واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در این کتاب، جنگ در شهر است، رحم نمیکند، در جا میکشد، کودک و پیر حالیاش نمیشود، همه را در لحظه پاره پاره میکند. وقتی راوی داستان در غسالخانه، اجساد پاره پاره را... تنهایی پر هیاهوکتاب پر خواننده «دا» که به چاپ چهاردهم رسیده خاطرات دختری 17 ساله از اشغال خرمشهر است؛ خاطراتی که تصویری متفاوت از آن دوره به ما نشان میدهد. «دو تکه مقوا را به شکل جارو و خاک انداز به 2 دستم گرفتم. با اینکه مدام دلم ریش میشد و حالت تهوع داشتم، تکههای مغز آمیخته با مو و خون را که به زمین کاهگلی چسبیده بودند، جمع کردم». کمتر کتابی درباره جنگ و خاطرات آن هست که با این دقت، جزئیات را شرح دهد ولی «دا» این کار را میکند. در کنار هم قرار گرفتن 2 زن در انتشار این کتاب، پرداختن به جزئیات را با ظرافت و نگاه لطیف زنانه ادغام کرده است. نگاهی که زهرا و اعظم حسینی _ جالب است که هیچ نسبت فامیلی با هم ندارند _ در این کتاب دارند، آن قدر دقیق و ریز است که بلافاصله بعد از انتشار به چاپ چهارم برسد و تهمینه میلانی اعلام کند که بر اساس آن فیلمی خواهد ساخت. اقبال عمومی به این مجموعه خاطرات، بار دیگر نشان داد اگر اثری در حیطه ادبیات دفاع مقدس درست ساخته و پرداخته شود، خوانده میشود و هیچ ربطی به فاصله زمانی از جنگ ندارد. داستان کتاب روایت زندگی زهرا حسینی است از زبان خودش. زهرا فرزند سوم از 8 فرزند یک خانواده کرد است. سید حسین و دا _ پدر و مادر زهرا_ از روستای زرین آباد دهلران ایلام به بصره میروند و زهرا آنجا به دنیا میآید؛ یک خانواده متوسط با تعدادی فامیل و آشنا که جانشان برای هم در میرود. فعالیتهای ضد بعثی پدر و فشار رژیم به شیعیان باعث میشود تا زهرا در 5 سالگی همراه با خانواده به خرمشهر کوچ کند. ما در 3 فصل اول از 40 فصل کتاب، با زندگی قبل از جنگ زهرا آشنا میشویم. با آغاز جنگ، زهرا 17 سالش است از همان ساعت اول حملات عراق، یکدفعه به فضای عجیب و غریبی پرت میشود؛ غسالخانه جنت آباد، قبرستان خرمشهر. او از یک طرف شاهد جنایات فجیع عراقیها و کشتار غیر نظامیهاست و از یک طرف دغدغه خانواده پر جمعیتشان را دارد. هر فصل تقریبا ً 1 تا 2 روز از حمله عراقیها به خرمشهر را به تصویر میکشد، لحظه به لحظه حلقه محاصره تنگ تر میشود، نیروها کمتر میشوند و هر روز بحرانی تر از روز قبل است. این بحرانی شدن اوضاع، خواننده را تحریک میکند تا آخر کنار زهرا در خرمشهر باشد، به خصوص که او به هر جای ویرانی سرک میکشد، با فلاش بکی خواندنی نشان میدهد تا چند روز قبل اینجا چقدر آباد و سرزنده بوده است. زبان کتاب اول شخص و از زبان زهرا حسینی است و افعال همه ماضیاند - البته در آن از تکههای امروزی مثل کف کردم هم استفاده شده _ درست شبیه خاطره گویی. اما برگ برنده دا فقط این نیست. جزئیات را دور نیانداز«سرش از پشت گردن ترکش خورده و متلاشی شده بود. در واقع آن قسمت آن چنان له شده بود که سر حالت طبیعی نداشت. با اینکه سر از پشت متلاشی شده بود و مو و مغزش با هم قاتی شده بود، صورتش را میتوانستم تشخیص بدهم». دا پر است از این جور تصویر سازیهای دقیق و پر از جزئیات. راستش کمبود پرداختهای این چنینی و فضا سازی مناسب جنگی، ضعف عمده آثار ادبیات دفاع ماست. «سفر به گرای 270 درجه» و «گروهان 4 نفره» احمد از معدود آثار ادبیات جنگ هستند که در آنها تصاویر به طور واضحی شرح داده میشوند و به همین دلیل هم مورد اقبال جهانی قرار میگیرند و ترجمه میشوند. بیشتر کتابهای خاطرات جنگی ما، فقط روایت کننده و قصه اند. ما در این کتابها، فقط با اتفاقاتی که در زمان دیگری افتاده، مواجهیم و هیچ درک شخصی و تصویر ملموسی از فضا نداریم. نکاتی مثل اینکه حال و هوا و نحوه جنگ در کردستان با خوزستان متفاوت بوده، در گرمای خوزستان چطور میجنگیده اند و موقعیت جغرافیایی، مکانی و زمانی چه بوده هم مثل خود خاطره و پیامهای آن مهم است. طبیعتا ً میزان تأثیر یک خاطره وقتی بدانیم در چه بستری روی داده، به مراتب عمیقتر خواهد بود. زهرا حسینی با وجود گذشت 28 سال از اشغال خرمشهر کوشیده تا خاطراتش را با ریز جزئیات بیان کند، جزئیاتی که مطمئنا ً تکرار آنها روح او را بار دیگر آزار داده خداییش تکرار نحوه دقیق شهادت عزیزترین افراد، جان آدم را نمیسوزاند؟ ولی او این زجر را به جان خریده تا «دا» مجموعه ای خواندنی، پر تصویر و ماندگار شود. «دا» به واسطه همین تشریح دقیق تصاویر خرمشهر را در آستانه اشغال، مرجع مناسبی برای محققان یا سازندگان فیلم و سریالهای جنگی خواهد بود. سیمای زنی در مرده شورخانه در کنارکم کاریهایی که نسبت به ثبت و بسط خاطرات 8 ساله جنگ شده _ با تقدیر از فعالیتهای انجام شده _ کم لطفی نسبت به حضور زنان در جنگ خیلی به چشم میآید. البته در چند سال اخیر خاطرات تعدادی از امدادگران و زنان حاضر در جبهه، مکتوب شده مثل «پوتینهای مریم» و ... اما مطمئنا ً «دا» متفاوت ترین آنهاست، یک دختر 17 ساله در غسالخانه خرمشهر؛ خاطرات این دختر وجوه تازه ای از جنگ را به خواننده نشان میدهد. ما قبلا ً عادت کرده بودیم جنگ را پشت سنگر ببینیم با حاجی و سیدهایی که جملات ادبی قلمبه و سلمبه به هم میگویند با چفیهها و لباسهای نو و شهادتهای تر و تمیز که شهید در آستانه شهادت چند پیامی هم میدهد. اما در این کتاب، جنگ در شهر است، رحم نمیکند، در جا میکشد، کودک و پیر حالی اش نمیشود، همه را در لحظه پاره پاره میکند. وقتی راوی داستان در غسالخانه، اجساد پاره پاره را غسل و کفن میکند، انگار خود ما کنار او شاهد این اتفاقاتیم. مطمئنا ً هیچ جا بهتر از غسالخانه خرمشهر نمیتوانست تصویر هولناک خرمشهر در آستانه اشغال را نشان بدهد. در این کتاب، چون قهرمان زن است، دوستان و همراهان او زن هستند. مردها در خط مقدم درگیرند و تقریبا ً در هیچ جا برخورد مستقیمی با یک عراقی وجود ندارد و همین نگاه زنانه و ظریف به واقعه واقعا ً تکان دهنده است. خواننده با راوی در بین مجروحان و اجساد شهدا میگردد و برای اولین بار شاهد یک دغدغه غیر معمول است. با حمله سگها به اجساد چه کنیم؟! میبینید! ما در این کتاب از زاویهای تازه به جنگ نگاه میکنیم. راوی درست مثل خواننده روزهای اول از جسد میترسد ولی به مرور با قضیه کنار میآید و پخته میشود. او با همان نگاه زنانه لابه لای آوار میگردد تا بلکه مجروحی پیدا کند و اگر نشد شهیدی یا تکه باقیماندهای از او را بیاورد و این کار را با توصیفاتی مهربانانه و دلسوزانه همراه میکند، نه با عبارات زمخت مردانه. کتاب همان قدر که در ایجاد تصاویر هولناک موفق است، در ایجاد صحنههای حماسی هم موافق بوده و با پرداخت مناسب، مظلومیت ساکنان شهر را در ماجرای خیانت بنی صدر نشان میدهد. ماجرای رفتن زهرا به اتاق جنگ، غسل، کفن و دفن کردن عزیزان به دست خودش هم از فرازهای تکان دهنده کتاب است. خاطره یعنی عکس؛ یعنی مستندهم خاطره گو و هم ویرایش گر نگاهی کاملا ً مستند دارند. کتاب پر است از پانویسهایی که سرگذشت افرادی که حتی برای یک بار هم اسمشان آمده را بیان میکند؛ مثلا ً «فلان جا بود که در بهمان تاریخ شهید شدند». در حقیقت هر دو سعی کرده اند به جز ارائه تصاویر مستند، نشان بدهند همه اسامی و اتفاقات دقیق و واقعی اند. اما اوج این پرداخت مستند گونه، در پایان کتاب است؛ جایی که بعد از 40 فصل کشاکش به ضمائم میرسیم؛ مصاحبه تلفنی با چند نفر از اطرافیان و دوستان زهرا حسینی، برشی از چند کتاب خاطره مثل همان کتاب «پوتینهای مریم» که مریم امجدی در جایی از خاطراتش، در مسجد جامع خرمشهر با زهرا حسینی برخورد میکند و آلبوم عکسی از خانواده، خانه، قبرستان خرمشهر و تصاویری تازه از زهرا حسینی دهه 80، همه و همه نشان از اصرار جمع آوری کنندگان کتاب به صحت و سقم کارشان دارد. دا خوب است اما ... ما تا اینجا به نکات مثبت «دا» اشاره کردیم ولی این کتاب نقاط ضعفی هم دارد. روند خاطرات تا نیمه آن یعنی تا جایی که حسینی در خرمشهر است، ریتم تند، خوب و پر کششی دارد اما بعد از آن خاطرات از آن انسجام قبلی میافتند و بیشتر موضوعی میشوند. اگر چه این نکته را خود راوی در مقدمه قبول میکند و این انتظار هم نیست که تمام این 28 سال بعد از اشغال خرمشهر روز به روز روایت شود ولی خب آن تصویر سازی مستحکم ابتدای کتاب، سطح توقع خواننده را بالا میبرد.نکته دیگر کش دادن بیش از اندازه بعضی ماجراهاست، ماجرای سنگ پرت کردن به سگها در برابر غسالخانه و شستن روزانه اجساد متلاشی شده چند بار اول جذاب است اما بعد، از تب و تاب میافتد. این بخش میتوانست صرف خاطرات بهتر و تصویر سازیهای دیگر شود. ضمن اینکه نمایش نامناسب از بچههای ارتشی جای اعتراض را به آنها میدهد که پر بیراه نیست. اما شاید چیزی که کتاب دا را کامل تر میکرد، چاپ نقشه ای از خرمشهر بود تا خواننده ای که نمیداند جنت آباد، سنتاب، طالقانی، مسجد جامع و ... کجا هستند سر از تلاش و تقلای راوی و بقیه مدافعان شهر در بیاورد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]