واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حاضر جوابی های شهید مدرس
چکیده: مدرس در حاضر جوابی، كم نظیر اگر نگوییم بینظیر بود. بدون تأمل، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ میداد كه موجب تحیر میشد.حاضر جوابیهای او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جملهای میگفت و صدا به همه نمایندگان نمیرسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا میشدند. * مخالفت به نفع دزدان! زمانی كه نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ایران یكصد سگ از انگلستان خریداری و وارد كند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان كرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است كه به محض دیدن دزد، او را میگیرند.مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند. * چو نرمی كنی خصم گردد دلیرمدرس غالبا نامههایی كه مینوشت، روی كاغذ پاكت تنباكو و كاغذهایی بود كه در آن روزگار، قند در آن میپیچیدند. یكی از وزیران نامهای از مدرس دریافت داشته و آن را اهانت به خود دانسته بود.روزی یكی از آشنایان مدرس آمد و یك دسته كاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزیر این كاغذها را فرستاندهاند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند.مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور.فرزند مدرس فوری بستهای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و این كاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشتهام نیست. * یك مرد و یك نامرد روزی رضا شاه به مدرس گفت: تنها دو مرد در ایران وجود دارد. یكی من و دیگری تو.مدرس بلافاصله جواب داد: نخیر، اشتباه میكنی، تنها یك مرد و یك نامرد در ایران وجود دارد. آن مرد منم و نامرد تو. * دعا به جان رضا شاه! یك وقت رضا شاه به سفر رفته بود. سفری كه شاید مورد خطر بود. مرحوم مدرس (رحمهالله) به رضا شاه گفته بود: دعا كردم به شما تا در این سفر سالم برگردید.رضا شاه خیلی خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده بود گفت: دعا كردید؟!مدرس جواب داد: آخر نكته دارد؛ اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود. من میخواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا كنیم. * یقه بازدر زمستان هنگامی كه مدرس از پلههای مجلس بالا میرفت، یكی از نمایندگان مجلس به او برخورد و گفت: شما در این زمستان سخت، با این پیراهن كرباسی و یقه باز گرفتار سرماخوردگی میشوید. مدرس نگاهی تند به او نمود و گفت: كاری به یقه باز من نداشته باش. حواست جمع دروازههای ایران باشد كه باز نماند. * سفارش برای استخدامیك روز طلبهای نزد مدرس آمد و نامهای نوشته بود: اجازه بفرمایید در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم. مدرس روی یك قطعه كاغذ نوشت:«آقای وزیر معارف! حامل نامه، یكی از دزدان ،و قصد همكاری با شما را دارد. گردنهای به وی واگذار كنید».طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدی از من دیدهاید؟ اگر كسی به شما چیزی گفته، دروغ گفته است.مدرس جواب داد: اگر بگویم كه تو شخص فاضل و متدینی هستی، تو را راه نمیدهند. برو و نامه را ببر.او مجددا نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا! استخدام شدم و مدیریت یك مدرسه را هم به من دادهاند. * سوغات برای رضا شاه پس از بازگشت مدرس از اصفهان، رضا شاه به او گفت: برای ما چه سوغات آوردهای؟پاسخ داد: سوغات خوبی برای شما آوردهام. میترسم قدر آن را ندانید. سوغات من این است كه بیشتر اجزای دولت به نام شما، مردم را میچاپند و اذیت میكنند. من با خود گفتم این مطلب را به شما بگویم تا بدانید و در رفع آن بكوشید. اگر نصیحت مرا بشنوید بهترین سوغات برای شما است. * رضا شاه برای مدرس پول میفرستد! سرلشكر خدایار از طرف رضا خان نزد مدرس آمد و با كمال تواضع و احترام گفت: رضا شاه میگوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری كنید. رضا شاه میل دارد باب مراوده را با شما باز كند و به هر طر یق كه بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملكتی اطاعت خواهد كرد. ضمنا مبلغ یكصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی كه صلاح میدانید به مصرف رسانید.مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود: به رضا خان بگویید كه من وظیفه شرعی دارم كه در امور مسلمین دخالت كنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر هر چه باشد فرق نمیكند.من وظیفه خود را انجام میدهم. سیاست در اسلام چیزی جدایی از دین نیست. در اسلام دین و سیاست با هم است. اسلام، مسیحیت نیست كه فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یك روز در كلیسا داشته باشد. این پولها را هم ببر كه اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضا خان خواهد رسید.خدایار مأیوسانه از خانه مدرس ـ به همراه پولها ـ بیرون رفت. * حاضر جوابی در مهاجرتزمانی كه اوضاع و احوال پایتخت دچار هرج و مرج میشود، در كرمانشاه دولت موقت تشكیل و مدرس، وزیر عدلیه و اوقاف میگردد.به مناسبتی اعضای كابینه موقت برای پارهای مذاكرات با دولت عثمانی (كه تا كرمانشاه و همدان را تصرف كرده بودند) به تركیه سفر كردند.هنگام ملاقات با سلطان محمد خامس، خلیفه عثمانی، ابتدا مدرس خود و همراهان را به خلیفه عثمانی معرفی میكند و اظهار می دارد : از اینكه با صراحت صحبت میكنم، عذر میخواهم. ما روحانیون در ایران در زمان استبداد آزاد بودیم. در حكومت مشروطه هم به علت اینكه نماینده مردم بودم، آزاد بودم. اینجا هم مطالب خود را آزاد اظهار میكنم. مقصود ما از مهاجرت به كشور شما این است كه دولت عثمانی روابط دو دولت ایران و عثمانی ـ كه هر دو مسلمان هستند ـ محترم بدارد.حسن رابطه به نفع طرفین است. دولت عثمانی قسمتهایی از ایران را اشغال كرده ، ادامه این وضع به مصلحت شما نیست، مردم ناراضی هستند و اگر ما در محل اختلافاتی داریم، خودمان آن را حل و فصل خواهیم كرد. خلیفه عثمانی گفت: شما در حكومت مشروطه تاكنون كار مفیدی انجام ندادهاید.مدرس پاسخ داد: این طور نیست. ما كارهای زیادی انجام دادهایم. امنیت به وجود آوردهآیم، تأسیس اداره پست و پستخانه از كارهای ماست. ما هر روز با تمام دنیا در مكاتبه هستیم. حال آنكه هنور دولت شما پستخانه ندارد.بیانات مدرس ، خلیفه عثمانی را تحت تأثیر قرار میدهد. لذا خلیفه میگوید: اینجا كشور خودتان است. منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2443]