تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820237926




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خنده بي جای زن بی شوهر


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خنده بي جای زن بی شوهر منبع: سایت پلیس  بدون فكر در مورد عواقب كارهاي نسنجيده ام ، به طورموقت به عقد مرد شيادي بنام قاسم درآمدم .زن 35 ساله اي كه از سوي مرد حقه بازي فريب خورده ، براي دادخواهي به كلانتري ميدان جهاد مشهد مراجعه كرد. « سيما» در بيان قصه زندگي اش گفت: 5 سال قبل همسرم در يك حادثه رانندگي جان خودش را از دست داد و من را با يك دختر بچه كه آن موقع 7 ماهه بود تنها گذاشت .روزهاي سختي را پشت سر گذاشتم تا اين كه حدود سه ماه قبل ، روز جشن تولد دخترم بود كه به يك مغازه گل فروشي رفتم . مردي كه گويا از دوستان صاحب مغازه بود سر صحبت را باز كرد و پس از خوش و بشي كوتاه در حالي كه كارت شناسايي اش را نشان مي داد گفت: من كارمند يكي از ادارات هستم و 40 سال سن دارم و به دليل شرايط حساس شغلي ام هنوز نتوانسته ام ازدواج كنم. شما خانم با شخصيت و محترمي مثل خودتان سراغ نداريد كه براي ازدواج معرفي كنيد؟زن جوان افزود: در آن لحظه لبخندي زدم و با آن خنده بي جا خودم را بيچاره كردم چون به محض اين كه از مغازه بيرون آمدم آن مرد ناشناس نيز پشت سرم آمد و گفت : اگر ايرادي ندارد شما را تا مسيري برسانم.من در بين را ه برايش تعريف كردم كه همسرم را در حادثه رانندگي از دست داده ام و با دخترم زندگي مي كنم.«قاسم» با شنيدن اين حرف ها خودش را ناراحت نشان داد و گفت: از نظر اقتصادي شرايط بسيار خوبي دارد و چون از همان لحظه اول كه مرا ديده ، به قول خودش مهرو محبتي در دلش جان گرفته ،پيشنهاد ازدواج داد و اظهار داشت: البته اگر افتخار بدهيد يكي دو هفته بگذرد و با سليقه و شرايط هم بيشتر آشنا شويم و بعد به طور رسمي عقد مي كنيم .«سيما» ادامه داد: متاسفانه با اين كه سن و سالي از من گذشته و سرد و گرم روزگار را چشيده ام بدون تفكر در مورد عواقب كارهاي نسنجيده ام ،به طورموقت به عقد قاسم درآمدم و در چند ملاقات حضوري نيز دخترم را با هزار بدبختي قانع كردم كه او را بپذيرد. حتي به خاطر اين كه همسايه ها به رفت و آمد اين مرد شك نكنند به آنها گفتم ازدواج كرده ام.دو ماه گذشت اما متوجه شدم كه مقداري از طلاجاتم مفقود شده است !. اين مسئله شك مرا برانگيخت و درصدد بودم تا از قاسم در اين باره توضيح بخواهم . ولي يك روز كه به همراه دخترم بيرون رفته بوديم در زمان برگشت به خانه ، زن همسايه جلو آمد و گفت: منزل نو مبارك باشد ، آقا قاسم آمد وخبرداد كه قرار است اسباب كشي كنيد !با تعجب به داخل خانه رفتم و متوجه شدم كه تمام طلاجات، اسناد و مدارك و مقداري از وسايل سرقت شده است .بلافاصله براي پي گيري موضوع به سازماني كه او ادعا مي كرد در آن جا كار مي كند مراجعه كردم اما با انجام تحقيقات مشخص شد كه كارت شناسايي اش هم جعلي بوده است و چنين فردي در آن اداره وجود ندارد!زن جوان در پايان بيان داشت: با اين وضعيتي كه به وجود آمده ، هراس دارم حقيقت را به خانواده ام بگويم ! كاش حواسم را بيشتر جمع مي كردم تا به اين سادگي سرم كلاه نرود!




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 455]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن