واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سخنان رهبر معظم انقلاب در ديدار با خانواده ي شهيد سيد مرتضي آويني
2/2/1372 آن گفتارهاي تلويزيوني را از سالها پيش مي شنيدم و به آن ها علاقه داشتم. هر چند نمي دانستم که ايشان آنها را اجرا مي کند. لکن در ايشان همواره نوري مشاهده مي کردم. ايشان دو- سه مرتبه آمد اينجا و روبه روي من نشست. من يک نور و يک صفا و يک حالت روحاني در ايشان حس مي کردم .بسم الله الرحمن الرحيمخداوند ان شاالله اين شهيد را با پيغمبر محشور کند. من حقيقتا نمي دانم چطور مي شود انسان احساساتش را در يک چنين مواقعي بيان و تعبير کند؟ چون در دل انسان يک جور احساس نيست. در حادثه ي شهادتي مثل شهادت اين شهيد عزيز چندين احساس با هم هست. يکي احساس غم و تاسف است از نداشتن کسي مثل سيد مرتضي آويني. اما چندين احساس ديگرهم با اين همراه است که تفکيک آنها از همديگر و باز شناسي هريک و بيان کردن آنها کار بسيار مشکلي است.به هر حال اميدواريم که خداوند متعال خودش به بازماندگانش به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان. همه ي کسانشان به شما که بيشترين غم ، سنگين ترين غصه را داريد تسلي ببخشد. چون جز با تسلي الهي دلي که چنين گوهري را از خودش جدا مي بيند واقعا آرامش پيدا نمي کند. فقط خداي متعال بايد تسلي بدهد و مي دهد.من با خانواده هاي شهدا زياد نشست و برخاست کرده ام و مي کنم. و از شرايط روحي آنان آگاهم. گاهي فقدان يک عزيز مصيبتي است که اگر مرگ او شهادت نبود تا ابد قابل تسلي نبود. اما خداي متعال در شهادت سري قرار داده که هم زخم است و هم مرهم و يک حالت تسلي و روشنايي به بازماندگان مي دهد.من خانواده ي شهيدي را ديدم که فقط همان يک پسر را داشتند و خداي متعال آن پسر را از آنان گرفته بود.(البته از اين قبيل زياد ديده ام. اين يک نمونه اش.)وقتي انسان عکس آن جوان را هنگامي که با پدرش خداحافظي مي کردکه به جبهه برود مي ديد با خودش فکر مي کرد که « اگر اين جوان کشته شود پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گريست.»يعني منظره اين را نشان مي داد. بستگي آن پدر و مادر به آن جوان از اين منظره کاملاً مشخص بود (من آن عکس را دارم. آن را بعداً براي من آوردند. من هم آن عکس را قاب شده نگه داشته ام. اين عکس حال مخصوصي دارد.)اما خداي متعال به آن پدر و مادر آرامش و تسلايي بخشيده بود که خود پدرش به من گفت: «من فکر مي کردم اگر اين بچه کشته شود من خواهم مرد.» (يعني همان احساسي را که من از مشاهده ي آن عکس داشتم ايشان با اظهاراتش تاييد مي کرد.)مي گفت: «ولي خداي متعال دل ما را آرام کرد.»
در اين مورد هم همين است. يعني وقتي شما مي دانيد که فرزندتان در پيشگاه خداي متعال در درجات عالي دارد پرواز مي کند يعني آن چيزي که همه ي عرفا و اهل سلوک و آن سرگشته هاي وادي هاي عشق و شور معنوي وعرفاني يک عمر به دنبالش گشته اند و دويده اند او با اين فداکاري و اين شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهي را درک کرده است خوشحال مي شويد که فرزندتان به اينجا رسيده است.اميدواريم که خداوند متعال درجات او را عالي کند. من با فرزند شما نشست و برخاست زيادي نداشتم. شايد سه جلسه که در آن سه جلسه هم ايشان هيچ صحبتي نکرده بود. من با ايشان خيلي کم هم صحبت شدم. منتها آن گفتارهاي تلويزيوني را از سالها پيش مي شنيدم و به آن ها علاقه داشتم. هر چند نمي دانستم که ايشان آنها را اجرا مي کند. لکن در ايشان همواره نوري مشاهده مي کردم. ايشان دو- سه مرتبه آمد اينجا و روبه روي من نشست. من يک نور و يک صفا و يک حالت روحاني در ايشان حس مي کردم و همين جور هم بود. همين ها هم موجب مي شود که انسان بتواند به اين درجه ي رفيع شهادت برسد.خداوند ان شاء الله دلهاي داغديده و غمگين شما را خودش تسلي بدهد. اگر ما به حوزه ي آن شهادت و شهيد و خانواده ي شهيد نزديک مي شويم براي خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتياج مي کنم. براي ما افتخار است که هر چه مي توانيم به اين حوزه ي شهادت و اين شهيد خودمان را نزديک بکنيم.چند روز پيش توفيق زيارت مقبره ي اين شهيد را پيدا کرديم. پنج شنبه ي گذشته رفتيم آنجا و قبر مطهر ايشان و آن همرزم و همراهشان –شهيد يزدان پرست- را زيارت کرديم. ان شاءالله که خداوند درجاتشان را عالي کند و روز به روز برکات آن وجود با برکت را بيشتر کند. کارهايي که ايشان داشتند ان شاءالله نبايد زمين بماند. ان شاالله براي روايت فتح يک فکر درست و حسابي شده است که ادامه پيدا کند.نبايد بگذارند که کارهاي ايشان زمين بماند. اين کارها، کارهاي با ارزشي بود. ايشان معلوم مي شود ظرفيت خيلي بالايي داشتند که اين قدر کار و اين همه را به خوبي انجام مي دادند. مخصوصا اين روايت فتح چيز خيلي مهمي است. شب هايي که پخش مي شد من گوش مي کردم. ظاهرا سه- چهار برنامه هم بيشتر اجرا نشد.حالا يک مسئله اين است که آن کاري را که ايشان کرده اند و حاضر و آماده است چگونه از آن بهره برداري بشود. يک مسئله هم اين است که کار ادامه پيدا کند. آن روز که ما از اين آقايان خواهش مي کرديم و من اصرار مي کردم که اين روايت فتح ادامه پيدا کند درست نمي دانستم چگونه ادامه پيدا کند. بعد که برنامه ها اجرا شد ديديم همين است. يعني زنده کردن ارزش هاي دفاع مقدس در خاطرها. آن خاطره ها را يکي يکي از زبان ها بيرون کشيدن. و آنها را به تصوير کشيدن و آن فضاي جنگ را بازآفريني کردن. اين کاري بود که ايشان داشت مي کرد. و هر چه هم پيش مي رفت بهتر مي شد. يعني پخته تر مي شد. چون کار نشده اي بود. غير از اين بود که بروند در ميدان جنگ و با رزمنده حرف بزنند. آن کار خيلي آسان تر بود. اين کار هنري تر و دشوارتر و محتاج تلاش فکري و هنري بيشتري بود. اول ايشان شروع کرد و بعد کم کم بهتر و پخته تر شد. من حدس مي زنم اگر ايشان زنده مي ماند و ادامه مي داد اين کار خيلي اوج پيدا مي کرد. حالا هم بايد اين برنامه دنبال شود. تازه در همين ميدان هم منحصر نيست. يعني بازآفريني آن فضا از راه خاطره ها يکي از کارهاست. در باب جنگ و ادامه ي روايت فتح کارهاي ديگري هم شايد بشود انجام داد. حيف است که اين کار تعطيل شود. من خيلي خوشحال شدم از اين که زيارتتان کردم.منبع:امتداد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 517]