محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829373204
دکتر شاپو رواسانی : روشنفکرها میرزا را تنها گذاشتند
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: تاریخ - گفتوگو با دکتر شاپور رواسانی استاد بازنشسته اقتصاد اجتماعی دانشگاه آلمان میرزا کوچکخان جنگلی مسلمانی بهشدت معتقد بود و اگر یکنفری پای دفاع از حق طبقه محروم و استقلال وطن و مقابله با ظلم دربار ایستاد، بابت اعتقادش بود. این حرفها را شاپور رواسانی میزند که استاد بازنشسته اقتصاد اجتماعی دانشگاه آلمان است و پایاننامه دکترایش را همانجا و مفصل، درباره میرزا کوچکخان نوشته است. او که از 10 سال پیش رییس بنیاد پژوهشی فرهنگی میرزا کوچکخان است، میگوید: «میرزا درد مردم را داشت و این درد از سر آموزههایی بود که پای درس دین یاد گرفته بود، نه حرفها و تبلیغات نصفه و نیمه مارکسیسم و کمونیسم. میرزا عمیقا دینی بود و وصله کمونیست و مارکسیست بودن با هیچ توجیهی به او نمیچسبد.» میرزا کوچکخان و یارانش از کجا شروع کردند؟ هیچ نهضتی از صفر شروع نمیشود، عقبه دارد. عقبه نزدیک نهضت جنگل، جریان مشروطه است. در جریان مشروطه دو جریان مقابل هم بودند. یک جریان از مشروطه، آزادی از فقر و ظلم و ستم طبقههای حاکم را میخواست و دفاع از محرومان. جریان دیگر هم سازش تاجران بزرگ با درباریان و اشراف و کشورهای خارجی یعنی انگلستان را میخواست. طبقههای حاکم تغییر فرهنگی سیاسی میخواستند، اینکه سیستم مشروطه را بیاورند، مجلس را بیاورند، شاه را ببرند و از این قبیل، ولی نمیخواستند سیستم اقتصاد را تغییر بدهند. چون منافع طبقاتیشان از بین میرفت، اما محرومان میخواستند نظام اقتصادی تغییر کند که دیگر مثل گذشته استثمار نشوند و در خدمت زمینداران و تاجران بزرگ نباشند. ولی در اثر دخالت دولتهای بزرگ و اشراف نهضتهای مردمی سرکوب شد. وقتی جنگ جهانی اول شروع شد، نابهسامانیهای اداری و اجتماعی با ورود نیروهای مختلف در ایران وسیعتر شد. زمانیکه فشار روسهای تزاری در شمال، انگلیسیها در جنوب و هر دویشان در مرکز بیشتر شد، عدهای از آزادیخواهان و روشنفکران به فکر مقاومت افتادند. این مقاومت را نمیتوانستند با تظاهرات صلحآمیز نشان دهند، چون دستگاه درباری بود، به همین دلیل مقاومت مسلحانه را انتخاب کردند که خودشان را از این بلای بزرگ آزاد کنند. در این فضا نهضت جنگل شروع شد، میرزا میخواست یک نهضت مردمی در محور اسلام و ایران در ایران برپا کند. میرزا خودش آخوند هم بود دیگر... نه. طلبه نبود؟ هر طلبهای که آخوند نمیشود. تحصیل مذهبی داشت، طلبه بود. ولی وقتی وارد نهضت جنگل شد، لباسش را عوض کرد. تا آخر عمر به ایرانیت و اسلامیت اعتقاد داشت، ولی این را شرط همکاری قرار نداد، با حیدرخان و یا احساناللهخان همکاری میکرد، از دیگران نخواست حتما قبول کنند. ولی خودش به اسلامیت و ایرانیت عدالتخواهانه اعتقاد داشت. دو نوع اسلامیت داریم؛ اسلام علی و اسلام معاویه. دو تا ایرانیت هم داریم؛ ایرانیت محمدرضا پهلوی و ایرانیت کسانی که در زندانهای پهلوی بودند. اینکه روی عدالتخواهانه تکیه میکنم به این دلیل است که اسلامیت و ایرانیت میرزا کوچکخان در جهت عدالتخواهی بود، نه حفظ ظاهر. یعنی اسلام عدالتخواهانه مقابل اسلام فئودال و اشرافی؟ از زمان رحلت پیامبر(صلیالله علیه و آله وسلم) این دو تا اسلام مقابل هم ایستادهاند. یک طرف حضرت علی(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) و یک طرف معاویه و یزید و امویان و عباسیها. در دوره متأخر هم داریم. امام خمینی هم درباره این مسأله بحث میکند... بله، ایشان هم گفتند؛ اسلام آمریکایی. میرزا کوچکخان طرفدار اسلامیت و ایرانیت عدالتخواهانه بود. طبیعتا بهعنوان طلبه تعلیم مذهبی هم دیده بود، ولی این را شرط همکاری قرار نمیداد. بعد که وارد نهضت جنگل شد، لباسهایش را عوض کرد و بهعنوان چریک عمل میکرد. این را هم اضافه کنم که مقدسترین لباس، لباس خونین شهید است. لباس نه چیزی را رد میکند نه اثبات. منظور ما هم لباسش نبود، منظور نحوه نگاه و رویکردش به اسلام بود... بله. اسلام عدالتخواهانه میخواست و به همین دلیل با اسلامیت دربار اختلاف داشت. آنموقع کسانی هم که سرکار بودند، مسلمان بودند. وثوقالدوله مسلمان بود. ولی آیا اسلامیت میرزا، اسلامیت وثوقالدوله است؟ میرزا به گیلان رفت، اما در آنجا خانها و زمیندارهای بزرگ گیلان از او حمایت نکردند. با کمک گروه کوچکی جنگهای چریکی را شروع کردند و تا روز آخر هم این اعتقاد را حفظ کرد و حاضر به معامله و کنار آمدن نشد. اینها در آن دوره،گرایشی به روسیه تزاری و بعد به شوروی بعد از 1917 داشتند... روسیه تزاری و شوروی دو چیزند. بله، دو چیزند... روسیه تزاری یک حکومت استبدادی غارتگر است. شوروی ادعای مارکسیسم و کمونیسم و سوسیالیسم میکرد. میرزا در 22 ذیحجه 1337 در پاسخ به رییس آتریاد تهران مینویسد که انقلابهای امروز دنیا ما را تهدید کنند که مانند سایر مملکتها در ایران اعلان جمهوریت داده، رنجبران را از دست راحتطلبان برانیم. ورود قوای شوروی به ایران 22 شعبان 1338 است. یعنی یک سال بعد از این ماجرا. بنابراین وقتی از جمهوری صحبت میکند، تحت تأثیر شوروی نیست و تحت تأثیر خودش است. وقتی شورویها وارد انزلی شدند، یک قرارداد 9 مادهای تنظیم میشود. در ماده چهار آن مینویسد: سپردن مقدرات انقلاب بهدست این حکومت - یعنی حکومتی که میرزا رییسش است - و عدم مداخله شوروی در ایران. این را شرط همکاری قرار میدهد. شما به این آدم چه میگویید؟ بهشدت طرفدار استقلال کشور است... خب. وقتی میرزا برای تصرف رشت میآید، در 18 رمضان 1338 - 14خرداد 1299 - اعلامیه میدهد. مینویسد: حکومت موقت جمهوری همه اقوام بشر را یکی دانسته و تساوی حقوق درباره آنان قایل است و حفظ شعایر اسلامی را از فرایض میداند. میخواهید این آدم را متهم کنید که طرفدار شوروی بوده؟ نه سئوال چیز دیگری است. در آن دوره یک شاه و حکومت مرکزی هست، یک حکومت انگلیس که در ایران نفوذ دارد و شوروی. بهنظر میآید در این فضا بالاخره به شوروی نزدیک شدهاند. این کار از فرط بیکسی است؟ نه نزدیک نشدند. این لفظ اشتباه است. زمانیکه جنگ جهانی اول در حال اتمام بود، دولت انگلستان سعی میکرد از طریق ایران به قفقاز حمله کند و قفقاز را بگیرد تا منابع نفتی را در اختیار داشته باشد. اگر منابع نفتی را در اختیار میگرفت، طبیعتا دولت جوان شوروی هم مستأصل میشد و از کار میافتاد. میرزا کوچکخان و نهضت جنگل میگفتند آن قوای روس که در ایران بودند به وطنشان برگردند و اسلحهشان را تحویل بگیرند، ولی به دولت انگلستان اجازه عبور نمیداد. چون میگفت اگر انگلیسیها وارد گیلان شوند. گیلان را تصرف خواهند کرد. در جنگ جهانی اول عثمانیها و آلمانیها به میرزا پیشنهاد میکنند، گیلان را جمهوری مستقل اعلام کن و علیه انگلیسیها در کنار ما بجنگ. انگلیسیها پیشنهاد میکنند که دولت مستقل گیلان را اعلام کن. ما تو را به رسمیت میشناسیم، علیه آلمانها بجنگ. میرزا میگوید: نه، باید ببینم مصلحت ایران چیست. دولت انگلیس قبل از اینکه با رضاخان تماس بگیرد، با میرزا کوچک تماس میگیرد که بیا تهران را بگیر و دولتی تشکیل بده که دوست ما باشد. میگوید: تحتالحمایه دولتی نمیروم. بعد از آمدن شورویها، آنها به میرزا پیشنهاد میکنند که 60 هزار نیروی مسلح به تو میدهیم، برو تهران را بگیر. میگوید بعد شما را چطور بیرون کنم؟ من استقلال ایران را میخواهم. اینها نکتههایی است که بهطور مستند در تاریخ وجود دارد. ممکن است کسی بگوید اشتباه کرده، باید یکجوری با اینها کنار میآمد و حکومت را میگرفت... نه ببینید حکومت گرفتن کادر میخواهد. سازمان و نیرو میخواهد. در حالیکه اینها وقتی در جنگل میجنگیدند، سازمان ایرانگیر نداشتند. این را هم فراموش نکنیم که مدعیان آزادیخواهی در تهران با میرزا همکاری نکردند. کسانیکه وجیه المله بودند و داد وطنپرستی و اسلامخواهی میزدند، از او فاصله گرفتند. میرزا تنها ماند. در حالیکه اگر بخشهای روشنفکر آن دوره که ادعای استقلال میکنند، برای تأسیس قدرت و سازمان حکومتی آماده میشدند، این کار امر مقدوری میشد، اما فاصله گرفتند و در حد اعلامیه دادن باقی ماندند. با زن و بچهشان زندگی را گذراندند و دورادور گفتند: من هم طرفداری میکنم. از تهران گروههای آزادیخواه حرکت نکردند که در رشت به میرزا ملحق شوند. اینها را چرا مطرح نمیکنید؟ چهکسانی؟ آدمهایی که با جریان مشروطه شناخته میشوند؟ بهطور کلی. حرکت میرزا از تهران به این دلیل بود که گروههای آزادیخواه و منور و روشنفکر میگفتند ایران دچار تجزیه شده. ما هستههای مقاومت مقابل دولت مرکزی تشکیل میدهیم. سعی میکردند به ایالتهای مختلف هم نیرو بفرستند. وقتی در گیلان این هسته شکل گرفت، باید حمایت میکردند، اما نکردند. در نتیجه گیلان مجبور شد روی پای خودش بایستد. تشکیل حکومت کار سادهای نبود. کادر و نیرو و... میخواست. به همین دلیل سرکوبش کردند. دولت شوروی چون میخواست صنعت را از انگلیس بگیرد با آنها بر سر میرزا معامله کرد. به همین دلیل لنین نطق میکند و میگوید: انگلستان در آسیا هر آشی میپزد، برای خودش میپزد و ما دخالت نمیکنیم. این معامله را دولت شوروی به واسطه دولت ایران با انگلیس کرد، طبقه حاکم هم این معامله را میخواستند. در نتیجه وقتی قوای دولت مرکزی از تهران حرکت کرد که برود میرزا را سرکوب کند، ارتش نظامی دولت شوروی با ارتش دولت مرکزی همراه بود. گزارشهایی در دست هست که هواپیماها، اسلحه و غذای اردوی نظامیان را هم انگلیس تأمین میکرد. یعنی توافق انگلیس، حزب کمونیست دولت شوروی و دولت مرکزی. اینطور بهنظر میآید که عملا چاره دیگری نبوده و آنها وقتی همه با هم متفقند، به هر حال میرزا را از بین میبردند... آنها تصمیم به از بین بردن او گرفته بودند. ولی میرزا امیدوار بود که بتواند مقاومت کند. البته از هر طرف محاصره شده بود. ولی مسأله این بود که یک نفر در چنین شرایطی تسلیم میشود یا نهضت را ادامه میدهد؟ خیلیها او را ترک کردند. به شوروی یا دولت مرکزی ملحق شدند. خیلیها گفتند دستهای ما بالاست. ولی میرزا کوچکخان این کار را نکرد. به همین دلیل نهضت حفظ شد و آرمانهایش به نسل بعد منتقل شد. یک مرد بزرگ، بزرگیاش فقط در مبارزه نیست. در حفظ ارزشها است. اگر امام خمینی میآمد و با شاه مصالحه میکرد، آیا نهضت انقلاب اسلامی در همین حد ادامه پیدا میکرد؟ نسبت جریان علمای دینی با نهضت جنگل چه بود؟ تنها کسی که از میرزا حمایت کرد، مرحوم مدرس بود. اعلامیه داد و حمایت کرد، اما توان مالی و نظامی نداشت. مدرس از او طرفداری کرد. نسبت مدرس و میرزا با هم دقیقا چیست؟ از نجف با هم ارتباط قبلی دارند؟ نه مدرس مرد روشن و متفکری بود. سعی میکرد از جریانهای اجتماعی ایران با خبر باشد. وقتی از نهضت جنگل با خبر شد و ویژگیهایش را دید، اظهارنظر مثبت کرد. ولی بقیه این کار را نکردند. یک مدل جمهوری در حکومت جنگل طرح میشود که جمهوری مردمی است. در همان دوره رضاخان هم علم جمهوریت دست گرفته... مسأله جمهوریت با نهضت جنگل مطرح شد و جمهوریت رضاخانی بعد از آن مطرح شد. میرزا میگفت: جمهوری میخواهیم، ولی اینکه نوع جمهوری چه باشد، وقتی به تهران رفتیم و مجلس مبعوثان تشکیل شد و نمایندههای مردم آمدند، تعیین میکنیم. میرزا این جمهوری را میخواست، ولی فرصت نشد جزییاتش مشخص شود. در مرامنامه نهضت جنگل برخی مشخصههای اقتصادی آمده که باید همه زمینها و مرتعها در اختیار مردم قرار بگیرد. اما رضاخان مسأله جمهوری را مطرح کرده بود که با سلطنت احمدشاه مخالفت کند، برایش بازیچه بود. کسانیکه همهچیز را در نسبت با سرمایهداری میسنجند، نهضت جنگل را متهم میکنند که به مارکسیسم گرایش داشت و در جامعه ایران که بالاخره جامعه دینی است، این تبلیغ جواب هم میدهد... اولا که در ایران مارکسیسم مطرح نشده، کسانی که آن را نفی یا قبول میکنند، از روی روزنامهها با آن آشنا شدهاند. آیا با خواندن یک کتاب دعا کسی میتواند درباره فلسفه اسلام صحبت کند؟ مارکسیسم اصلا در ایران مطرح نشده، تبلیغات حزب توده و شوروی بود و ربطی با آنچه که مارکس به غلط یا درست گفته ندارد. بنابراین میفرمایید گرایش میرزا و نهضت جنگل بیشتر بر مبنای اسلام و مطالعه دینی بود؟ بله. وقتی میرزا شهید شد در جیبش یک قرآن، یک مهر و یک سکه پنج شاهی بود. یعنی از مال دنیا هیچچیز نداشت. قرآن توی جیبش بود چون اعتقاد داشت. میدانید چرا این تهمتها را به او میزنند؟ چون میرزا از محرومان دفاع میکرد. یک کشیش کاتولیک در آمریکای لاتین میگوید: «وقتی به یک فقیر غذا میدهم، میگویند مقدس است. ولی وقتی میپرسم چرا فقیران غذا ندارند؟ میگویند کمونیست است.» همین بلا سر میرزا آمد و سر بیشتر کسانی میآید که در ایران از محرومان دفاع میکنند. این کشیش را پاپ از کلیسا بیرون کرد. جریان دولتی و حکومت مرکزی و کشورهای شوروی و انگلیس از این ماجرا حمایت نکردند و قابلپیشبینی هم بود. داخل کشور هم بالاخره سرمایهداری حمایت نمیکند، چون میرزا میخواهد درباره مردم متوسط به پایین حرف بزند. ممکن است کسی بپرسد اصلا راه انداختن این جریان عاقلانه بوده؟ همه نهضتهای مردمی در جهان زمانی شروع شد که عده زیادی مخالفش بودند. وقتی موسی علیه فرعون میجنگید، وقتی عیسی علیه روم کار کرد یا پیامبر عزیز خودمان... نهضتهای اجتماعی همیشه از جایی شروع میشود که هنوز قدرتهای اجتماعی حاکم، علیه آن هستند. ولی اگر بر حق و درست باشد، بین مردم حرکت میکند و برنده میشود. نهضت جنگل دنباله مشروطه ناکام بود. میخواست آن را زنده نگه دارد. چون با اینکه از نظر نظامی شکست خورد ولی سنتها و ایدهآلها و اهدافش به نسلهای بعدی منتقل میشد. به همین دلیل وقتی همهچیز علیه میرزا و نهضتش است، او با اعتقادش میماند و دفاع میکند. از این نمونهها در تاریخ اسلام هم داریم. اینکه امام حسین با هفتاد و چند نفر جلو قشون دشمن ایستاد، مگر عاقلانه بود؟ یکی از نقطههای قوتی که برای میرزا کوچک جنگلی میشمرند، تشکیلات نهضت جنگل است. در همان حکومت محدود، تشکیلات قوی با سازو کار مشخص دارد. ولی وقتی به ماجراهای اواخر نهضت میرسیم، یک دفعه بخشی از همینها میدان را خالی میکنند. چرا این اتفاق افتاد؟ نهضت جنگل وقتی شروع شد، گروههای مختلفی به آن ملحق شدند. این گروهها با هدفها و پایگاههای طبقاتی متفاوت احتمال میدادند در جریان این نهضت به هدفشان برسند. مثل خالوقربان که بعد تسلیم نیروهای سلطنتی شد یا احساناللهخان که با شوروی کنار آمد. عدهای بودند که ظاهرا میگفتند اسلام، ولی از نوع مسالمت آمیزش، که در آن جنگی نباشد و عدهای دیگر مثل میرزا که اعتقاد داشتند باید تا آخرین لحظه ایستاد و وفاداریشان را ثابت کردند. جمع دور و بر میرزا ناهمگون بود و هر یک از آدمها کوشش میکردند نهضت را بهطرف خودشان بکشانند. در این مبارزه چون دولتهای بزرگ با آن نیروها همکاری کردند، نهضت میرزا با زور سرکوب شد. استعمار با کمک طبقه حاکم با خشونت سرکوب میکند. چون اینها درد مردم را داشتند. قبل از سرکوب نهضت و در دوره فعالیت نهضت، روشنفکران چه کردند؟ چرا همراه نهضت نشدند؟ در این دوره بخش روشنفکری ضعیف بود، آنهایی هم که حضور داشتند از طبقههای مرفه بودند و به نهضت دفاع از محرومان کاری نداشتند. وقتی نهضت جنگل سرکوب شد، سانسور قوی پهلوی از طرح موضوع جلوگیری میکرد. خانهاش خراب شد و حتی عدهای از فامیلش پنهان شدند و کوشش شد محلهای که میرزا در آن زندگی میکرد - استادسرا - یک محله فقیر و از نظر اخلاقی بهشدت آلوده باشد. کسی هم جرأت نمیکرد از میرزا جز بهعنوان چپاولگر گاودزد صحبت کند! درباره پایان کار و قتل میرزا بهنظر میآید وحشیگری شدیدی شده. اینکه سر او را ببرند و چند وقت آویزان کنند و... بله انتقامجویی است. من در دستخطی میخواندم که فرمانده قشون به سردار سپه گزارش میدهد ما آمدیم و گرفتیم و زدیم و... دستور میآید، اگر میرزا را زنده گرفتید، 10 هزار تومان و اگر مرده بود 5 هزار تومان جایزه دارید. وقتی قزاقها میرزا را پیدا میکنند، سر میرزا را میبرند. وقتی سر میرزا را بریدند، خون زیادی از او جاری شد. یعنی هنوز زنده بود. در آن گزارش آمده سر میرزا را به در ماشینی میبندند که آن ماشین به رشت بیاید و مردم ببینند میرزا کشته شده و طرفدارانش حرکتی نکنند. سر را با کینهجویی حیوانی به تهران میبرند و زیر پای رضاخان میاندازند و بعد در قبرستان حسنآباد دفنش میکنند. چندتا از دوستان نزدیک میرزا شبانه سر را از قبرستان برمیدارند و به رشت میبرند و دفن میکنند. بعد از فرار رضاخان در شهریور 1320 دوستان میرزا نعش را به سر ملحق میکنند. بعد از انقلاب برای قبرش بارگاه ساختند. و بعد از 20 سال تنی رنجور به سری پرشور ملحق میشود. سریالی که آن سالها با نام میرزا کوچکخان از تلویزیون پخش شد، چقدر با واقعیت زندگی میرزا تطبیق دارد؟ من آن فیلم را سابق دیدم. وقتی درباره میرزا کوچکخان صحبت میکنید، یک بخش کمیته اتحاد اسلام است که با آمدن انگلیسیها سرکوب شد و یک بخش نهضت جنگل. در آن فیلم بیشتر دوره اول مطرح میشود. در حالیکه بخش عمده نهضت جنگل در دوره دوم گذشت. آنطور که شایسته است دغدغهها و دلیلهای قیام میرزا مطرح نشده است. ما حق نداریم از بزرگان جامعه قیافهای بسازیم که خوشمان میآید. باید به تاریخ وفادار باشیم. آقایی میگفت میرزا کوچکخان میخواست جمهوری اسلامی تشکیل دهد. گفتم این حرف را نزن. با کدام تئوری؟ با کدام کادر روحانی میخواست این کار را کند؟ آنموقع بهشتی بود؟ خمینی بود؟ اینها باید باشند. آخوندها درباری بودند. طلبهای بود با اطلاعات دینی، نظریهپرداز نبود. تا اینجا در توانش بود که با ظلم مبارزه کند و از حقوق محرومان و استقلال کشور حرف زد. این خدمت بزرگی بود. نهضت مشروطه را حفظ کرد. ( به نقل از پنجره / محمدحسین بدری/ زینبالسادات شاهصاحبی) / ه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 627]
صفحات پیشنهادی
دکتر شاپو رواسانی : روشنفکرها میرزا را تنها گذاشتند
دکتر شاپو رواسانی : روشنفکرها میرزا را تنها گذاشتند-تاریخ - گفتوگو با دکتر شاپور رواسانی استاد بازنشسته اقتصاد اجتماعی دانشگاه آلمان میرزا کوچکخان ...
دکتر شاپو رواسانی : روشنفکرها میرزا را تنها گذاشتند-تاریخ - گفتوگو با دکتر شاپور رواسانی استاد بازنشسته اقتصاد اجتماعی دانشگاه آلمان میرزا کوچکخان ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها