واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ناپلئون سرباز پادویی بود که جایگاهش را در تاریخ عوض کرد و امروز پایهگذار رفرمی است که جامعه فرانسه براساس آن بنا شده است. ناپلئون همیشه ضعیف بود و در جوانی دچار بیماریهایی نظیر... بعضی آدمها با وجود یک معلولیت که گاهی مادرزادی است و گاهی در پی یک تصادف رخ میدهد، دست از زندگی نمیکشند و در راه موفقیت قدم میگذارند و به شهرت میرسند. مردان سیاسی، هنرمندان، دانشمندان و اندیشمندان بیمار، گاهی صفحات به یادماندنی به تاریخ اضافه میکنند... بتهوون، تنظیمکننده و موسیقیدان نابغه ناشنواچه چیزی میتواند برای یک موسیقیدان بدتر از، از دست دادن شنوایی باشد؟ این اتفاقی بود که برای لودوینگ وان بتهوون قبل از 30 سالگی رخ داد.لودوینگ در سال 1770 در خانوادهای اهل موسیقی به دنیا آمد و قبل از آنکه خواندن و نوشتن بیاموزد بازی با پیانو را آموخت. در اواخر سالهای دهه 1790 دچار ناراحتی گوش شد و به مرور شنواییاش را از دست داد، به طوری که وقتی نهمین سمفونی مشهور جهان که هماکنون موسیقی احترام اتحاد اروپاست را میساخت، کاملا ناشنوا بود. برای سالها، او ناشنواییاش را پنهان کرد. وی در نامهای به یکی از دوستانش به نام بن مینویسد: «نزدیک به دو سال است که از معاشرتها خودداری میکنم چون جرأت ندارم به مردم بگویم که ناشنوا شدهام. اگر شغلم هر چیز دیگر بود، میتوانستم اما در موقعیت من این وضعیت اسفبار است.» بیماری بتهوون سبب گوشهنشین شدن او در خانه شد و حتی زمانی که اطرافیان متوجه بیماری او شدند و او با دفترچهاش با اطرافیان رابطه برقرار میکرد، بسیار احساس حقارت داشت. مشکل آنجا بود که در قرن 18 و 19 دکتر متخصص گوش، حلق و بینی وجود نداشت و پزشکان عمومی شناختی از گوش و مشکلات آن نداشتند.ناشنوایی او را مجبور کرد که از رهبری ارکستر کناره بگیرد. از آنجا که وی نتها و صداهای آنها را فراموش نکرده بود، شروع به ساخت و تنظیم آهنگ کرد و آهنگهایی ساخت که در جهان معروف شد. در واقع وی خود را منحصر به ساخت و تنظیم آهنگ کرد و از باقی هنرش دست کشید. کندی، سیاستمدار مبتلا به آدیسونهمه دنیا او را به عنوان رئیسجمهوری که در جشن انتخابات خود کشته شد، میشناسند. پشت صورت خندان این مرد، دردی وجود دارد که از کودکی گریبانگیرش بوده است. جان افکندی از موقع تولد بسیار ضعیف بود و به انواع عفونتها و بیماریها دچار میشد. مرتبا دچار اسهال و دیگر ناراحتیهای رودهای بود و از همه مهمتر کمرش بسیار درد میکرد. در سال 1941 از خدمت نظام وظیفه به دلیل دردکمر معاف شد. چند سال بعد وقتی مرد جوان وارد سیاست شد و ازدواج کرد، بیماریاش عود کرد و ناچارا به پزشک متخصص مراجعه کرد و متوجه شد مبتلا به بیماری آدیسون است؛ یعنی غدد فوق کلیوی او خوب کار نمیکردند و این امر سبب بروز ناراحتیهایی از جمله پوکی استخوان شده بود. در اوایل سالهای دهه 1950 وی چند بار تحت عمل جراحی قرار گرفت و در کمرش برای نگهداری از ستون مهرهها، پلاک و پیچ قرار داده شد. با وجود تمامی این دردها ولی سرپا میایستاد و در سال 1960 حتی کاندیدای ریاستجمهوری انتخابات آمریکا شد و درنهایت در سن 43 سالگی به این مقام رسید. او جوانترین رییسجمهور آمریکا بود. طی سه سال با قدرت کشورش را اداره کرد و در همین زمان بیماری به شدت کمر، استخوانها و نیرویش را به تحلیل برد. وی برای باقی ماندن در عرصه 36 نوع دارو مصرف میکرد که از آن جمله میتوان به کورتیزون، قرصهای ضدافسردگی، مسکنها مثل متادین، هورمونهای تیروییدی، اوپیلیوم، آمفتامینها و ... اشاره کرد. وی سرانجام زمانی که برای انتخاب مجدد در تگزاس حاضر شده بود در تاریخ 22 نوامبر 1963 با گلولهای که به مغزش اصابت کرد، ترور شد. تاثیر بیماری بر حرفه ماریکوریدر مورد ماریکوری همه چیز برعکس است. در حقیقت این کار و تحقیقات او بود که سبب بیمار شدنش شد. کار با رادیواکتیویته به مدت دهها سال بدون استفاده از هیچ حفاظی سبب بیمار شدنش شد. آثار منفی مواجهه با اینگونه اشعهها در سال 1945 پس از بمباران ژاپن مشخص شد. اما به لطف ماریکوری و فعالیتهای او امروز رادیولوژی و رادیواکتیویته به پیشرفت علم و شناسایی بسیاری بیماریها کمک کرده است. ناپلئون، مسمومیت یا سرطان معده؟ ناپلئون سرباز پادویی بود که جایگاهش را در تاریخ عوض کرد و امروز پایهگذار رفرمی است که جامعه فرانسه براساس آن بنا شده است. ناپلئون همیشه ضعیف بود و در جوانی دچار بیماریهایی نظیر مالاریا شده بود. در سال 1799 وقتی او به قدرت رسیده بود، نشانههای ضعف و بیماری تقریبا در او آشکار بود. لاغر شده بود، تبدار و رنگپریده بود و همیشه سرفه میکرد. درمان های عفونتهای ریوی تاثیری در بهبود حال او نداشت. در اواخر سال 1808 حال امپراتور بدتر شد با شکست در اسپانیا، دردهای معده نیز ظاهر شدند. پزشک دربار گمان میکرد درد معده به دلیل تند خوردن غذاست ولی این دردها شدیدتر و عمیقتر از یک دلدرد ساده بود. در سال 1813 وی به جزیره آلب تبعید شد اما از آنجا فرار کرد و مجددا قدرت را به دست گرفت تا آنکه در سال 1815 در جنگ واترلو شکست خورد و به جزیره انگلیسی سنتهلث تبعید شد و در سال 1821 در شرایطی که هنوز هم در مورد آن بحث میشود، فوت کرد. بعضیها میگویند دلیل مرگ وی مسمومیت تدریجی با آرسنیک بوده است اما برخی دیگر معتقدند وی مبتلا به سرطان معده بود.در حقیقت باید گفت میل شدید ناپلئون به قدرت سبب شد او با وجود ضعف و بیماری در عرصه قدرت تا جایی که میتوانست باقی بماند. بیماری تنها زمانی توانست او را از پا درآورد که ناچارا تبعید و از عرصه قدرت دور شد. این اتفاقی است که برای بسیاری از سیاستمداران پیش میآید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 658]