، يعني 4 برابر تعداد حاجيان خانهي خدا در هر سال!اين است حق الزحمهي امامي که کعبه را با خود به کربلا برد، با قرباني فرزند، بالاتر از مقام ابراهيم (ع) ايستاد و خيمههاي پريشان صبر، آهنگ طواف نساء او شد... کربلا ـ صفر 1429 هجري قمري، فرزاد جمشيدي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]