واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
آرزو پرتو:گسترش جوامع شهري بيش از هر چيز نياز به بهبود وضعيت حمل و نقل و ارتباطات درون شهري را به وجود آورده است. تهران نيز به عنوان بزرگترين و پرجمعيتترين شهر ايران از اين قاعده مستثنا نبود. راهاندازي و احداث مترو يكي از مهمترين اقداماتي بود كه براي تسهيل حمل و نقل در تهران انجام گرفت و توانست تا حدودي لبخند رضايت را بر چهره ساكنان شهر بنشاند. اما مترو علاوه بر تسهيل ارتباطات كاربردهاي ديگري هم يافته است و به نوعي مركز اشتغال براي زنان تبديل شده است. تا چند سال پيش هر وقت از مشكلات اقتصادي و معضل بيكاري صحبت ميشد اولين تصويري كه در ذهن شكل ميگرفت مردان كوپنفروش و دستفروشان كنار خيابان بود كه با ترس و لرز بساطشان را پهن ميكردند و با شنيدن نام مامور، پا به فرار ميگذاشتند. اما حالا ديگر نه تنها دستفروشي مردان كاملا پذيرفته شده است بلكه دستفروشي زنان نيز به آن اضافه شده است. فروش عروسك در ميدان ولي عصر، اسپند و ادويه در ميدان امام حسين، آدامس و بيسكويت در عوارضي و بسياري چيزهاي ديگر تنها قسمتي از فعاليت فروشندگي زنان را تشكيل ميدهد. با اين حال شايد هيچ جا به اندازه واگنهاي مترو براي فعاليت زنان دستفروش مناسب نباشد. صداي آمدن قطار كه در تونل ميپيچد و نور چراغهايش ديده ميشود، مسافران نزديكترين در را نشان ميكنند براي سوار شدن و اگر قسمت شود برای نشستن، سبقت ميگيرند. در اين حالت هيچ كس به زن جواني كه كيسه بزرگي را به دنبال ميكشد، توجه نميكند. قطار ميايستد و مسافران سوار ميشوند. چند لحظه بعد قطار كه به راه ميافتد، صداي زن جوان بلند ميشود: «گيره، گيرههاي رنگي، انواع گل سر، كشهاي عروسكي...». كمكم توجه خانمها جلب ميشود و دورش جمع ميشوند. اول فقط تماشاچي هستند اما اولين نفر كه دست به جيب ميشود، بقيه هم سراغ كيف پولشان را ميگيرند. شايد يادشان ميافتد كه زياد مهم نيست گيره و گل سر ميخواهند يا نه، مهم كمك كردن است، اگر چه كم و ناچيز. فائزه، زن جواني كه در مترو گيره و گل سر ميفروشد، ميگويد: «بهترين جا براي فروشندگي مترو است. هم شلوغ است و پر از مشتري و هم اينكه همه زن و مسافر هستند و خيال آدم راحت است و خوشبختانه کسی مزاحمتی ایجاد نمی کند». فائزه ادامه ميدهد: «البته گاهي ماموران مترو كه متوجه ميشوند بساط پهن كردهايم، ميآيند و جنسهايمان را ميگيرند. اما اين خيلي كم اتفاق ميافتد و اكثرشان طوري وانمود ميكنند كه ما را نديدهاند. بالاخره درك ميكنند كه ما هم بايد خرج خودمان را دربياوريم. حالا چه كنيم كه مجبوريم دستفروشي كنيم». دزدي نميكنم پيرزن هر روز سوار مترو ميشود. به سختي پلهها را پايين ميرود، با ترس و لرز سوار پله برقي ميشود و مسير دردشت تا صادقيه را تا ظهر چند بار ميرود و برميگردد. مسافران هميشگي اين مسير ديگر او را ميشناسند؛ او را با چادرنمازهاي دست دوزش و تسبيحهايي كه بوي گل محمدي ميدهند. او پيرزن تنهايي است كه شوهرش فوت كرده و فرزندي هم ندارد. به قول خودش تنها ناراحتي قلبي و پا درد، همراه و همدمش هستند. او ميگويد: «حقوق بازنشستگي شوهرم كفاف كرايه خانه و خرج دوا و درمان را نميدهد. به همين خاطر مجبور شدم كاري پيدا كنم. شروع به خياطي كردم و حالا هم چادرهايي را كه ميدوزم ميآورم در مترو ميفروشم». او ادامه ميدهد: «اوايل از اين كار خيلي خجالت ميكشيدم و ميترسيدم در و همسايه مرا ببينند. اما حالا برايم مهم نيست چون فكر ميكنم همين كه سربار كسي نيستم و براي يك لقمه نان حلال زحمت ميكشم، بايد خدا را شكر كنم. به هر حال دزدي كه نميكنم!» او راست ميگويد او دزدي نميكند و نبايد خجالت بكشد. مريم دانشجوي دانشگاه صنعتي شريف است. او هر روز سوار مترو ميشود و اين خانم را به خوبي ميشناسد. او ميگويد: «از اينكه ميبينم اين پيرزن با اين سن و سال بايد براي دوا و درمانش لنگ باشد ناراحت ميشوم. به نظرم بايد سيستمي براي حمايت از اين جور آدمها وجود داشته باشد؛ مثلا يك جور خدمات اجتماعي و مددكاري تا آنها مجبور نباشند با اين مريضي و ضعف و ناراحتي براي يك لقمه نان اين همه سختي بكشند». او اضافه ميكند: «البته اينجور آدمها در مترو زياد هستند و همه چيز از لوازم آرايش و فال و روسري گرفته تا انواع و اقسام لباسها را ميفروشند. كاش شرايطي فراهم ميشد كه آنها ميتوانستند اجناسشان را در جاي بهتري و به شكل آبرومندانهتري بفروشند». لباس بچه حراج شد هنوز حرفهاي مريم تمام نشده كه صداي زني همه نگاهها را به سمت او جلب ميكند: بدو بدو حراجش كردم.... همه رنگش را دارم.... جنس اعلا ميخواي بيا اينجا... زن جواني با دو بچه كوچك ساك بزرگي را وسط مترو باز كردهاند و هركدام شروع به فروش چيزي كردهاند. پسر بزرگتر جوراب ميفروشد و پسر كوچك دستمال كاغذي و مادر هم لباس بچه. بچهها شروع به حركت در راهروهاي مترو ميكنند و از مسافران ميپرسند كه جوراب و دستمال ميخواهند يا نه. كسي به جورابها توجهي نميكند اما دو دختر دانشجو دستمال جيبي ميخرند و به تاسف سري تكان ميدهند. پسر بچه سرش را پايين مياندازد و به سرعت پيش مادرش برميگردد. زن با عصبانيت بچه را از خود دور ميكند و ميگويد تا همه را نفروختهاي برنگرد. خانمي به زن ميگويد بچه را دعوا نكند و اينجاست كه سر درد دل زن باز ميشود: «اي خانم ! چه كار كنم يك نفري كه نميتوانم خرجشان را در بياورم خودشان هم بايد كمك كنند ديگر. يك زن تنها با دو تا بچه كوچك در خانه چه كسي را بزند و كمك بگيرد . حرفهاي زن هنوز تمام نشده اما قطار به ايستگاه امام خميني ميرسد و زن به زحمت ساكش را از بين جمعيت بيرون ميكشد و همانطور كه بچههايش را صدا ميزند از قطار پياده ميشود. هنوز لحظهاي از پياده شدن او نگذشته كه زن ديگري سوار ميشود. معصومه زني است كه براي رفتن به محل كارش هر روز سوار مترو ميشود. به نظر او وجود زنان فروشنده براي مسافراني مثل او كه فرصتي براي خريد رفتن ندارند، غنيمت است. او ميگويد: «من خيلي از چيزهايي را كه لازم دارم از طريق همين زنان تهيه ميكنم. حتي جنسي را كه ميخواهم به آنها سفارش ميدهم. البته اگر در ايستگاههاي مترو غرفههايي را تعبيه كنند كه آنها بتوانند اجناسشان را آنجا بفروشند، بهتر است. منتها بايد قيمت اجاره غرفهها پايين باشد تا اين افراد از پس آن برآيند و كاسبي درست و حسابي راه بيندازند». چه بايد كرد؟ اما بايد ديد كارشناسان در اين باره چه ديدگاهي دارند. دكتر تهراني، استاد اقتصاد است. او ميگويد: «بحث اشتغال زنان مدتهاست كه اقتصاد ما را دستخوش تغييرات اساسي كرده است. چرا كه قبلا حضور زنان زيادپذيرفته شده نبود و مشاغل به نحوي تعريف شده بود كه مردان در آن فعاليت كنند. به همين خاطر بسياري از فعاليتها براي زنان پسنديده نبود. اما حالا زنان علاقهمند به حضور در صحنههاي اقتصادي كشور هستند و از طرفي شرايط دشوار زندگي امروز، همراهي آنان را در تامين مخارج خانواده ميطلبد. از اين رو بايد باز تعريفي در مشاغل صورت بگيرد و زمينههاي مشاركت آنها فراهم شود». اين كارشناس اقتصادي ادامه ميدهد: «يكي از مهمترين مشكلاتي كه زنان در اشتغال با آن مواجه هستند، نبود فرصتهاي شغلي مناسب براي زناني است كه تحصيلات يا تخصص چنداني ندارند و به خاطر شرايط زندگي مجبور به ورود به بازار كار هستند. اين زنان معمولا به فكر فروشندگي ميافتند كه البته دشواريهايي هم دارد. به نظر ميرسد ايجاد فرصتهاي شغلي مناسب، اهداي وام و تسهيلات كارآفريني و فراهم نمودن امكانات آموزشي براي اين دسته از زنان ضرورت داشته باشد. اما اين يك هدف بلندمدت است. براي ساماندهي به وضعيت فروشندگان سيار، ايجاد بازارچههاي دائمي و تعبيه مناطقي براي استقرار آنها ميتواند راهگشا باشد». دكتر ابوالحسني، مشاور خانواده، نيز به ايجاد امنيت خاطر در اشتغال اشاره ميكند و ميگويد: «در اشتغال، علاوه بر كسب درآمد و استقلال مالي موضوع مهم ديگر داشتن امنيت اقتصادي است. يعني فرد اطمينان داشته باشد كه يك درآمد مشخص دائمي دارد، بيمه و تامين اجتماعي دارد و اگر روزي نتوانست كار كند، امكان حمايت از او وجود دارد. اما فروشندگان دورهگرد و دستفروشان از تمام اين موارد محروم هستند و اين وضع در زنان دستفروش با دشواري مضاعفي توام است. اين عدم اطمينان باعث ايجاد اضطراب دائمي در فرد ميشود كه ناراحتيهاي روحي و رواني زيادي ايجاد ميكند و زندگي فرد را در تمام جنبهها تحتالشعاع قرار ميدهد. به همين خاطر توجه ويژهاي به موضوع اشتغال زنان ضرورت دارد و حمايت دولت از اين گروه بايد جهتدهي و سازماندهي مناسب و منسجمتري پيدا كند».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]