واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نگاهي به "زادبوم"/كاش حواسمان به لاكپشتها باشد
اگر "زادبوم" با سرعت به جشنواره نميرسيد و فيلمساز براي فاصله گرفتن از آن بيشتر فرصت داشت، ميتوانست با دست و دلبازي سراغ صحنهها برود و به ريتمي روان و مناسب براي داستان و ساختار برسد.
به گزارش خبرنگار مهر، ابوالحسن داودي در آغاز "زادبوم" در روايت و ساختار به "تقاطع" ـ فيلم قبلي خود ـ نزديك شده است، آدمهايي جدا از هم كه هر كدام اتفاقهاي مخصوص به خود را دارند و آرام آرام و تك تك به هم پيوند ميخورند. اما اين بار حجم مطالبي كه قرار است اين پيوند بيان كند بسيار بيشتر از "تقاطع" است و از جايي به بعد اثر، ظرفيت داستاني زيادي پيدا ميكند.
روابط عميق ميشوند، پيوندهاي تازه ميان آدمها ايجاد ميشود و هر چه پيش ميرويم و آدمها را بهتر ميشناسيم و از دلايل كار آنها باخبر ميشويم، داستانكها به فراز و فرودهاي كلاسيك نزديكتر ميشوند و در نتيجه براي به سرانجام رساندن آنها زمان بيشتري لازم است. به همين علت در نيمه دوم فيلم تماشاگر تاسف ميخورد كه چرا داستان دير شروع شده و مدت زيادي از نيمه اول كار به هدر رفته است.
در يك نگاه كلي به روند اتفاقات مشكلي به چشم نميآيد. در ابتدا آدمها از هم جدا هستند، سپس دو به دو روابط ميانشان مشخص ميشود و سپس همگي با چينشي كاملاً منطقي به هم ربط پيدا ميكنند، اما چون زمان مناسب به هر كدامشان در جاي مناسب اختصاص داده نميشود، حس ميكنيم فيلمساز داستانش را فداي ساختار سينمايي آن كرده است.
از ابتدا جريان داستان به نحوي است كه هدف غايي و نمادين آن بازگشت لاكپشتهاي علامتدار و فيلم گرفتن از آنها تلقي ميشود، اما پس از افتادن اين اتفاق ـ كه ميتوانست در يك انتخاب ديگر سكانس پاياني فيلم به شمار رود ـ هدفي ديگر براي داستان طرح ميشود و آن تخمريزي اين لاكپشتها، سپس محافظت از تخمها و پس از آن تلاش براي تولد بچهلاكپشتهاست.
اين هدفهاي نمادين در داستان فيلم هم خط و خطوط تازه ايجاد ميكند و متناسب با آن براي شخصيتهاي داستان هم اتفاقات جديد ميافتد و داستان همينطور ادامه پيدا ميكند و به جايي ميرسد كه هر سكانس را ميتوان آخرين يا يكي مانده به آخرين سكانس تعبير كرد و در نتيجه اين قطعهاي پياپي از يك فضا به فضاي ديگر خصوصاً از جايي كه داماد آنها از دوبي به قشم ميآيد آزاردهنده و تحميلي ميشود.
در كنار اين گه گاه به نظر ميرسد نمادها بيش از اندازه بر فيلم سوارند و تاكيد فيلمساز براي روشن كردن مفهوم حضور آنها نيز در برخي مواقع گلدرشت است و توي ذوق ميزند. خصوصاً در نيمه دوم فيلم و بيشتر از آن در فصول انتهايي. براي مثال مفهوم لاكپشتهايي كه پس از 30 سال به وطن برميگردند مشخصتر از آن است كه احتياج باشد سال تولد و علامتگذاري آنها 1357 ذكر شود.
يا روي موضوع گرم كردن خاك براي بيرون آمدن لاكپشتها از تخم تاكيد بسيار شده و نميدانم آن آتش روشنشده كه به خاطر روشن ماندنش بايد كلبه را خراب كرد چقدر ميتواند راه حل نمادين خوبي براي گرم كردن خاك باشد. براي گرم كردن خاك بايد آنچه ساخته شده را از بين برد؟ (البته براي پرداختن به موضوع اخير در اين نوشته كه بيشتر به ساختار فيلم ميپردازد فرصتي نيست.)
جدا از اينها، فيلم نقاط قوت بيشماري نيز دارد كه بازيهاي درخشان تمامي بازيگران اصلي كار، ديالوگهاي بسيار خوب و سنجيده و كارگرداني هوشمندانه كه وسواس و دقت كارگردان را در تك تك سكانسها به رخ ميكشد تنها بخشي از آن است، اما از ديالوگهاي سنجيده ياد شد كه يكي از بهترين آنها گفتگوهاي رد و بدل شده ميان اميرعلي و پدربزرگش در قايق است.
اميرعلي از پدربزرگ ميپرسد آيا در زمان انقلاب مقابل پدر (و در كل انقلابيون) ايستاده و پدربزرگ پاسخ ميدهد كه هيچكاري نكرده و فقط ترسيده بوده است. پاسخ او بدون توضيح بيشتر به همين جا ختم ميشود. فيلمنامهنويس در شرايطي كه ميداند هر توضيح ميتواند موجب حذف شدن اين فصل فيلم پس از گذشتن از مميزي باشد و از تعميمپذيري شخصيت بكاهد، با جمله فقط ترسيده بودم احتمال وقوع هر اتفاقي را ممكن ميسازد.
او ترسيده و گريخته يا ترسيده و اسلحه كشيده است؟ او ترسيده و در نتيجه فرمان را اجرا كرده يا... تنها اي كاش حواسمان باشد كه لاكپشتها برخلاف ما هيچ تقصيري در آنچه بر سرشان ميآيد ندارند و مانند ديگر گياهان و حيوانات دوستداشتني و زيباي اين جهان اسير هوسهاي آدمهايي هستند كه غير از خودشان براي هيچ موجود ديگري حق حيات قائل نيستند. شايد به همين دليل باشد كه در اين نماد پردازيها دلم بيشتر به حال لاكپشتها ميسوزد.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
نيوشا صدر
سه|ا|شنبه|ا|15|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]