تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831151789




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رام الله بخواند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رام الله بخواند!( قسمت سوم )تا کنون درباره فرقه انحرافي رام الله دو مطلب "عرفاني که زنده به گور شد" و "نامه اي سرگشاده براي رام الله" را براي شما ارائه داديم. در مطلب قبل بخشي از نامه جمعي از آسيب ديدگان اين فرقه به سرکرده خود رام الله را خوانديم، حال ادامه نامه در اين مطلب :فريبکاري بس است مگر مي‌شود کسي حقيقت خود را انکار کند و حقيقت داشته باشد؟ کداميک از بزرگان اين کار را کرده‌اند؟ کجا الگوي خداوند اينچنين بوده است؟ در قرآن کداميک از برگزيدگان خداوند خود را باطل اعلام کرده‌اند؟ ايشان همواره و تا آخرين لحظه بر اين حقيقت که برگزيده و فرستاده خداوند هستند تأکيد کرده‌اند و براي همين جمله کوچک جان مقدس‌شان را هم داده‌اند و ميليون‌ها انسان در طول تاريخ براي حقانيت اين انسان‌هاي بزرگ به زندان رفته‌اند، شکنجه شده‌اند، سوزانده شده‌اند و به دار آويخته گشته‌اند و اينگونه وفاداري‌شان را به مولايشان ثابت کرده‌اند. چه سرها که به زمين افتاد و چه خون‌ها که بر زمين جاري شد و مظلومان عالم دلخوش به اين بودند که رهبرانشان تا دم مرگ از کلام خود برنگشته‌اند. اما شما با اولين دستگيري و در اولين روزها . . .
نوشتن
پس ملاک حقيقت‌گويي يک انسان چيست؟ اگر قرار باشد هرکسي ادعايي کند و در روز امتحان برخلاف آن عمل کند و بعد بگويد مي‌خواستم شما را امتحان کنم! ديگر سنگ روي سنگ بند نمي‌شود. آنکس که ادعاي قدرت کند و در روز نبرد شکست بخورد، آنکس که مدعي شفا شود و از بيماري هلاک گردد و آنکس که تعليم اسب‌سواري دهد و نتواند اسب خودش را مهار کند، چنين کسي دروغگويي بيش نيست. يادتان هست آغاز فريبکاري را چطور آغاز کرديد؟ منظورم همان اولين روزهاييست که مؤسسات را شکل داديد و حرکت الهي را تبيين کرديد. اول حرف از خدمت کردن به خداوند زديد، حرف از کارهاي خوبي که براي خداوند مي‌شود انجام داد اما بعد گفتيد خدمت هماهنگ، و مجموعه گروه‌ها و مؤسسات و نشريات را نشان داديد. گفتيم چرا تعاليم اسرار و علوم باطني شروع نمي‌شود؟ پس چه شد تعاليم هنر زندگي متعالي، تعاليم الهي که زندگي ما و بشر را دگرگون مي‌کند؟ گفتيد بايد تسليم شويد گفتيم تسليم‌ايم. پيغام داديد بايد تحقيق و مطالعه کنيد تا به مرزهاي دانش متعارف برسيد و بتوانيد تعاليم الهي‌ام را فهم کنيد همان تعاليمي که قرار است به شما داده شود. شبانه‌روز تحقيق کرديم و وقت گذاشتيم و از خانه، خانواده و تحصيل به دور افتاديم. در اين حين کارهاي ديگري هم کرديم از نظافت دفتر گرفته تا نگهداري حيوانات و تبليغ شما در قالب‌هاي مختلف در خيابان و مکان‌هاي ديگر، باشد که تسليم بودن خود را آشکار کرده باشيم. به مرزهاي دانش متعارف رسيديم خبري نشد، ولي وقتي قرار شد ما را از مرزهاي متعارف عبور دهيد خبر رسيد که دوره جديد تعاليم شروع شده؛ تشکيل شاخه نظامي منصورين، مطالعات و تحقيقات امنيتي، اطلاعاتي و بکارگيري برخي خانم‌ها براي اغواي مديران و مسئولين نظام . . . اين بود آخرين تعاليم ماورايي شما براي رستگاري! مي‌خواستم شما را امتحان کنم!عاقبت آن‌چه را القاء و احياءگري ناميده بوديد در کتب ساحري يافتيم و آنچه را به عنوان تفکر متعالي گفته بوديد در آموزه‌هاي تفکر غرب ديديم. ما فکر مي‌کرديم که اين علوم از چشمه درونتان مي‌جوشد نمي‌دانستيم چکيده تحقيقات خودمان را به خوردمان مي‌دهيد بخاطر همين بود که هيچ‌کس از مضمون جلسه خودش نبايد به ديگري مي‌گفت و حتي مراقبين هم نبايد به حرف‌هاي (تکراري) جلسات گوش مي‌دادند. چه تکنيک ساده‌اي بود براي فريب انسان‌هايي که تمام زندگي‌شان را به شما سپرده بودند و حاضر بودند جانشان را به شما بدهند. چقدر براي شما متواضع بودند، آن‌ها را مي‌ديديد در حالي که اشک‌هايشان جاري بود، بدنشان به لرزه افتاده بود، دست‌ و پايتان را مي‌بوسيدند و براي لمس کردن شما در صفوف فشرده يکديگر را هُل مي‌دادند. قلب سنگ هر ظالمي با ديدن چنين صحنه‌هايي بايد نرم مي‌شد و ذهن هر تاريک‌انديش خودخواهي با انديشيدن درباره خلوص اين آدم‌ها بايد از نور خداخواهي روشن مي‌گشت. آه، که تقدير شومتان مهلت شرم کردن به شما نداد و راهي براي توبه‌کردنتان باز نشد. ما کار کرديم، تحقيق کرديم و خدمت کرديم و نتيجتاً شما ثروتمندتر، قدرتمندتر و محبوب‌تر شديد و ما فقيرتر، ضعيف‌تر و منفورتر شديم. منفورتر شديم چون هر جا که بخاطر شما درگيري و مشکلي بود ما جلودار بوديم و محبوب‌تر شديد چون هرکار بزرگ و خوبي که انجام مي‌شد به شما نسبت داده مي‌شد و حرف از حمايت شما بود. ضعيف‌تر شديم چون تمام انرژي‌مان صرف شما و راه شما مي‌شد و قوي‌تر شديد چون همه ديده‌ها و نتايج مثبت معطوف به شما بود. فقيرتر شديم چون به ندرت فرصت کار کردن براي خود را داشتيم و ثروتمندتر شديد چون تمام دست‌رنج‌هاي مادي و معنوي ما مال شما بود و چون چکيده ناب‌ترين تحقيقات علوم انساني و متافيزيکي را و پاک‌ترين احساسات عاشقانه را به رايگان و بلکه با منت، مال خود کرديد.
قلم
چه دوستان معصومي که بخاطر وعده‌هاي شما از همسرانشان جدا شدند و چه دختراني که در انتظار ازدواج کردن با شما سال‌هاي سال، روز و شب به اسم خدا براي شما کار کردند تا به ميانسالي رسيدند و شما معتقد بوديد "چرا ديگران را نااميد کنم؟ بگذار تا آخرين شبنم زندگي‌شان را برايم کار کنند، هميشه التماسم کنند، نامه عاشقانه بنويسند، گريه کنند، فرياد بکشند، بيهوش شوند و چه بهتر که بميرند و در روحم يعني کارنامه کاري و افتخاراتم جاودانه شوند". حالا به زندگي عادي برگشته‌ام، خبري از هشدارهاي هولناک شما نيست. خبري از مجازات‌ها و خيالبافي‌هاي شما نيست زندگي‌ بيمار گذشته روز به روز بهبود يافت. اي کاش مي‌توانستم سلامتي همه دوستانم را ببينم اما حقيقت تلخ است. همه نمي‌توانند بپذيرند. ده پانزده سال عمرشان را در اشتباه بوده‌اند، همه اين امکان را نداشته‌اند شما را از دور و نزديک مشاهده کنند و تناقض‌گويي‌هايتان را پيدا کنند. همه که دوستان و مشاوران خوب در کنارشان ندارند، خانواده دلسوز ندارند، همه هم فرصت بازگشت ندارند زيرا شما تا اعماق روحشان نفوذ نموده‌ايد و آن‌ها را در سحر خود تسخير کرده‌ايد. ديگر نه من مي‌توانم با شما بمانم نه شما مي‌توانيد با من بمانيد. نه شما براي من چيز پنهاني داريد نه من براي شما اعتراف نکرده‌اي، نه براي شما آبرويي مانده نه براي من حرمتي، نه براي شما راه بازگشتي وجود دارد و نه براي من آه بخششي، نه شما راست مي‌گوييد و نه من ديگر دروغ‌هايتان را باور مي‌کنم، نه شما مرا دوست داشته‌ايد و نه من مي‌توانم شما را دوست داشته باشم. همه اين‌ها بخاطر اين است که پرده‌هاي ميان ما افتاده، تقديرتان رسوايتان کرده. سخنان‌تان متعفن شده و فريبکاري‌هايتان آشکار، گذشته‌تان ديگر باز نخواهد گشت، و جنايت‌هايتان جبران نخواهد شد، پس فاصله من و شما ديگر هزاران سال نوري است نه بخاطر اينکه من به نام خدا توهين کرده‌ام بلکه چون شما از نام خدا سوء‌استفاده کرده‌ايد و اين شرطي بود که خود شما با شاگردانتان گذاشتيد. فريبکاري بس است مگر مي‌شود کسي حقيقت خود را انکار کند و حقيقت داشته باشد؟ در آخر گمان نکنيد که بخاطر همه فريبکاري‌هاي شما، از دين و آيين خداوند زده مي‌شوم و بر مي‌گردم، خيال خام نکنيد که فاسد مي‌شوم، دنياپرست مي‌شوم، مثل شما عقده‌ به دل مي‌گيرم و تصور نکنيد روزي را که بخاطر سوء‌استفاده شما از نام خدا، خداي خودم را رها مي‌کنم. نه، هرگز، چون شما و انديشه‌ها و رفتارهايتان، زندگي و عاقبت‌تان براي من عبرت بوده است لااقل از اين نظر بزرگ‌ترين معلم من هستيد و بزرگ‌ترين تجربه من. تجربه‌اي که به بهاي سال‌ها بردگي در خدمت شما به دست آورده‌ام تجربه‌اي که به بهاي خون دل خوردن پدر و مادرم، دور شدن از عزيزانم و ويران شدن زندگي‌‌ام کسب کرده‌ام و برايم خيلي خيلي گران تمام شده است بخاطر همين آن ‌را به بهاي ارزان "دنيا" نخواهم فروخت آري نخواهم فروخت بلکه آن را براي نابودي شما و امثال شما به مردم وطنم هديه خواهم داد. از اين به بعد خواهم نوشت و خواهم نوشت تا من آخرين نسلي باشم که بردگي از اين نوع را تجربه مي‌کند و پس از من دوستان و عزيزانم بتوانند در امنيت و آسايش زندگي کنند اما شما نمي‌توانيد انگيزه‌اي که در ذهن دارم را و عشقي که در قلب مي‌پرورانم را درک کنيد.درد دل با کسي که دل ندارد خود بزرگ‌ترين درد است. پس شما را رها مي‌کنم و با خداي خود مناجات مي‌کنم. او سخت‌گيرترين انتقام‌گيرنده‌‌ها و برترين قدرتمندان است داناي دانايان و تواناترين توانمندان است. او اعدل‌العادلين است و او دادرس دادخواهان دردمند است. از او بترس و منتظر ضربه هولناک او باش.
جاده
بار الهي تو شاهد باش، که من در جستجوي تو به همه جا سرکشيدم به همه ويرانه‌ها، باغ‌ها، لابه‌لاي برگ‌هاي درختان، مرداب‌ها، رودخانه‌ها، درياها، در اعماق زمين و آسمان‌ها، در آواز پرندگان و پرواز پروانه‌ها، در کتاب‌ها و در انسان‌ها . . . و تو را نيافتم اما معجزاتت مرا يافتند و در آغوشم گرفتند، دست‌هاي تو از پشتِ کمک‌هايت لمس کردني بود. در راه يافتن تو، تو را گم کردم ولي عاقبت تو مرا يافتي. بار الهي تو شاهد باش که من به اميد تو به دنبالت گشتم و براي تو خدمت کردم و و در راه تو به بيراهه رفتم. خدايا جوان بودم پير شدم، توانا بودم ناتوان شدم، سلامت بودم بيمار شدم، زيبا بودم زشت شدم، زندگي داشتم مدفون شدم، پوسيدم و روحم از هم پاشيد بشنو که شيادان و دروغگويان با ما چه کردند. بار الهي تو شاهد باش که در اين چند روز دنيا چه بلاها که بر سرم نياوردند و چه رياکاري‌ها و فريبکاري‌ها که نديدم و چه افسانه‌ها که نشنيدم و چه غذاهاي مسموم که نخوردم، دزدان و راهزنان معنوي همه چيزم را ربودند و تنها چيزي که برايم مانده تو هستي زيرا تو آمدني نبودي که رفتني باشي، به دست آمده نبودي که از دست بروي اما حالا بيمار و خسته‌ام مرا درياب. بار الهي تو شاهد باش که گرگان زمان چطور روح مردمان حقيقت‌جويت را دريدند، از گوشتشان خوردند و از خونشان نوشيدند و لاشه‌هاي بي‌جان آن‌ها را رها کردند خدايا لعنتشان کن لعنت. بار الهي تو بودي و مي‌ديدي تلاش‌هايم را و مي‌شنيدي صداي گريه‌هايم را و لمس مي‌کردي دردهايم را. خدايا تو با من بودي چون من هم تو را حس مي‌کردم و چون تو در لحظه سقوط نجاتم دادي. خدايا قول مي‌دهم ديگر غير از کلام تو به هيچ کلامي گوش ندهم و غير از رسول تو به هيچ‌کس انس نگيرم و جز تعليم مقدس تو به هيچ تعليمي جان نسپارم و ايمانم را به هيچ‌کس نسپارم تا در روز ابديت و تا روز ابديت که به تو تقديمش کنم.ادامه دارد...منبع: ايرنا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 579]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن