تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):پرهيزكارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831166809




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پيامبر(ص) اين گونه بود


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پيامبر(ص) اين گونه بود


‏اشاره: پيامبر عزيز ما چگونه بود؟ اين پرسشي كلي است كه چون باريك شويم، پرسشهاي ديگري را در پي مي‌آورد: سيمايش چگونه بود؟ آداب شخصى آن حضرت (از قبيل خوردن و آشاميدن، خوابيدن و بيدار شدن، رفت و آمد، نشست و برخاست، نظافت، سفر، لباس و مسكن و ...)، آداب عبادى ايشان (مانند نماز و روزه، حج و صدقه، دعا و قرآن خواندن و ...)، آداب خانوادگى او (همچون ازدواج، همسردارى و تربيت فرزند و ...) و آداب اجتماعى و معاشرت حضرتش با مردم و دوستان و ياران، و دهها آداب و سننى كه آن بزرگوار رعايت مى‏كرد، چه بود؟ اهميت اين پرسش از اين روست كه آداب و سنن و رفتار و رسوم ايشان قسمت اعظم فقه و اخلاق اسلام را تشكيل مى‏دهد. به همين دليل گردآورى آنها از لابلاى كتب اخبار و تاريخ و سيره، و نگارش كتاب در اين زمينه بسيار ضرورى مى‏نمايد؛ آن هم به دست كسانى كه با علم حديث آشنايند و طريق استنباط احكام را به خوبى مى‏دانند.

مرحوم علامه طباطبايى به انگيزه استفاده عملى خود و ديگران، بخش مهمى از اين آداب و سنن را در كتابى به نام «سنن النبى» گرد آورد. اهميت اين كتاب در آن است كه به همت و دقت عالمى جامع، مجتهدى كامل و محدثى متتبع تأليف يافته كه مى‏تواند رساله عمليه‏اى باشد براى همه كسانى كه مى‏خواهند به شيوه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم زندگى كنند و برنامه آن حضرت را حتى‌المقدور دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خويش قرار دهند. آنچه در پي مي‌آيد، بخشي از ترجمه كتاب سنن النبى به قلم شيواي آقاي استادولي است كه انتشارات پيام آزادى‏ آن را به چاپ رسانيده است.‏

شمايل و سيماي پيامبر(ص)‏

1ـ رسول خدا صلى الله عليه وآله بسيار بزرگ و گرانقدر بود. در ديدگان عظيم و موقر مى‏نمود و در دلها عزيز و گرامى بود. چهره مباركش مانند ماه شب چهارده مى‏تابيد و درخشان و نورانى بود. رنگ چهره‏اش سفيد مايل به سرخى بود. نه از لاغرى در ديده‏ها حقير مى‏نمود، و نه از فربهى انگشت‏نما بود. چهره‏اى سپيد و نورانى، ديدگانى درشت و سياه، ابروانى باريك و كمانى، جمجمه‏اى بزرگ و قامتى معتدل و ميانه داشت. پيشانى مباركش بلند، و بينى‏اش باريك و كشيده بود. در سفيدى چشمانش اندكى سرخى ديده مى‏شد. ابروانى پيوسته و گونه‏هايى صاف و هموار داشت. مچ‏هايش درشت و ساق دستش بلند بود. مفصل شانه‏ها بزرگ و خود شانه‏ها پهن بود. كفهاى دست و پايش كلفت و پر گوشت بود. دست و پايش كشيده، و ساقها و پاشنه‏هايش كم گوشت بود. نه بلند و بى‏قواره، و نه كوتاه و زننده بود. چهره‏اش نه كم گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپيد زننده. كف دستهايش گشاده و مانند كف دست عطرفروشان معطر بود. استخوانهاى قلم دست و پايش بلند بود.

موى سرش نه مجعد و پيچيده بود و نه لَخت و افتاده. مژه‏هايش بلند و محاسن و شاربش پر پشت بود. موهاى سفيد چندى كه در سر و رويش پيدا شده بود، به واسطه خضاب، سبز به نظر مى‏رسيد. دهانش فراخ و شيرين، ميان بينى‏اش برآمده، دندانهايش سپيد و از هم باز، و مويش آويخته بود. از ميان سينه تا ناف، خطى باريك از مو داشت. تمام اندامهايش معتدل بود. شكمش با سينه برابر بود، سينه‏اش پهن و گردنش به سپيدى نقره بود.

هنگام رضا و شادى، چهره‏اش چون آينه‏اى رنگارنگ درخشان و جذاب بود. كشيده گام برمى‏داشت و آرام و باوقار راه مى‏رفت. در كارهاى خير از همه پيشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مى‏زد كه گويى از سراشيبى فرود مى‏آيد. دندانهايش در حين تبسم، به سان دانه‏هاى تگرگ نمايان مى‏شد و در هنگام خنده چون برق جهنده مى‏درخشيد.

اندامى زيبا و خويى پسنديده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود.هنگامى كه با مردم روبرو مى‏شد، پيشاني‌اش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب‏ مى‏كرد. دانه‏هاى عرق مانند مرواريد بر چهره‏اش مى‏غلتيد و بوى عرقش خوشبوتر از مشك بود. مهر نبوت در ميان شانه‏هايش نمايان بود.

2ـ ابوهريره گويد: آن حضرت هنگامى كه مى‏خواست به سوى جلو يا پشت سر خود بنگرد، با تمام بدن بر مى‏گشت.

3ـ ابن شهرآشوب گويد: ايشان دو گيسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى حضرت.

4ـ از راهى نمى‏گذشت، مگر اينكه هر كه از آنجا عبور مى‏كرد، از عطر عرق آن حضرت پى مى‏برد كه ايشان از آنجا گذشته است.

5ـ فرمود: ما گروه پيامبران ديده‏هايمان مى‏خوابد؛ ولى دلمان نمى‏خوابد و از پشت سر مى‏بينيم؛ چنان كه از پيش رو مى‏بينيم.‏

‏6. نوفلى گويد: در نزد حضرت امام هادى عليه‌السلام از صدا و آهنگ خوش گفتگو كردم، فرمود: «امام سجاد عليه‌السلام قرآن تلاوت مى‏كرد و گاهى مردم از صداى زيباى او بيهوش مى‏شدند و اگر امام اندكى از صداى زيباى خود را ظاهر كند، مردم طاقت شنيدن آن صوت زيبا را ندارند.» گفتم: «آيا پيامبر با مردم نماز نمى‏خواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمى‏ساخت [پس چرا مردم بيهوش نمى‏شدند]؟» فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله به اندازه طاقت مردمى كه پشت سرش بودند، صداى خود را آشكار مى‏ساخت.»

7ـ امام حسن مجتبى عليه‌السلام فرمود: از دايى خود هند بن ابى هاله كه از وصف‏كنندگان رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، خواستم و دوست داشتم كه مقدارى از اوصاف آن حضرت را برايم بيان كند تا بدان درآويزم و به سهم خود از آن پيروى نمايم، گفت:‏

‏ـ در دل و ديده هر كس موقر و باعظمت مى‏نمود، روى نكويش چون ماه مى‏درخشيد، از ميانْ قامت، بلندتر و از دراز قامت، كوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهايى نه پيچيده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژوليده مى‏شد، فرق باز مى‏كرد و هر گاه آن را بلند مى‏نمود، از نرمه گوش تجاوز نمى‏كرد. چهره‏اى درخشان، پيشانى بلند، ابروانى بلند و كشيده و پر پشت و ناپيوسته داشت. ميان ابروانش رگى بود كه به هنگام خشم برجسته مى‏شد. هاله‏اى از نور بر چهره‏اش پرتو افكنده بود؛ به طورى كه اگر كسى دقت نمى‏كرد، مى‏پنداشت كه ميان بينى‏اش برآمدگى دارد.‏

محاسنش كوتاه و پر پشت، گونه‏هايش صاف، ميان دندانهايش باز و شيرين دهان بود. گردنش گويى گردن نگارينى است از نقره سپيد و درخشان. اندامهايش متناسب بود. تنومند و عضله‏هايش محكم بود. سينه و شكمش برابر بود. چهارشانه و درشت استخوان بود. پهن سينه و سفيدپوست بود.

اندامهايش ميانه و به اندازه بود، استخوانهاى دست و پايش كشيده، گودى كف پاها بيشتر از معمول و پاشنه‏هاى پايش صاف و نرم بود؛ به طورى كه آب از آن مى‏چكيد. استوار قدم برمى‏داشت و آرام و با وقار راه مى‏رفت و گامهاى بلند برمى‏داشت. چنان راه مى‏رفت كه گويى از سرازيرى فرود مى‏آيد. ديدگانش را فرو مى‏افكند. به زمين بيش از آسمان نگاه مى‏كرد. به كسى خيره نمى‏شد، بلكه كوتاه نظر مى‏كرد. با هر كس روبرو مى‏شد، در سلام كردن بر او پيشى مى‏گرفت.‏

امام حسن مجتبى عليه‌السلام فرمود: «گفتم از سخن گفتنش برايم بگو.» گفت: «آن حضرت پيوسته اندوهگين و در تفكر بود. آسايش نداشت. پيوسته خموش بود و جز به هنگام نياز سخن نمى‏گفت. لب به سخن مى‏گشود و آن را به نحوى بليغ به پايان مى‏برد. سخنان كوتاه و جامع مى‏گفت و كم و زياد در جملاتش نبود. خويى نرم‏ داشت. نه خشن بود، نه خوار و زيردست. هر نعمتى در نظرش بزرگ مى‏نمود، گر چه اندك باشد و هرگز نعمتى را مذمت نمى‏كرد؛ آرى، از هيچ طعامى بد نمى‏گفت و تعريف هم نمى‏كرد.

دنيا و ناملايماتش او را به خشم نمى‏آورد؛ ولى هنگامى كه پاى حق در ميان بود، از شدت خشم كسى او را نمى‏شناخت و چيزى مانعش نبود تا آنكه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره مى‏كرد [، نه با انگشت‏] و به هنگام تعجب، دست را پشت و رو مى‏كرد. زمانى كه سخن مى‏گفت، دستها را به هم مى‏چسباند و شست دست چپ را به كف دست راست مى‏زد. چون خشم مى‏گرفت، روى خود را برمى‏گرداند و چشم را فرو مى‏خواباند. بيشتر خنده‏اش تبسم بود و چون مى‏خنديد، دندانهايش مانند دانه‏هاى تگرگ نمايان مى‏شد.»

امام مجتبى عليه‌السلام فرمود: مدتى اين مطالب را از حسين عليه‌السلام پنهان كردم، سپس براى او بازگفتم، ديدم او پيش از من از آنها آگاه بوده است! در اين باره از او پرسيدم، ديدم او از پدر بزرگوارم از وضع داخلى و خارجى پيامبر صلى الله عليه وآله و از چگونگى مجلس و شكل و شمايل آن حضرت پرسيده بود و همه را بازگفت و چيزى را فرو نگذاشت.

وضع داخلى منزل آن حضرت‏

امام حسين عليه‌السلام فرمود: «از پدرم از وضع داخلى منزل رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم»، فرمود:

ـ به منزل رفتنش به اختيار خود بود و چون به منزل مى‏رفت، اوقات خويش را سه قسمت مى‏كرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده و قسمتى براى خود. اما قسمت خودش را باز ميان خود و مردم قسمت مى‏كرد و پس از فراغت از كار خواص، به كارهاى عموم مى‏پرداخت و چيزى از آن وقت را براى‏ خود باقى نمى‏نهاد. ‏

و از جمله روش آن حضرت در مورد امت اين بود كه اهل فضل را به عنايت خود ويژه مى‏داشت، و هر كس را به مقدار فضيلتى كه در دين داشت، حرمت مى‏نهاد. برخى يك حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندين حاجت داشتند و حضرت به رسيدگى آنها مى‏پرداخت و آنان را سر گرم اصلاح كار خودشان و مردم مى‏كرد؛ از كار و بارشان مى‏پرسيد و آنچه را لازم بود، به آنان خبر مى‏داد و مى‏فرمود: «بايد حاضران به غايبان برسانند، و حاجت كسانى را كه به من دسترس ندارند، به من برسانيد؛ زيرا هر كه حاجت كسانى را كه دسترس به سلطان ندارند به گوش سلطان برساند، خداوند قدمهايش را در روز قيامت ثابت و استوار سازد.» در مجلس آن حضرت جز اين گونه مطالب گفته نمى‏شد و از كسى، غير آن را نمى‏پذيرفت. آنان براى درك فيض و طلب علم خدمت حضرتش شرفياب مى‏شدند و بى‏آنكه چيزى فراگيرند، پراكنده نمى‏شدند و چون از آن مجلس بازمى‏گشتند، خود رهنمايانى بودند.

وضع خارج از منزل پيامبر(ص)

و از پدرم امير مؤمنان عليه‌السلام از وضع رسول خدا صلى الله عليه وآله در خارج از منزل پرسيدم كه: «چگونه رفتار مى‏كرد؟» فرمود:

ـ زبان خود را از سخنان غير لازم باز مى‏داشت. با مردم انس مى‏گرفت و آنان را از خود نمي‌رماند. بزرگ هر قومى را گرامى مى‏داشت و او را بر آنان مى‏گماشت. از مردم مى‏پرهيخت و خود را از آنان مى‏پاييد، بدون آنكه از آنان روى گرداند يا با آنان بدخلقى كند. از ياران خود سراغ مى‏گرفت و از مردم از آنچه در ميان آنان مى‏گذشت، پرسش مى‏نمود. هر كار نيكى را تحسين و تقويت مى‏كرد و هر كار زشتى را تقبيح مى‏كرد و خوار مى‏شمرد. در كارها ميانه‌رو بود و افراط و تفريط نداشت. از مردم غافل نمى‏شد؛ مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرايند. در باره حق نه كوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مى‏كرد. اطرافيان آن حضرت نيكان مردم بودند، و برترين آنان در نظر او كسانى بودند كه نسبت به مسلمانان خيرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترين آنان كسانى بودند كه با برادران دينى خود بهتر همدردى و همكارى داشته باشند.

وضع مجلس آن حضرت‏

امام حسين عليه‌السلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پيامبر صلى‌الله عليه وآله پرسيدم، فرمود:

ـ آن حضرت در هيچ مجلسى نمى‏نشست و برنمى‏خاست، مگر به ياد خدا. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏كرد و از اين كار نيز نهى مى‏نمود. هر گاه به گروهى مى‏پيوست، هر جا كه خالى بود، مى‏نشست و ديگران را نيز دستور مى‏داد كه چنين كنند.

حق هر يك از اهل مجلس را ادا مى‏كرد و كسى از آنان نمى‏پنداشت كه ديگرى نزد آن حضرت از او گرامى‏تر است. با هر كس مى‏نشست، به قدرى صبر مى‏كرد تا خود آن شخص برخيزد و برود. هر كس از او حاجتى مى‏خواست، بازنمى‏گشت مگر آنكه يا به حاجت خود رسيده بود يا به بيان خوشى از آن حضرت دلخوش گشته بود. خوى نيكش شامل همه بود؛ به حدى كه مردم او را پدرى مهربان مى‏دانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حيا و صداقت و امانت بود. در آن آوازها بلند نمى‏شد و عرض و آبروى كسى نمى‏ريخت و اگر از كسى لغزشى سر مى‏زد، جاى ديگر بازگو نمى‏شد. اهل مجلس با يكدگر عادلانه رفتار مى‏كردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مى‏نمودند. با يكدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مى‏كردند و با كهتران مهربان بودند و نيازمندان را بر خود مقدم‏ مى‏داشتند و از غريبان نگهدارى مى‏كردند.

روش پيامبر(ص) با همنشينان

گفتم: «روش پيامبر صلى الله عليه وآله با همنشينان چگونه بود؟» فرمود:

ـ هميشه خوشرو و خوش‏خلق و نرمخو بود. خشن و درشت‏خو و پرخنده و سبكسر و بدزبان و عيبجو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن ميل و رغبت نداشت، غفلت مى‏ورزيد؛ طورى بود كه آرزومندان از او نوميد نمى‏شدند. خود را از سه چيز به سختى دور مى‏داشت: جدال و كشمكش، پرحرفى و ذكر مطالب بى‏فايده. نسبت به مردم نيز از سه چيز پرهيز داشت: كسى را نكوهش و سرزنش نمى‏كرد، لغزشهاى كسى را جستجو نمى‏نمود و عيب كسى را پى نمى‏گرفت.

سخن نمى‏گفت مگر در جايى كه اميد ثواب در آن مى‏داشت. هنگام سخن گفتن چنان اهل مجلس را جذب مى‏كرد كه همه سر به زير افكنده، گويى پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بى‏حركت مى‏ماندند و چون ساكت مى‏شد، آنان سخن مى‏گفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمى‏كردند. هر كه سخن مى‏گفت، همه ساكت به سخنانش گوش مى‏دادند تا سخنش پايان يابد و در محضر حضرتش به نوبت سخن مى‏گفتند. از چيزى كه اهل مجلس مى‏خنديدند، مى‏خنديد و از آنچه آنان تعجب مى‏كردند، تعجب مى‏كرد. بر بى‏ادبى غريبان در خواسته‏ها و گفتارشان صبر مى‏كرد تا جايى كه اصحاب در صدد جلب اشخاص مزاحم برمى‏آمدند.

مى‏فرمود: «چون حاجتمندى را ديديد، كمكش كنيد.» مدح و ثناى كسى را نمى‏پذيرفت مگر از كسى كه بخواهد تشكر نمايد. سخن كسى را نمى‏بريد مگر آنكه از حد مى‏گذشت كه در آن صورت با نهى او يا برخاستن، سخنش را قطع مى‏كرد.

امام حسين عليه‌السلام فرمود: «سپس از سكوت رسول خدا صلى‌الله عليه وآله پرسيدم»، پدرم فرمود:

ـ سكوت آن حضرت بر چهار پايه استوار بود: حلم، حذر، تقدير و تفكر. سكوتش در تقدير و اندازه‏گيرى در اين بود كه همه مردم را به يك چشم ببيند و به گفتار همه يكسان گوش دهد. و سكوتش در تفكر آن بود كه در چيزهاى فناپذير و فناناپذير انديشه مى‏كرد. و سكوتش در حلم آن بود كه حلم و صبر را با هم داشت، به طورى كه چيزى او را به خشم نمى‏آورد و از كوره به در نمى‏برد. و سكوتش در حذر در چهار مورد بود: به كارهاى نيك مى‏پرداخت تا ديگران نيز از او پيروى كنند. كارهاى زشت را ترك مى‏كرد تا ديگران نيز از آن بپرهيزند. كوشش خود را به كار مى‏برد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد. و به آنچه خير دنيا و آخرت در آن بود، اقدام مى‏نمود.

8 ـ أنس بن مالك گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله چهره‏اى درخشان داشت و رنگش مانند مرواريد سپيد بود. هنگام راه رفتن اندكى به جلو متمايل مى‏شد. من هرگز مشك و عنبرى را نبوييدم كه از عطر تن آن حضرت خوشبوتر باشد و هيچ ديبا و ابريشمى را دست نكشيدم كه از كف دست آن حضرت نرم‏تر باشد.

9ـ كعب بن مالك گويد: هر گاه چيزى رسول خدا صلى الله عليه و آله را خوشحال مى‏كرد، چهره مباركش چون قرص قمر روشن مى‏شد.‏

‏10ـ غزالى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله از همه شيوا گفتارتر و شيرين سخن‏تر بود و با كوتاهترين و در عين حال پرمعنى‏ترين جملات سخن مى‏گفت و زياد و كم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به يكديگر پيوسته بود و سخن را به طورى شمرده ادا مى‏كرد كه شنونده آن را به خوبى درمى‏يافت و به حافظه مى‏سپرد. جوهره صدايش بلند و آهنگ صدايش از همه مردم زيباتر بود.

11ـ فرمود: خداوند عقل را آفريد و به او گفت: «عقب برو»، عقب رفت. سپس فرمود: «پيش بيا»، پيش آمد. آنگاه فرمود: «مخلوقى را نيافريدم كه نزد من محبوبتر از تو باشد.» پس نود و نه جزء از آن را به [من‏] محمد بخشيد، و يك جزء ديگر را ميان همه بندگان قسمت نمود.

12ـ مى‏فرمود: من به اخلاق نيك و پسنديده برانگيخته شده‏ام.

13ـ امام صادق عليه‌السلام فرمود: «خداوند رسول خويش را به اخلاق نيك و پسنديده مخصوص گردانيد. شما هم خود را بيازماييد؛ اگر آن اخلاق نيك در شما بود، خداى را سپاس بگوييد و از او بخواهيد تا آن را در شما بيفزايد.» سپس آنها را بدين ترتيب ده خصلت شمرد: «يقين، قناعت، صبر، شكر، بردبارى، خوش‏خلقى، سخاوت، غيرت، شجاعت و جوانمردى.»

14ـ انس گويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله شجاع‏ترين، نيكوترين و سخى‏ترين مردم بود. شبى صداى هولناكى به گوش مردم مدينه رسيد كه همه وحشتزده به سويش شتافتند. در اين ميان ديدند رسول خدا صلى الله عليه وآله پيش از همه بيرون آمده، در حالى كه سوار بر اسب شده و شمشير بر گردن انداخته بود و به مردم مى‏فرمود: مترسيد، چيزى نيست!‏

‏ 15ـ امام على عليه‌السلام فرمود: چون تنور جنگ گرم مى‏شد و دو لشكر به هم مى‏رسيدند، ما به رسول خدا صلى الله عليه و آله پناهنده مى‏شديم و هيچ كس به دشمن نزديكتر از آن حضرت نبود.

16ـ ابوسعيد خُدرى گويد: رسول خدا از دختران پرده‏نشين باحياتر بود و هر گاه چيزى را دوست نمى‏داشت، از قيافه آن حضرت درمى‏يافتيم.

17ـ امام صادق عليه‌السلام به حفص بن غياث فرمود: اى حفص، هر كه صبر كند، اندكى صبر كرده و هر كه بى‏تابى كند، اندكى بى‏تابى كرده است. سپس فرمود: در همه كارهايت صبر پيشه‏ساز؛ زيرا خداى بزرگ محمد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى برانگيخت و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مى‏گويند، صبر كن و به طورى شايسته از آنان دورى گزين، و مرا با تكذيب‏كنندگان توانگر و مرفه واگذار»، و نيز فرمود: «بدى ديگران را با بهترين روش دور كن، تا آن كه ميان تو و او دشمنى است، گويى دوست گرم و صميمى است. و از اين خصلت برنخورند جز كسانى كه صبر پيشه كنند و كسى كه داراى بهره‏اى بزرگ [از انديشه و خرد] است.» رسول خدا صلى الله عليه و آله هم صبر نمود تا او را به چيزهاى بزرگ متهم كردند. از اين رو دلتنگ شد و خداوند اين آيه را نازل نمود: «ما به خوبى مى‏دانيم كه تو سينه‏ات از آنچه مى‏گويند، تنگ مى‏شود. پس به همراه ستايش پروردگارت تسبيح‏گوى و از سجده‏گزاران باش.» باز هم او را تكذيب كردند و متهم نمودند و حضرت غمگين شد و خداوند اين آيه را فرستاد: «ما به خوبى مى‏دانيم كه آنچه مى‏گويند، تو را غمگين مى‏كند. اما آنان تو را تكذيب نمى‏كنند، بلكه اين ستمگران آيات خدا را تكذيب مى‏كنند. البته پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند و بر تكذيب شدن صبر كردند، و آزارها ديدند تا آنكه يارى ما به آنان رسيد.»

پس پيامبر خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنكه آنها پا را فراتر نهاده و نام خدا را بر زبان آورده، او را تكذيب نمودند. پيامبر فرمود: «در باره خودم و خاندان و آبرويم صبر كردم؛ ولى در باره بدگفتن به معبودم صبر ندارم.» آنگاه خداوند اين آيه را نازل كرد: «ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، در شش روز آفريديم و هيچ خستگى به ما نرسيد، پس [تو هم خسته مشو و] بر آنچه مى‏گويند، صبر كن.»

پيامبر صلى الله عليه وآله در همه احوال صبر كرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادند و آنان به داشتن صبر معرفى گرديدند. خداوند فرمود: «از آنان پيشوايانى ساختيم كه به امر ما هدايت كنند، چون صبر كردند و به آيات ما يقين داشتند.» اينجا بود كه پيامبر فرمود: «صبر نسبت به ايمان، مانند سر است نسبت به بدن.» خداوند هم از صبر او قدردانى كرد و اين آيه را نازل فرمود: «كلمه نيكوى پروردگارت [و وعده‏هاى نجات و پيروزى او] در باره بنى‌اسرائيل انجام يافت به پاداش صبرى كه كردند، و آنچه را فرعون و قومش مى‏ساختند و آنچه را برمى‏افراشتند، واژگون نموديم.» پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اين هم بشارت است و هم انتقام.» خداوند پاداش صبر آن حضرت را به او عنايت فرمود، علاوه بر آنچه در آخرت برايش ذخيره كرده است.

18ـ پيامبر صلى‌الله عليه وآله فرمود كه جبرئيل نزدش آمد و گفت: «يا رسول الله، خداوند مرا با هديه‏اى به سوى تو فرستاده كه چنين هديه‏اى را پيش از شما به هيچ كس عطا نكرده است.» فرمود: «آن هديه چيست؟»

گفت: «صبر، و نيكوتر از صبر.» فرمود: آن چيست؟

گفت: «رضا، و نيكوتر از آن.» فرمود: آن چيست؟

گفت: «زهد، و بهتر از آن.» فرمود: آن چيست؟

گفت: «اخلاص، و بهتر از آن.» فرمود: آن چيست؟

گفت: «يقين، و بهتر از آن.» فرمود: آن چيست؟

گفت: «نردبان آن توكل بر خداست.» گفتم: «توكل بر خدا چيست؟»

گفت: «دانستن آنكه مخلوق [بدون خواست خدا] نه زيانى تواند زد و نه سودى تواند رساند. نه مى‏تواند عطا كند و نه منع نمايد. و نيز نوميد بودن از مخلوق. هر گاه بنده چنين باشد، ديگر براى هيچ كس جز خدا عملى انجام نمى‏دهد و جز خدا به كسى اميد نمى‏بندد و از كسى نمى‏ترسد و به هيچ كس جز خدا چشم طمع نمى‏دوزد؛ اين است توكل.»‏

تفسير صبر

پيامبر صلى‌الله عليه وآله فرمود: «اى جبرئيل، تفسير صبر چيست؟» گفت: «آن است كه آدمى در سختى شكيبايى كند؛ همان گونه كه در شادى شكيبايى مى‏كند، و در هنگام نيازمندى شكيبايى كند؛ چنان كه در وقت بى‏نيازى شكيبايى مى‏كند، و در بلا و گرفتارى شكيبايى كند؛ چنان كه در عافيت و سلامت شكيبايى مى‏كند. بنا بر اين از حال خود از بلايى كه به او مى‏رسد، نزد كسى شكايت نكند.»‏

گفتم: «تفسير قناعت چيست؟» گفت: «آن است كه به آنچه از دنيا به او مى‏رسد، قناعت ورزد؛ با چيز كم بسازد و بر عطاى اندك سپاس گزارد.» گفتم: «تفسير رضا چيست؟» گفت: «كسى كه از آقاى خود راضى است بر او خشم نمى‏گيرد، چه به نعمت‌هاى دنيا برسد چه نرسد. و هيچ گاه به عمل اندك خود راضى نمى‏گردد.»

ادامه دارد





يکشنبه|ا|23|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن