واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: چه كسي چشم ديدن يورو را ندارد؟
جعفر بلوري
اروپا در نيم قرن اخير و پس از پايان پرتلفات ترين جنگ تاريخ بشريت، به اميد رسيدن به بالاترين درجات در حوزه هاي سياسي، امنيتي و اقتصادي، تلاش هاي زيادي كرده است. دستيابي به «وحدت جمعي» با هدف «كاستن از وابستگي به ايالات متحده آمريكا» و «وحشت از نفوذ كمونيسم به داخل مرزهاي قاره سبز»، مهمترين هدف اروپاييان از اين تلاش ها بوده كه ايده آن ابتدا ازسوي «رابرت شومان» وزير خارجه وقت فرانسه (1950) مطرح و رفته رفته با نام هاي «شوراي اروپا»، «اتحاديه اروپا» و «ناتو» خود را نشان داد.
انتخاب رهبران مشترك، بانك مركزي مشترك، قانون اساسي مشترك، ارتش مشترك، پول واحد مشترك در كنار پيمان شنگن از دستاوردهاي مهم كشورهاي اروپايي است كه به حق توانست تا اندازه زيادي از نگراني هاي اروپاي پس از جنگ جهاني دوم كاسته و از وابستگي آنها به آمريكا بكاهد.
اما در اوج بهره برداري از دستاوردهاي اين ايده بي نظير، ناگهان خبر رسيد، اروپا با «بحراني عميق» و «بي سابقه» يا درخوش بينانه ترين حالت «كم سابقه» مواجه شده كه به قول «جرج سوروس» بدون كمك آمريكا قادر به خروج از آن نيست و در صورت ادامه، فاتحه تمام دستاوردها را بايد خواند. و اين كه دولتمردان غربي براي آرام كردن اوضاع احتمالا مجبور به استفاده از سياست «مشت آهنين» و سركوب معترضان خواهندبود! كه در حالت دوم نيز در واقع بايد فاتحه دموكراسي را خواند!
به راستي چه اتفاقي افتاده است؟ اين بحران از كجا رسيده است؟ آيا نخبگان كشورهايي كه قادر به تأسيس چنين اتحاديه بي نظيري هستند، پيش بيني وقوع اينگونه بحران ها و نحوه جلوگيري از آنها را نكرده بودند؟ يا نه، پيش بيني كرده بودند اما نوع بحران به گونه اي است كه پيش بيني آن محال بوده؟ اين بحران چگونه بحراني است كه اكنون زمزمه فروپاشاندن تمام آن دستاوردهاي اروپاييان را بر سر زبان ها انداخته است؟
آيا اين كه درست وقتي درحال به اصطلاح ميوه چيني از سال ها تلاش هستي ناگهان خبر برسد بحراني به پاشده كه مي تواند تمام غرب كه هيچ، تمام دنيا را به آشوب و هرج و مرج بكشاند (گفت وگوي جرج سوروس با نيوزويك) اتفاقي است؟!
و در يك كلام «چه كسي يا چه كشورهايي مسئول به وجودآمدن اين بحران هستند؟»
در اينجا قصد تحليل بحران بزرگ اقتصادي اروپا از زاويه اي متفاوت را داريم كه شايد كمتر به آن پرداخته شده باشد. دراين تحليل مي خواهيم دلايلي را كه منجر شد اروپا به رغم آن موفقيت هاي چشمگير به اين نقطه شوم برسد را تحليل كنيم.
همان طور كه اشاره شد و رهبران اتحاديه اروپا نيز بارها بر آن تأكيد كرده اند، اين قاره با بزرگ ترين بحران خود از جنگ دوم روبه روست و مردم اروپا از اين پس بايد خود را آماده دست و پنجه نرم كردن با يك بحران تمام عيار كنند. باز به گفته همين رهبران اگر كاري صورت نگيرد، شاهد فروپاشي اتحاديه اروپا و پول واحد يورو و به دنبال آن نابودي ساير دستاوردهاي قاره سبز خواهيم بود.
همانطور كه در ابتداي اين نوشتار به آن اشاره شد هدف اوليه رهبران اروپا از اتحاد، وحشت و نگراني از هژموني بود كه به لطف موقعيت جغرافيايي و بمباران اتمي، نصيب ايالات متحده اروپا شده بود. آمريكا كه به لحاظ جغرافيايي فاصله زيادي با كشورهاي درگير جنگ جهاني دوم داشت، با پرداخت وام به كشورهاي جنگ زده و بمباران هيروشيما و ناكازاكي و چند عامل ديگر، به موقعيتي دست يافت كه توانست با استفاده از آن تمام معادلات را به نفع خود تغيير داده و عنوان ابرقدرتي و رهبري جهان غرب را از آن خود كند.
طبيعتا اين كشور خواستار حفظ موقعيت اين برتري و سيطره بر دنيا بوده و هست، بنابراين نبايد از اتحاد كشورهاي اروپايي خشنود باشد. لذا به نظر راقم اين سطور، ايالات متحده اروپا انگيزه لازم براي ايجاد بحران در آمريكا و فروپاشيدن پول واحد يورو را دارد. (فروپاشي اتحاد جماهيرشوروي به عنوان تنها ابرقدرت و رقيب ايالات متحده آمريكا نيز در اين چارچوب ارزيابي مي شود)
ازسوي ديگر، تقريبا تمام تحليگران و كارشناسان اقتصادي براين نكته تأكيد مي كنند كه ريشه اوليه و اصلي بحراني كه اكنون دامن اروپا را گرفته به آمريكا باز مي گردد. درتازه ترين مورد، خانم «آنگلا مركل» رهبر قوي ترين عضو اتحاديه اروپا و منطقه يورو در اجلاس اخير داووس به صراحت اعلام كرد، آمريكا باعث به وجودآمدن بحران كنوني اقتصادي است.
به اين نكات توجه كنيد: 1- پول واحد يورو از همان آغاز تولد يعني اول ژانويه سال 1999، به عنوان رقيب جدي دلار مطرح شد. پيوستن 17كشور اروپايي با جمعيتي حدود 332 ميليون نفر به يورو قطعاً خوشايند آمريكا نبوده، نيست و از اين پس هم نخواهد بود.
2- به گواه تاريخ، هر كشوري حاضر به همسويي باسياست هاي آمريكا نبوده و به قول معروف ساز مخالف با اين كشور را زده، به اشكال گوناگون و بهانه هاي مختلف مورد فشار قرارگرفته است. جمهوري اسلامي ايران از جمله اين كشورهاست. در مقابل، يكي از اقداماتي كه كشورهاي قرباني يا رقباي تجاري در مواجهه با آمريكا به آن متوسل مي شوند، جايگزيني يورو به جاي دلار است. برخي از كشورهايي كه يورو را جايگزين دلار كرده اند يا در شرف انجام اين كار هستند عبارتند از روسيه، چين، جمهوري اسلامي ايران، كره جنوبي و حتي ژاپن. اين يعني ادامه فرايند شماره1.
3- ايالات متحده آمريكا در تحريم كشورها، غالبا اروپا را با خود همراه كرده است. نكته قابل تأمل اين كه، در برخي موارد آمريكا اقدام به تحريم كشوري مي كند كه خود ارتباط تجاري خاصي با آن ندارد. به عبارتي در اجراي اين تحريم ها، آمريكا هيچ چيزي از دست نمي دهد اما كشورهاي پيرو، منافع زيادي را از دست مي دهند. حال اگر كشور تحريم شونده، از صادركنندگان اصلي انرژي، و كشور پيرو، از مصرف كنندگان جدي انرژي باشند، بازنده واقعي چه كسي خواهد بود؟ اگر كشور پيرو دچار بحران جدي اقتصادي بوده و به شدت به اين انرژي با قيمت مناسب نيازداشته باشد چه؟! آيا تحريم و قطع ناگهاني ميليون ها بشكه نفت باعث افزايش شديد قيمت آن و در نتيجه تشديد فشارها به كشور مصرف كننده و بحران زده نمي شود؟!
4- آمريكا به بهانه حادثه 11سپتامبر، در سال 2001 به افغانستان و در سال 2003 به عراق حمله كرد. اين جنگ به نوشته سايت cost of war تاكنون بيش از يك تريليون دلار هزينه دربر داشته است. انگليس به عنوان كليدي ترين متحد آمريكا كه تقريبا در تمام امور پيرو سياست هاي كاخ سفيد است، اين بار نيز از همان ابتداي جنگ، آمريكا را همراهي كرد. مدت زيادي از لشگركشي آمريكا به افغانستان نگذشته بود كه 28 كشور عمدتاً اروپايي نيز به درخواست آمريكا به اين جنگ پيوستند. آمريكا به همين راحتي توانست هزينه سنگين جنگ را بين كشورهاي اروپايي سرشكن كند!
5- سال 2008، يعني 7سال بعد از آغاز جنگ خاورميانه، نخستين زمزمه ها در خصوص بحران اقتصادي در غرب بر سر زبان ها افتاد. به اعتقاد كارشناسان، ريشه اين بحران به 8000 ميليارددلار وام مسكني بازمي گشت كه بانك هاي آمريكايي با پرداخت آن به مردم، باعث رونق ساخت و ساز و در نتيجه افت شديد قيمت مسكن شدند. در اين شرايط، وام گيرنده خود را در حال پرداخت اقساط خانه اي مي ديد كه ديگر يك دهم قيمت آنچه قرار است از اين پس بابت آن پرداخت كند را هم نداشت. بنابراين از خير خانه و اقساط و پول خود گذشت و همه را دو دستي تقديم بانك كرد. بانك ها ماندند و هزاران هزار خانه و...
6- ايالات متحده آمريكا كه به تنهايي 25 درصد اقتصاد جهان را تشكيل مي دهد، طبيعتاً پس از مواجه شدن با بحران، تأثير بسزايي بر اقتصاد ساير كشورها مي گذارد؛ به خصوص كشورهايي كه داراي روابط گسترده اقتصادي و سياسي با آنهاست؛ يعني كشورهاي عضو اتحاديه اروپا!
7-مهم ترين دليل برپايي تظاهرات ضد دولتي در اروپا اجراي رياضت هاي طاقت فرساي اقتصادي است كه دولت ها به دليل كسري بودجه و بدهي هاي سر به فلك كشيده به آن رو آورده اند. معترضان در بسياري از اين كشورها با به آتش كشيدن پرچم اتحاديه اروپا، خواستار خروج اتحاديه اروپا و توقف همكاري از فشار بحران اقتصادي، بايد خود را از اين سه نهاد جدا كنند! شركت درجنگ پرهزينه عراق و افغانستان به عنوان يكي از دلايل تشديد بحران دراين كشورها مطرح مي شود.
8-نشست مهم و دو روزه رهبران كشورهاي عضو اتحاديه اروپا در روز جمعه 18 آذر ماه سال جاري در «بروكسل» پايتخت بلژيك، با يك اتفاق معني دار پايان يافت. انگليس، به عنوان كشوري كه تقريبا در تمام امور پيرو سياست هاي كاخ سفيد بوده، طرح اصلاح پيمان ليسبون را وتوكرد. بنا به اعتقاد سران اتحاديه اروپا، اصلاح اين پيمان براي نجات از بحران، حياتي بود. اتحاديه اروپا هدف از برگزاري اين نشست را يافتن راهي براي مهار بحران بدهي منطقه يورو و اصلاح پيمان عضويت اين اتحاديه (معاهده ليسبون 2007) عنوان كرده بود.
9- انگليس به عنوان كليدي ترين متحد آمريكا، به رغم اين كه يكي از 27 عضو اتحاديه اروپاست، هرگز حاضر به عضويت درپول واحد يورو نشده است. اين كه چرا انگليس به يورو نپيوسته خود جاي بسي تامل است. از سوي ديگر لندن بارها اعلام كرده، حاضر نيست به كشورهاي بحران زده منطقه يورو كمك مالي كند. چرا كه اين كار را وظيفه خود نمي داند. اتخاذ چنين مواضعي از سوي لندن همواره از سوي مقامات سابق و فعلي آمريكا به انحاء مختلف مورد حمايت قرارگرفته است. به اعتقاد نويسنده، تداوم اختلافات از اين دست، نتيجه اي جز فروپاشي اتحاديه و يورو را به دنبال نخواهد داشت. انگليس همچون ساير كشورهاي اروپايي به دليل ماهيت كاپيتاليستي كه دارد، حاضربه ارائه كمك به كشورهاي ضعيف همسايه خود نيست و اگر در اين بين كمكي هم به كشوري صورت مي گيرد، براي اين است كه كمك كننده به خطرات موجود در اتحادهاي جمعي واقف است. «ديويد كامرون» در توجيه مخالفت خود با اصلاح پيمان ليسبون گفت: اين اقدام با منافع كشورش در تضاد است و لندن هرگز عليه منافع ملي خود اقدامي صورت نخواهد داد.
با بررسي و مطالعات دقيق تر، قطعا مي توان دلايل ديگري را در راستاي تاييد اين تحليل كه عامل يا مقصر اصلي وقوع اين بحران آمريكاست، يافت. يك بار ديگر موارد بالا را مرور كنيد! اما در پايان بايد يادآور شد؛ كارشناساني هم هستند كه ريشه هاي اين بحران را در جاي ديگر جست وجو مي كنند.
به اعتقاد اين دست از كارشناسان، علت وقوع بحران اقتصادي، تنبلي و خوشگذراني مردم برخي از كشورهاي اروپايي است. اين كارشناسان معتقدند كشورهاي عضو اتحاديه اروپا و پول واحد يورو را كشورهايي كاملا ناهمگن تشكيل مي دهند. به اعتقاد آنها، كشورهاي متمايل به شوروي سابق، (اروپاي شرقي) به دليل حاكميت طولاني مدت نظام كمونيستي، با اقتصادهاي ضعيفي روبرو شده و پس از تشكيل اروپاي واحد، اين ضعف ساختاري را با خود وارد مجموعه كردند. به اعتقاد اين دست از تحليلگران، اصل آسيب پذيري جمعي در كنار اين ناهمگوني، باعث رسيدن اروپا به اين نقطه شوم شده است.
اين دست از تحليلگران در پايان اعلام مي كنند، عضويت كشورهايي مثل اسپانيا، پرتغال و يونان در اتحاديه اروپا يا يورو، از همان ابتدا اشتباه بوده يا لااقل نبايد به اين سرعت به عضويت اتحاديه و يورو درمي آمدند. در واقع اين اعضاي ضعيف و تنبل اتحاديه اروپا هستند كه كل مجموعه را با خطر جدي روبه رو كرده اند.
اما بدون توجه به اين كه كدام تحليل درست تر است، آنچه به نظر مي رسد اختلافي در آن وجود نداشته باشد، حتمي بودن اين فروپاشي است. اگر نتيجه تحليل دوم را بار ديگر مرور كنيم متوجه خواهيم شد كه طرفداران اين نوع نگاه، تنها راه نجات اروپا را جدا شدن كشورهاي ضعيف اروپايي از اتحاديه اروپا عنوان مي كنند، چرا كه معتقدند اين كار، اقدامي اشتباه بوده و باعث فروپاشي خواهد شد. اما آيا فروپاشي جز جدايي اعضا از يكديگر است؟!
چهارشنبه|ا|12|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 220]