واضح آرشیو وب فارسی:ايران دیپلماسی: باراك اوباما فرمانده نظامي گري كنترل شده
گفتگوي ديپلماسي ايراني با دكتر محمدعلي بصيري،كارشناس مسايل امريكا درباره تغيير در خط و مشي نظامي واشنگتن در سالروز كشته شدن رهبر القاعده
ديپلماسي ايراني: اول مي سال گذشته بود كه اسامه بنلادن رهبر اصلي سازمان تروريستي القاعده كه سالها براي دستگير كردن آن امريكا و غرب هزينههاي گزافي را متقبل شده بودند، با ترفندي از سوي باراك اوباما رئيس جمهوري امريكا كه هدف گيري مستقيم نام گرفت، كشته شد. اوباما به اين رويكرد خود آفرين گفته و از آن به عنوان برگ برندهاي دركارنامه خود استفاده ميكند. اما برخي او را يكي از جنگجوترين رييس جمهورهاي امريكا ميدانند كه جايزه صلح نوبل را نيز ازآن خود كرده است. ديپلماسي ايراني با دكتر محمدعلي بصيري،كارشناس مسايل امريكا، درباره چون و چراهاي برگ برنده كشته شدن اسامه بنلادن در كارنامه اوباما، گفتگويي داشته است كه در زير ميخوانيد:
نخستين روز از ماه مي برابر با نخستين سالگرد كشته شدن اسامه بن لادن رهبر القاعده توسط نيروهاي امريكايي در خاك پاكستان است، دستاورد اين اتفاق براي باراك اوباما در قالب رئيس جمهوري دموكرات و ضدجنگ را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
يكي از شعارهاي باراك اوباما اين بود كه با بحرانهايي كه در منطقه وجود دارد ازجمله بحث تروريسم از طرق غيرمستقيم با آن برخورده كرده و آن را مهار مي كند. از جمله اين مسايل بحث بحران اعراب و اسراييل، بحران هستهاي ايران، بحران كره شمالي و در نهايت القاعده بوده است. اوباما مدل برخورد مستقيم جمهوريخواهان را مطرح ميكرد كه هم براي دنياي غرب پرهزينه است و هم براي كشورهاي منطقه كه از سوي ديگر وجهه امريكا را در منطقه منفور و جايگاه اين كشور را متزلزل كرده است. بر همين اساس كشتن اسامه بنلادن را هم از اين جهت ميتوان تحليل كرد كه رييس جمهور امريكا اعلام ميكند، ترورويسم بد است ولي ازشيوه تروريستها عليه ترويستها استفاده كردن مشروع است. به عبارت ديگر اوباما اين شيوه را دربسياري مسايل دنبال ميكند. به عنوان مثال براي مبارزه با قذافي و يا در رابطه با مساله سوريه نيز همين شيوه را استفاده ميكنند كه روشهاي تروريسيتي بد است، اما اگر ازآنها عليه خودتروريستها بگار گرفته شود نه تنها بد نيست بلكه مشروع است. يعني سلاح نامشروعي كه عليه جريان نامشروع بكارگرفته ميشود، مشروع خواهد شد.
يكي از شيوههاي اوباما براي مبارزه با تروريسم اين بوده است كه از خود اين افراد براي از بين بردن سران تروريست استفاده كند. در عمل نيز برخورد با اسامه بنلادن، شناسايي، كشته شدن وي،دستگيري خانواده بن لادن كه اخيرا نيز همسران و فرزندان وي از پاكستان اخراج و تحويل دولت عربستان داده شدهاند، بر اساس همين روندي بوده كه اوباما دنبال كرده است و در محيط داخلي امريكا نيز مانور مي دهد كه موفقيت بسيار بزرگي بوده است و براي انتخابات از اين طريق تبليغي براي كارنامه خود ميكند. اوباما بر اين باور است كه با كشته شدن اسامه بنلادن كاري را كرده است كه بوش با لشكركشي و كشتههاي بسيار از پس آن برنيامده بود. درنتيجه شيوه باراك اوباما موفق و كم هزينه بوده كه در عين حال نتيجه مطلوب را نيز براي اوباما به بار آورده است.
باراك اوباما آخرين سال حضور در كاخ سفيد در دور نخست را پشت سر مي گذارد. همزمان با فرارسيدن سالگرد كشته شدن بن لادن بسياري خط و مشي اوباما در كشتن او را مورد شديد ترين انتقادها قرار مي دهند. اسامه بن لادن برگ برنده اوباما در انتخابات 2012 است يا طناب دار او ؟
همانطور كه ذكر شد رييس جمهور امريكا اين ادعا را دارد عملي كه انجام داده با هزينه بسيار كم و به جاي لشكركشيهاي فراوان صورت گرفته است. به عبارت ديگر با جريانهاي تروريسيتي با واسطه يا بدون واسطه سران جنايتكاران تروريستي را مجازات كرده است. اين شيوه اوباماست و طرفداراني هم دارد، از سوي ديگر شايد افكارعمومي هم به اين شيوه بيشتر از جنگ و خونريزي راي دهد. چرا كه با اين شيوه هم هزينه مالياتي كه مردم پرداخت ميكنند كمتر است، هم كشته هاي غربي كم بوده كه در نهايت بسيار سريعتر هم به نتيجه رسيدهاند. بنابراين اوباما از اين طريق براي خود تبليغ ميكند.
نيويورك تايمز روز گذشته با انتشار مطلبي به بررسي سياست نظامي اوباما در چهار سال نخست رياست جمهوري اش پرداخته و او را رئيس جمهوري ميخواند كه بيش از ساير روساي جمهور امريكا دستور حملات نظامي از جمله حملات جنگنده هاي بدون سرنشين امريكا به پاكستان، يمن و سومالي و كشتن تبعه امريكايي در يمن داده است. نظر شما در خصوص اين نگاه به اوباما چيست؟ آيا او برخلاف شعارهايش در كردار نظامي تر از سايرين است؟
باراك اوباما هيچگاه نفي عمليات نظامي را در شعارهايش نداشته است، اما بحث وي اين است كه ما با تاكتيكي حركت ميكنيم كه با هزينه و كشته كمتري به اهداف خود خواهيم رسيد. شيوههايي همچون استفاده از عناصر تروريسم براي از بين خود آنها و يا استفاده از هواپيماهاي بدون سرنشين كه در واقع مقر تروريستها راشناسايي كرده و مورد هدف قرار ميدهد و ... شيوههاي مورد تاييد باراك اوباماست. در حاليكه شيوه جمهوريخواهان اين روند را ناموفق دانسته و لشكركشي و موشكباران گسترده را براي مقابله با جريانهاي القاعده روش صحيحتري مي داند.
در نتيجه شيوه اوباما متفاوت است و اين مساله بدين معنا نيست كه نظاميگري را تعطيل اعلام كرده باشد، بلكه نظاميگري كنترل شده و محدود كشتههاي كمتر و هزينه نظامي اقتصادي كمتري را به او تحميل ميكند.
رويكرد ميت رامني در قبال پديده تروريسم را چگونه ارزيابي مي كنيد. آيا او مانند هم حزبي خود جورج بوش به سياست حملات باز عليه تروريست ها در هركجاي جهان كه باشند رو مي آورد يا مانند اوباما حملات هدفمند را ادامه خواهد داد؟
نگاه جمهوريخواهان نگاه نظاميگري باز و گسترده است، فرقي نميكند كه كانديداهاي آنها در هر دورهاي عوض ميشوند يا خير. اما سياست دموكراتها كاملا متفاوت است و با نظاميگري گسترده و فعال در حوزه بينالملل موافق نيستند، يعني پس از بحثهاي حقوق بشري و گفتگو از دخالت نظامي و استفاده از سلاح آن هم به شكل محدود به عنوان آخرين ابزار مورد استفاده قرار ميگيرد. بنابراين چنين روند صد سالهاي در امريكا طي شده است و امروزه در انتخابات پيشرو هم باز اين روند ادامه خواهد داشت كه ميان دو كانديدا از دو حزب تعقيب ميشود.
جايگاه امريكا در پديده مبارزه با تروريسم در جهان چگونه است ؟ آيا جنگي كه امريكايي ها در 2001 جرقه آن را زدند در اين سالها به نفع امنيت ملي اين كشور تمام شد؟
امريكايي ها پس از جنگ سرد به دنبال هژموني امريكاي قرن امريكايي بودند، اين شعار دموكراتها و جمهوريخواهان بود كه بوش پدر و پسر اين شعار را جديتر دنبال ميكردند. در هر منطقهاي كه مخالفتي با اين هژموني باشد از جمله منطقه خاورميانه با آن برخورد ميكنند. اما حوادثي كه رقم خورده از جمله بيداري اسلامي روندي كه آنها دنبال ميكردند تا جريانهاي مخالف را مهار كنند و آنهايي كه با هژموني امريكايي مخالف هستند را منكوب و سركوب كنند، اين هژموني را تهديد كرده است. امروزه شاهد هستيم كه لايه اوزون هژموني امريكايي در منطقه خاورميانه و برخي از حوزهها پاره شده و يا تضعيف شده است. چراكه در بحث هژموني اساس بر اين است كه ساير بازيگران به سلطه قدرت مسلط يا به شكل صريح يا ضمني رضايت ميدهند. امروزه بازيگراني همچون چين، روسيه،جمهوري اسلامي و يا جريانهاي اسلامگرايي كه هم اكنون در منطقه پيروز شدند، صراحتا به اين سلطه نه گفته شده و هژموني كه آنها دنبال ميكردند كه با رضايت عمومي قصد داشتند به دنيا و از جمله خاورميانه القا كنند، تضعيف شده است. تغييراتي كه در ديپلماسي امريكا مشاهده ميكنيم، چالشهاي ميان دو حزب در تلاشند تا اين هژموني را ترميم و حفظ كند.
آيا بحث مذاكرات ايران با امريكا و 1+5 و موضوع جزاير در خليج فارس تاثيري بر اين روند هژموني امريكايي دارد؟
بله، ما اين مساله را نيز مكمل آن ميدانيم كه امروز امريكاييها بر اين باورند كه قلب زمين منطقه خاورميانه و به ويژه خليج فارس است و اين تحولات به ضرر آنها پيش ميرود. بنابراين حركتهايي ميكنند تا بتوانند اين روند را مديريت كرده و با بازيگراني كه ممكن است آنها را ازصحنه حذف كنند از در مذاكره با آنها كنار آمده و يا از طريق فشار مساله را حل كنند. در نتيجه تمامي تلاشها براي اين است كه تسلط خود را بر خليج فارس كه قلب زمين است، حفظ كند.
تهيه كننده: تحريريه ديپلماسي ايراني/14
سه|ا|شنبه|ا|12|ا|ارديبهشت|ا|1391
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران دیپلماسی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]