واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > کثیریان، کیوان - اگر دلتان بخواهد چند جمله کلیشه ای بخوانید می توانم بنویسم که روزنامه نگاری همه اش خاطره است و هرلحظه می شود منتظر اتفاق جدیدی بود و هیجان حرف اول را می زند و بهترین شغل دنیاست از این حرف ها. اما به نظرم در ایران و شرایط خاص و متفاوت مطبوعاتی اش، جنس خاطرات و هیجان ها با همه جای دنیا فرق دارد. مثلا شما به عنوان روزنامه نگار ایرانی، قطعا چندتایی خاطره از تعطیلی روزنامه ها و مجلاتی دارید که درآنها کار میکردید، چندتایی خاطره دارید از حق التحریرها و حقوق هایی که نگرفته اید، چندباری به خاطر چیزهایی که باید می نوشتید ولی نگذاشتند یا نتوانستید یا صلاح نبوده، حرص خورده اید و چندباری از چیزهایی که نوشتید و چاپ شده درحالی که فکر می کردید نمی گذارند یا نمی توانید یا صلاح نیست، هیجان زده شده اید. همه ماجرا به همین سادگی است.روزنامه نگاری در ایران مثل حوادث و وقایع سیاسی و اجتماعی روند پرشتاب و تندی دارد، خیلی تند. ، روزنامه نگاران مثل خانه به دوش ها از این تحریریه به خانه واز خانه به آن تحریریه کوچ می کنند و تا می آیند سر بجنبانند روز از نو روزی از نو، تازه اگر بدشانس نباشند ودر میانه راه تحریریه تا خانه سر از جاهای دیگر در نیاورند. تا تقی به توقی میخورد اولین کسانی که دچار گرفتاری و دردسر اینچنانی و آنچنانی میشوند، روزنامه نگارها هستند. روزنامه ای که با هزار زحمت و مشکل، منتشر می شود در عرض یک ماه یا کمتر به سرعت برق وباد تعطیل می شود، کسی که تازگیها باباجان سربازی اش را خریده و حالا آمده خدمت دایی جان که سردبیر روزنامه است وشده خبرنگار، با سرعت نور بعد از یکماه به دبیری سرویس می رسد، و هزار اتفاق سریع دیگر که برای هر روزنامه نگاری در این سرزمین رخ میدهد.روزنامه نگاری در ایران مجموعه پیچیدهای از تن دادن هاست. تن دادن برای ماندن و زنده ماندن در این حرفه. و در این میانه هرکه بتواند خود را کمتر درموقعیت "تن دادن" قرار دهد، خوشبخت تر است.هنوزجایگاه و قدر و قیمت روزنامه و روزنامه نگار و روزنامه نگاری در ایران شناخته نشده، هنوز کمتر کسی انتقاد را تاب میآورد، هنوز روزنامه نگاران حق داشتن انجمن صنفی ندارند، هنوز روزنامه نگاران مجبورند خیلی چیز ها را تحمل کنند. اگر حقوقشان دیر میشود تحمل کنند، وقتی ازشان شکایت می شود تحمل کنند، ورود فک و فامیل مدیر مسوول و سردبیر را به این حرفه بی درو پیکر تحمل کنند، حضور نورچشمیها را تحمل کنند، بیکاری را تحمل کنند، به هر ساز مدیران سیاسی نشریه شان برقصند و نابلدی و ناشیگری اکثرشان را تحمل کنند. اگر نخواهید مثل بعضی از همکاران، جلای وطن کنید و اصرار داشته باشید همینجا بمانید باید خیلی چیزها را تحمل کنید، خیلی چیزها را.فکرش را بکنید. بیخ گوشتان واقعه ای مثل 18 تیر اتفاق بیفتد ولی تیتر اول روزنامه شما درباره بالارفتن قیمت دلار باشد. خب شما یا باید حرص بخورید و تحمل کنید، یا بعد از اینکه حرص خوردید، تحمل نکنید و عطای کار را به لقایش ببخشید. یا مثلا مجبور شوید جلد جذاب و حرفه ای یک مجله را به دلیل بی سلیقگی مدیرمسوول، با یک جلد نفروش بی ریخت عوض کنید و دم نزنید. یا وقتی مطلبی که با هزار شور و شوق نوشتهاید و از تمام وجودتان برایش مایه گذاشته اید، با وجود آزادی مطلق، با نوک قلم سردبیر و مدیر مسوول به دلیل انواع و اقسام محدودیت ها و مصلحت ها و خط قرمزها و ملاحظات و ... سر و ته اش را از دست میدهد، تحمل کنید. تازه این در شرایطی است که شما خوش شانس باشید و مطلب به دلیل رعایت همان مصالح و دهها ملاحظه و صدها خط قرمز، کلهم اجمعین حذف نشود. یا باز مثلا ناچار باشید اصول اولیه و بدیهی روزنامه نگاری را به کسی که در جایگاه یک مدیر نشسته، با قسم و آیه حالی کنید و تازه او نپذیرد و حرفهای عجیب و غریب خودش را داشته باشد. و یا یکهو می بینید تصمیم میگیرد برای خوشامد این و آن ، شما چیزی را بنویسید که با اعتقادتان 180 درجه تفاوت دارد آن وقت شما می مانید با اعتقاداتتان و یک کوزه که مجبورید آبش را بخورید. تازه بعضی اوقات مجبور میشوید جور ماجراجوییهای مسوول تان را هم بکشید که این پدیده - یعنی روزنامه نگاری - برایش تازگی دارد و عشق می کند که عکس خودش را روی کاغذ مجله و روزنامه ببیند.نه در ایران که در تمام دنیا آرزوی کارکردن در نشریه یا موسسه خبری که درآن هیچ محدودیتی در کار نباشد و صددرصد مطابق استانداردهای حرفه ای و منطبق بر آنچه در کتابها به عنوان استاندارد معرفی شده، آرزوی محالی است. احتمالا درمعتبرترین موسسات خبری دنیا هم انواع و اقسام محدودیت ها هست. شاید جنس محدودیت ها متفاوت از اینجا باشد، ولی هست. اما مطمئنا در هیچ جای دنیا حجم چیزهایی که یک روزنامه نگار "نمی نویسد" از چیزهایی که "می نویسد" بیشتر نیست ! ودر این مورد بیشک ما حرف اول و آخر را در دنیا می زنیم.روزنامه نگاری با همه اینها - حتی در ایران - حرفه جذابی است. زندگی ماست. من در این سالها با همین حرفه نفس کشیده ام. در روزهای خوشش بودهام، سختی هایش را هم چشیدهام. گاه اقبالش را داشتهام که در رسانهای حرفهایتر کار کنم - شاید مثل همین حالا- و گاهی هم نه. اکثر دوستانم را هم در همین تحریریه ها به دست آوردهام و در هر حال شریفتر از خانواده روزنامه نگار ندیدهام.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]