واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: سادات انتخابات دهم سيدحسين قوامي افكار عمومي در مقابل دعوت از خاتمي براي شركت در انتخابات رياست جمهوري، انتظار شنيدن پاسخ «بله» يا «خير» داشت. اما رئيس جمهور دولت اصلاحات با عبور از منطق باينري (صفر و يك)، منطق فازي را برگزيد و در 23 ديماه اظهار نظر جالبي داشت: «ضمن احترام به همه کسانی که کاندیداتوری خود را اعلام کردند یا اعلام خواهند کرد، میگویم به یاری خداوند یک نفر از میان من و آقای مهندس موسوی نامزد خواهد شد.» بنابراين خاتمي در عرصه انتخابات وارد پروسهي جديدي شد كه گرچه در ظاهر دو گزينهايست، اما بينهايت گزينه و انتخاب در دل خود نهفته دارد. خاتمي در واقع با اين اظهار نظر، علاوه بر آنكه فرصت اعلام كانديداتوري را از خود دريغ نكرده، بلكه فرصت مضاعفي نيز به سود خويش فراهم نموده تا به ارزيابي شرايط و سنجش افكار عمومي بپردازد تا بتواند با ديد باز و بهتر تصميم نهايي خود را اتخاذ كند. در شرايطي كه وضعيت اصلاح طلبان در سالهاي اخير چندان تعريفي نداشته و در انتخابات مختلف توفيق چنداني به دست نياوردهاند، رئيس دولت اصلاحات در يك اقدام استراتژيك، با پيش كشيدن نام ميرحسين در كنار نام خود، نخست وزير محبوب دوران جنگ را به نفع اصلاح طلبان مصادره نمود تا در يك بازي دوسر برد، با يك تير دو نشان بزند. هم بر وزن جبهه اصلاحطلبان بيافزايد و تا حدودي به تشتت و تفرقهاي كه بر آن سايه افكنده سر و سامان بدهد، و هم جناح رقيب را در موضع انفعال قرار دهد. چرا كه چهرهي ميانهروي موسوی بر چهرهي چپگرايانهي وي غلبه دارد بنابرين برخي از اصولگرايان نيز در دايره طرفداران ميرحسين موسوي قرار ميگيرند و در تمام انتخاباتها از كانديداتوري وي حمايت كردهاند. اما با اين حركت و گفته خاتمي، آنها به يكباره خلع سلاح شده و مهره تاثيرگذار و شناخته شدهاي چون موسوي را در جناح مقابل ميبينند. البته غير منطقي است اگر فكر كنيم خاتمي يكجانبه و بدون هماهنگي با ميرحسين موسوي اين موضوع را مطرح كرده است. لذا به نظر ميرسد صحبتهاي جدي و گوناگوني بين اين دو انجام شده كه ماحصل آن به صورت اظهارنظر خاتمي تجلي پيدا كرده است. كه اين موضوع نيز خود مبين آن است كه ميرحسين در نظر دارد در دهمين انتخابات رياست جمهوري نقشي متفاوت با ديگر انتخاباتها ايفا كند. با مروري بر دورههاي پيشين انتخابات رياست جمهوري (مخصوصا دوره نهم) و بررسي مواضع ميرحسين موسوي، به اين نتيجه ميرسيم كه ايشان در عين دوري از هياهوي انتخاباتي، نسبت به اين ركن ركين مردمسالاي بيتفاوت نبوده و انگشتشمار مواردي كه در قالب بيانيه اظهار نظر نموده، در چنين شرايطي بوده است. براي نمونه ميتوان به بيانيه وي پس از برگزاري مرحله اول انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري اشاره كرد كه در آن تاكيد ميكند: «… اين آرا [آراي مردم در مرحله دوم انتخابات] ميتواند كمك نمايد كه دولت آينده به دور از تحجر و جمود، به دنبال توسعهاي عدالت محور و توام با آزادي و نوانديشي باشد و برهر گونه واپسگرايي و فقر و فساد كه آرمانهاي اصيل انقلاب اسلامي را ميتواند به خطر اندازد، غلبه كند. پيروز انتخابات، ناگزير از پايبندي به حفظ جمهوريت در كنار اسلاميت نظام، آزادي توام با عدالت و استقلال درعين تعامل خردمندانه با جهان خارج خواهد بود و عدول از اين موازين همان گونه كه تجربه گذشته نشان داده است، عاقبتي جز رويگرداني مردم از دولت، نخواهد داشت.» (ايسنا، 31 خرداد 1384) در اين بيانيه كوتاه، نخست وزير دوران جنگ به نكات بسيار دقيق و عميقي اشاره كرده كه در ميان جملات و كلمات آن ميتوان حساسيتها و دغدغههايش را دريافت. دغدغههايي كه تيتروار ميتوان به صورت زير فهرست كرد: «دوري از تحجر و جمود»، «توسعهاي عدالت محور و توام با آزادي و نوانديشي»، «پرهيز از واپسگرايي و فقر و فساد»، «حفظ جمهوريت در كنار اسلاميت نظام» و «آزادي توام با عدالت و استقلال در عين تعامل خردمندانه با جهان خارج» ميرحسين با همين الگو و سنگ محك، خود را ارزيابي كرد و به رغم دعوتهاي مكرر و گستردهي گروههاي مختلف سياسي و اجتماعي، در نهايت پاسخ منفي داد و در رقابتهاي انتخاباتي دوره نهم حاضر نشد. وي در بيانيه عدم كانديداتوري خود يادآور شد: «… هرچه بيشتر در اين موضوع [شركت در انتخابات رياست جمهوري] غور كردم دخالت خود در اين صحنه را درهم تنيده با مشكلات و پيچيدگيهايي يافتم كه نافي مصالح جمهوري اسلامي و ناقض نيتهاي پاك دعوت كنندگان از اينجانب است … اين سرباز كوچك امام و انقلاب هركجا كه باشد از خيرخواهي براي نظام اسلامي و مردم بزرگوار كوتاهي نخواهد كرد، هيچ فرصتي را براي خدمت به آنان فروگذار نميكند و در اين راه تفاوتي ميان تلخ و شيرين و عافيت و مسؤوليت نميبيند.» (ايسنا، 25 ارديبهشت 1384) بنابراين به نظر ميرسد مير حسين موسوي پيش از نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، دغدغهها و حساسيتهاي خود را در معرض خطر نميديده است و به گفته خود، به اين جمع بندي رسيده كه پيچيدگيهاي حضورش در عرصه انتخابات نافي مصالح جمهوري اسلامي ايران است. اما با فرض اينكه در 23 ديماه امسال، اظهار نظر خاتمي با هماهنگي كامل با ميرحسين صورت گرفته باشد، ميتوان با توجه به سابقه ايشان، به اين نتيجه رسيد كه نخست وزير دوران جنگ اكنون اوضاع و احوال كشور را چندان مساعد ارزيابي نميكند و شاهد رگههايي از تحجر و جمود يا واپسگرايي و فقر و فساد بوده و براي حفظ جمهوريت نظام و توسعهاي عدالتمحور و توام با آزادي و نوانديشي خود را موظف به نقش آفريني در دهمين انتخابات رياست جمهوري ديده است. شكستن سكوت رسانهاي بعد از 20 سال روزه سكوت و سخن راندن از اداره كشور در دوران جنگ و به چالش كشيدن انحلال سازمان برنامه و انتقاد مستقيم از دولت نهم نيز مبين و مويد همين موضوع و مهر تاييدي بر حضور فعال ميرحسين در انتخابات آتي رياست جمهوري است. بنابراين بياييد اينگونه فكر كنيم كه سيد محمد با هدف در تيررس قرارگرفتن وارد معركه انتخابات شده تا سپري بر تيرهاي مخرب و بداخلاقيهاي انتخاباتي باشد. تا مرد ديروز سياست و استاد معماري و نقاشي امروز بتواند با فراغت بال، روزهاي باقي مانده را سپري كند و نتيجه بازي را در دقيقه 90 رقم بزند. اگر به غير از اين نيز قائل باشيم، سئوال اساسي كه باقي ميماند آن است كه در نهايت از ميان خاتمي و موسوي كداميك به صحنهي انتخابات وارد ميشوند؟ و اصولا كداميك شانس بيشتري دارند؟ پاسخ سئوال اول كه حتما و قطعا در گرو پاسخ به سئوال دوم است. اما به نظر ميرسد حضور ميرحسين علاوه بر آنكه اميد به تغيير و تحول را قوت ميبخشد، به عنوان يك شخصيت بسيار وزين و متين، ميتواند اجماع عمومي را نيز در پي داشته باشد. چرا كه آنچه كتمان ناپذير است، محبوبيت و احساس تعلق خاطر مردم (از هر طيف و هر قشري) به نخست وزير هشت سال دفاع مقدس است. به گونهاي كه پيش از هر انتخابات رياست جمهوري، نامش ورد زبان خرد و كلان جامعه ميشود و از كوچه و بازار تا جلسات حزبي و غيرحزبي رسم و آيينش در اداره مملكت با "هشت درصد درآمد فعلي"، سر زبانها ميافتد. البته به غير از حضور تاثيرگذار و چشم گير ميرحسين در دوران جنگ (كه براي اولين بار بخش مهمي از خاطرات آن روزها را به تازگي بيان نموده) سكوت بلندمدت و كنارهگيري از متن قدرت نيز در رويكرد و اقبال و استقبال مردمي بيتاثير نيست؛ ماجراي عرضه و تقاضاست. هرچه عرضه كمتر باشد، تقاضا افزايش پيدا ميكند و بر قيمت كالاي كمياب افزوده ميشود. حال چه چيزي كمياب تر از نخست وزيري كه در كارزار جنگ در ميدان است و در روزگار صلح به جاي جمع آوي غنائم، به گوشهي عزلت خود رفته و بر بوم سفيد، نقش خيال ميزند و عمارتهاي شهري را معماري ميكند. آيا اين معمار خبره و هنرمند زبده، قهرمان گمشدهي ايرانيان است و ميتواند بار ديگر عمارتهاي كشوري را معماري كند؟ آيا رئيس فرهنگستان هنر ايران، در سال 88 ميتواند رئيس خوبي بر جمهور باشد و موجب توسعه و پيشرفت ايران در چهار سال آينده شود؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 158]