واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بيداري خواب آلود!
چه چيز در يك قصه تكراري و يك خطي ميتواند نويسندهاي را براي نوشتن جذب كند و چه چيز در يك فيلمنامه با روايتي يك خطي و كليشهاي و همچنين ريتمي كند در روايت و شخصيتهاي تك بعدي ميتواند كارگرداني را جذب كند تا آن را جلوي دوربين ببرد؟ بهنظر ميرسد اين دو سؤال را در قدم اول برخورد با سريال «بيداري» بايد از خودمان بپرسيم؛ سريالي كه بهمدت 3 ماه چهارشنبهها روي آنتن رفت.سريال «بيداري» داستان ترنگ، دختري است كه در روستا بزرگ شده و به واسطه عمويش كه باغبان خانوادهاي ثروتمند است با سينا، پسر خانواده، آشنا ميشود و با وجود اينكه سينا غفاري يك بار ازدواج كرده و جدا شده تصميم ميگيرد با او ازدواج كند؛ اما به دلايلي آنها مدتي به عقد رسمي هم در نميآيند و صيغه ميانشان خوانده ميشود. خيلي زود سينا كه تومور مغزي دارد پس از مشاجرهاي با ترنگ به كما ميرود و فوت ميكند. پدر سينا كه دچار مشكلات مالي است پس از مرگ سينا به شدت مريض و بستري ميشود. خواهر سينا كه از ترنگ دل خوشي ندارد او را بيرون ميكند. اما مشكل اينجاست كه ترنگ بارداراست و فرزندش نام پدري ميخواهد كه در شناسنامه اش درج شود. پس از درگيريهاي بسيار ترنگ رضايت ميدهد در قبال درج نام سينا در شناسنامه اش فرزندش را پس از به دنيا آوردن به خواهر سينا تحويل دهد. به دنيا آمدن امير همزمان ميشود با جدايي خواهر سينا از همسرش كه باعث ميشود او به امير دل ببندد اما اينبار حس مادري ترنگ او را با خواهر سينا درگير ميكند و در نهايت اين مشاجرهها و كلنجارها به اينجا ميرسد كه ترنگ امير را تا 7 سالگي پيش خود نگه دارد. همانطور كه از خلاصه فيلمنامه بر ميآيد خط اصلي و تنها خط اين سريال درباره ترنگ و شخصيت ساده روستايي او است كه براي گرفتن حقش در مراحل مختلف زندگي بايد با اطرافيانش كلنجار برود. قسمتهاي اول سريال با متمركز بودن بر داستان مشكلات مالي آقاي غفاري(پدر سينا) و عدمپذيرش ترنگ از جانب خانواده سينا شايد مخاطب را به اين گمان ببرد كه اين سريال قرار است دوباره بحث اختلافات طبقاتي را همراه با درگيريها و كشمكشهاي مالي پيش ببرد و حتي داستان وارد فضايي جنايي شود. مثلا مرور كنيد آن بخشي از قسمتهاي نخست را كه ترنگ به همراه سينا گذرشان ميافتد به محل كار زني كه از راه رباخواري روزگار ميگذراند. حتي با تمركز سريال در يك قسمت به روي اين شخصيت و مرموز نشان دادن آن اين گمان تقويت ميشود كه ما بيش از اينها با اين شخصيت سر و كار خواهيم داشت.اما مرگ زود هنگام سينا اين تصورات را به هم ميريزد و باعث ميشود سريال بهطور جدي وارد داستان يك خطي خود شود و حتي اين سؤال را پيش بياورد كه پرداختن به چنين مباحثي در حاليكه قصدي از پيگيري آن نيست چه هدفي را دنبال ميكند؟حتي كمي بعد از مرگ سينا و به ميان آمدن بحث صيغه باز اين احتمال براي يكي دو قسمت مطرح بود كه نويسنده وارد طرح يكي از مباحث اجتماعي روز شده باشد؛ اما اين احتمال هم خيلي زود منتفي ميشود. در همين جا حتي با وارد شدن همسر سابق سينا به ماجرا و امكان به همراه داشتن حقايقي درباره خانواده غفاري كه ترنگ از آن بيخبر است باز هم احتمال ديگري پيش ميآيد كه آن هم خيلي زود و بيدليل منطقي رها ميشودو كليشه ايترين بخش از داستان اين مقطع از زندگي ترنگ كه سهم قابل ملاحظهاي از بار دراماتيك داستان را بهعهده ميگيرد و آن هم بحث حضانت و درگيريهاي عاطفي مادرانه ترنگ است آغاز ميشود. آن هم در شرايطي كه بهنظر نميرسد كنترل كردن آن از جانب ترنگ كار چندان پيچيدهاي باشد.اينگونه ميشود كه سرنوشت ترنگ در حالي توسط فيلمنامه نويس رقم ميخورد كه بهصورت بالقوه، موقعيت ابتدايي ترنگ ( پس از مرگ سينا) ميتوانست تنها با كمي خلاقيت و خلق موقعيتهاي پيچيدهتر سر راه ترنگ، سريال را زنده كند اما با وجود نام سريال كه بيداري بود، عمده آن در رخوتي ناشي از خواب آلودگي گذشت. عمده تبلور اين خواب آلودگي را ميتوان در ريتم كند روايت، عدمپرداخت شخصيت اصلي در راستاي بعدپذير كردن آن، امتناع نويسنده از وارد كردن شخصيتهاي فرعي كه موقعيتهاي آنها سرنوشت شخصيت محوري را درگير فراز و فرودي كنند و در نهايت در ديالوگهايي جستوجو كرد كه نه تنها به خلق شخصيتها و ساختن فضا كمكي نكرد بلكه تصنعي بودن آنها مخاطب را از فضاي قصه هم دور كرد.در اينگونه موارد كه ما با داستاني يك خطي و كليشهاي روبهرو هستيم وجود داستانهاي فرعي و شخصيتهاي فرعي كه همراه با خودشان داستاني را بياورند و مسير حركت شخصيت اصلي را تحتتأثير قرار دهند شايد يكي از كليدهاي نجات باشد. در اين سريال اما گرچه چند شخصيت حاشيهاي با داستانهاي خودشان حضور دارند( خواهر وكيل ترنگ و داستان عشق ناكامش، داستان دوست هم ولايتي ترنگ كه در مقطعي به او كمك ميكند، داستان همسر سابق سينا، داستان خواهر سينا و طلاقش) اما هر كدام از آنها تنها به كش دار شدن داستان اصلي كمك ميكنند بيآنكه از نظر محتوايي و يا عمل صحنهاي به نوعي بازدارنده يا كاتاليزور يا تغيير دهنده محور اصلي قصه باشند و همين ميشود كه پس از طرح، ديگر داستان آنها پيگيري هم نميشود و به نوعي آدمها وداستان هايشان همچون نسيمي از كنار ترنگ خواب آلوده و داستانش ميگذرند.با فكر كردن به همين هاست كه از خودمان ميپرسيم چه نكتهاي در چنين فيلمنامهاي كارگرداني را جذب ميكند؟ آيا او براي زنده كردن چنين فيلمنامه اي با چنين ساختماني، نقشهاي دارد؟ بعد از اتمام سريال است كه به جرات ميتوانيم بگوييم چنين نقشهاي در كار نبوده است و حتي كارگردان بيشتر در جهت خواب آلود كردن فضاي سريال و البته مخاطب حركت كرده است. انتخاب بازيگراني كه در برخورد اول در گرم كردن فضا كمكي نميكنند و سوق دادن آنها به سمت بازيهاي سرد و بيروح، ايجاد يك ريتم كند در روايت با طولاني كردن مكثها و پلانها و تقطيعهاي طولاني و گنجاندن بازي در سكوتهاي بسيارو... باعث شد، هر چه بيشتر به سمت پايان سريال نزديك شديم از روبهرو بودن با داستاني يك خطي در روايت آزار ديدهتر شويم. شايد تنها سه شخصيت در مجموع اين سريال بودند كه حضورشان ميتوانست كمي در جهت شكستن اين فضا كمك كند. يكي آتيلا پسياني در نقش وكيل ترنگ، ديگري داوود رشيدي در نقش پدر سينا و پرويز پورحسيني در نقش عموي ترنگ. اما آتيلا پسياني را بهصورت محدود تنها در دفتر وكالتش مشاهده كرديم با طوماري از نصيحتهاي كارشناسانه به ترنگ و پدر سينا را نيز اوايل سريال بهدليل مشكلات مالي و در زندان به سر بردن و بعد از آن بهدليل بيماري بايد غايب بزرگ به حساب بياوريم.عموي ترنگ هم كه همان اوايل ميميرد و از بازي كنار ميرود.در حاليكه هر سه آنها چه به واسطه تواناييهاي بازيگريشان و چه به واسطه نقشي كه داشتند، بالقوه ميتوانستند در سرنوشت ترنگ و فراز و فرودهاي آن بيشتر به بازي گرفته شوند.اما شايد قابل توجهترين و سؤال برانگيزترين نكتهاي كه در سريال بيداري ميتوان به آن پرداخت سكانس پاياني آن باشد. جاييكه ترنگ بالاخره موفق ميشود خانواده همسر مرده اش را راضي كند كه تا 7 سالگي پسرش را نزد خود نگه دارد و پدر سينا و خواهرش به قصد سفر خارج از كشور بهطور موقتي از زندگي ترنگ بيرون ميروند.ترنگ روي صندلي در حياط به خواب ميرود و خواب دشتي را ميبيند كه در آن عمو و همسر مرده اش هستند و سر و كله پدر سينا و خواهرش هم پيدا ميشود و بعد جملهاي از امام علي(ع) روي تصوير ميآيد كه ميفرمايد: ما همه خوابيم و تنها وقتي ميميريم بيدار ميشويم. اين باعث ميشود با يك سؤال اين سريال تمام شود. آيا مضمون اين حديث از امام اول شيعيان در اين سريال دنبال ميشد؟ پس نشانههاي تبلور اين مضمون در طول سريال را بايد غايب بزرگ آن به حساب بياوريم.منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 557]