محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827909312
يادداشت/ پروژه دينزدايي در عصر اصلاحات (بخش سوم) ستيز با گفتمان شيعي
واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: يادداشت/ پروژه دينزدايي در عصر اصلاحات (بخش سوم) ستيز با گفتمان شيعي
براستي كيست كه پاسخ دهد مروجين روشنفكرنماي مدرنيزم با كدام مجوز و از چه روزنهاي جواز حضور در اصليترين پايگاه تربيتي كشور را يافته اند و سعي دارند قافله دانشجويان آيندهساز كشور را به ناكجا آباد موهوم خود سوق دهند...
محمد عبدالهي
پيام حيات بخش حضرت امام خميني(ره) مبني بر ضرورت اجرايي شدن انقلاب فرهنگي در دانشگاههاي كشور و حذف اساتيد دگرانديش و مروج انديشههاي مسموم و ضد دين از نهاد تعليم و تربيت كشور پس از گذران سه دهه از عمر مبارك انقلاب اسلامي همچنان حيات دارد؛ چرا كه هنوز نسيم غبارآلود ارتجاع بيمار روشنفكرانه دين ستيز بر فضاي دانشگاههاي كشور ما وزيدن دارد و شايد اندكي خام انديشي تساهل ورزانه اين نسيم را به طوفاني سهمگين و بنيان برانداز بدل سازد.
براستي جرم تشكيك پراكني و ترديد افكني در باورهاي اعتقادي هزاران نخبه آيندهساز كه حيات فكري و اعتقادي آنها تنها ضمانت تداوم حيات انقلاب است با كدام قواعد حقوقي و جزايي قابل تخمين خواهد بود؟!
اگر فردي جرعهاي سم به كسي بنوشاند شايد محكمه را در صدور حكم صعوبتي نباشد اما اگر منبع آب شرب يك شهر توسط كسي مسموم شود و جماعتي مسموم و بيمار شده و يا حتي جان ببازند چگونه ميتوان قياسي براي حد مجازات او تعيين نمود؟
روح بيآلايش جوانان اين مرز و بوم و ذهن و فكر پاك و مستعد ايشان آنگاه كه پاي در مهد پرورش و تعليم مينهند امانتهايي هستند براي پروردهشدن و نه مسموم گرديدن و هلاك شدن! حال چگونه است كه نهاد نخبهپروري و جايگاه اعتلايابي اين مرز و بوم پس از گذشت سي سال از عمر مبارك انقلاب بايد جولانگاه مدعيان ترويح معارف انسان محور، معنويت ستيز و شرك آلود به اصطلاح روشنفكر مأبانه باشد؟
براستي كيست كه ميتواند پاسخ دهد مروجين روشنفكرنماي مدرنيزم در دانشگاههاي ايران اسلامي كه سالهاست به تبليغات براي نظام شالوده شكن مدرنيستي و انديشههاي اباحيگرانه مشحون از ابهامها و تناقضهاي عصر روشنگري پرداخته و با تيغ پركين خود اسلام مظلوم را آماج زخمهاي جديد كرده اند با كدام مجوز و از چه روزنهاي جواز حضور در اصليترين پايگاه تربيتي كشور را يافته اند و سعي دارند قافله دانشجويان آيندهساز كشور را به ناكجا آباد موهوم روشن انديشيهاي ديني سوق دهند تا در محراب نفسانيت نسخهاي از معنويت منهاي دين و اسلام منهاي شريعت را نصيبشان گردانند.
در شمارگان پيشين اين نوشتار نمايهاي از عملكرد تأمل برانگيز و اسفناك يك استاد دانشگاه را ارائه كرديم.
حاتم قادري پس از مطرح نمودن انديشههاي دين ستيزانهاش در اردوي ساليانه دفتر تحكيم وحدت در سال هشتاد و دو موجي از تشكيك را در انجمنهاي اسلامي سراسر كشور بوجود آورد، اين امواج تا بدان جا پيش رفت كه محسن كديور نيز برآن شد تا فرياد وا اسلاما برآورده و مخالفت خود را با برخي از سخنان قادري ابراز كند.
سرانجام سازمان غيرقانوني و خود خوانده ادوار تحكيم سعي كرد تا با ترتيب دادن مناظرهاي ميان اين دو استاد دانشگاه به كشمكشهاي نظري موجود سامان بخشد.
اين مناظره در اوايل ماه مبارك رمضان در آبانماه سال هشتاد و دو در محل سازمان ادوار تحكيم انجام شد.
در اين جلسه جانمايه سخنان حاتم قادري نفي هرگونه سنخيت ميان تشيع و دموكراسي بود كه با هتاكيهاي گسترده وي نسبت به مكتب تشيع همراه بود.
قادري در بخشي از سخنانش غاييترين هدف خود از طرح چنين مباحثي را اينگونه مطرح ساخت:
من تصورم اين است هر چه خودتان را مقيد به مسايل شرعي بكنيد، در مرحله اول به عنوان اصل استدلال به همان معني از عقلانيت دموكراسي فاصله گرفتهايد.
تير خلاص قادري به جوانان و دانشجويان آنگاه شليك شد كه با چنين القائات دين ستيزانهاي سعي كرد تا معارف حقه اسلام را زير تيغ الهيات سكولاريستي ذبح كند و اخلاق و معنويت سكولار را جايگزين معنويت ريشهدار اسلامي نمايد.
دفاعيات كديور نيز از آنجا كه خاستگاه يك تلقي التقاطي و شبههناك از تشيع بود در مفاهيمي گسترده با مباحث قادري اشتراك داشت، در واقع در اين جلسه مناظره، دو لبه قيچي به جان اسلام شيعي افتاده بودند!
قادري در بدو سخنان خود ناسازگاري تشيع با دموكراسي را به مقوله امامت و اعتقاد شيعيان به اين اصل مذهبي نسبت داد:
... من نظرم بر اين است كه اين ليبرال ـ دموكراسي با انديشه شيعي سازگاري ندارد. انديشه اي را كه من مي گويم با محوريت قالب امامت؛ يعني ويژگي هايي كه به يك فردي يا افرادي به عنوان امام نسبت داده مي شود كه اين ويژگي ها؛ در واقع هم مرحله قدسي بودن ائمه را در بر مي گيرد و هم نفوذي كه در جامعه از سوي آنها جاري است. من نظراتم خيلي ساده است و فقط مي خواهم بر همين تأكيد بكنم. ليبرال دموكراسي با آن ويژگيهايي كه من به اختصار گفتم، امامت و انديشه شيعي كه به اين معنا محور اصلي خودش را در خود امامت من ديدم، يك ربط در واقع معكوسدارد.
حداقل هفت، هشت دهه است كه با آشنا شدن با مدرنيته و مدرنيسم دوستاني كه در انجمن هاي اسلامي دهه 20 و 30 فعال بودند؛ مثل مرحوم بازرگان و ديگران تلاش كردند كه قرائت هايي را از دين عرضه بكنند كه با انديشه هاي مدرن سازگار بشود و بحث در رابطه با انديشه هايي كه به مدرن و مدرنيته مي خواهد برگردد.
من تصورم بر اين است كه آن قرائت ها در حوزه انديشه اي چيزهايي را از خودش به جا گذاشته است ولي نتوانست آن هماهنگي لازم را انجام بدهد. به اين خاطر كه انديشه ديني و در بحث خاصي كه من امروز تأكيد دارم انديشه شيعي يكي از دورترين انديشه ها نسبت به دموكراسي با آن تعبيري است كه من مطرح كردم؛ يعني در واقع، آن دو با همديگر سازگاري ندارند يا بايد انديشه شيعي را به گونه اي دست خوش تحولات جدي كرد كه در آن جا ليبرال ـ دموكراسي فضاي تفكرو تنفس پيدا بكند و از آن طرف، ليبرال ـ دموكراسي را به يك پروسه اجتماعي موكول كرد كه خود به خود در تحولات، در زد و خوردها و در تحركات اجتماعي خودش را پيدا بكند.
همان طور كه گذشت قادري اولين راهكار براي رفع تناقض ميان دموكراسي و تشيع را ايجاد تحولات جدي در انديشه شيعي ميداند. بنابر ديدگاه وي، جامعه دموكراتيك كه در آن فضاي عقلانيت و گفت وگوي تفاهم آميز حاكم باشد با فرهنگ تشيع و امامت محوري منافاتي جدي دارد.
اگر در انديشه شيعي، امامت را محور اصلي بگيريم كه تصور من اين است كه چنين است و امامت و ويژگي هاي آن را هر چه بررسي بكنيم در حضور امام، دموكراسي ليبراليسم به آن معني كه من توضيح دادم كار عبثي است. ممكن است در واقع روشي بشود در يك زمينه هاي محدودي بتوان استفاده كرد؛ ولي جايي كه عقلانيت، تفاهم و گفت وگو به خود آدم ها واگذار بشود و آن ها مدار وضعيت خودشان بشوند چنين چيزي نشدني است.
تلاش اين روشنفكرنما براي عقل ستيز خواندن فرهنگ شيعي در حالي مطرح ميشود كه اندكي شناخت از معارف ديني پرده از اين حقيقت برميدارد كه معرفت عقلي يكي از سطوح معرفتي رسميت يافته از ناحيه اسلام است. عقلانيت درديدگاه شيعي يك ارزش بنيادين محسوب ميشود و حتي امور تعبدي اسلام، مبناي عقلي دارند. در هيج جاي كتاب و سنت نيز گزارهاي خلاف حكم عقل يافت نميشود. اما عقلانيت مورد تأييد اسلام با عقل ابزاري و خود بنياد مطلوب نظر مدرنيته تفاوتي فاحش دارد.
اسلام عقل خودبنياد عرفي كه به عدالت و حقيقت و اخلاق پشت كرده و ابزار شهوت پرستي و سودجويي شده است را ابزار تعالي انسان نمي داند. اين نوع از عقلانيت همان است كه قادري در فضايي جدا از معنويات آنرا به تصوير كشده و در تنافي با فرهنگ تفكر شيعي خوانده است.
ربط بحث مطرح شده توسط قادري در باب رابطه معكوس تشيع و دموكراسي با انقلاب اسلامي در ادامه سخنانش بدين نحو بيان مي شود:
بين انديشه شيعي و ليبرال دموكراسي، رابطه معكوسي وجود دارد و شايد گذاري كه در دانشگاه ما، آن هم به ويژه تحت تأثير انقلاب اسلامي صورت گرفته با توجه به اين كه من همواره معتقدم كه انقلاب مي توانست نمايندگان بهتر و قد بلندتري داشته باشد و خود اين عامل باعث شد كه اين پروسه از نظر نظري يك شدت و سرعت خاصي را بگيرد. براي همين من فكر مي كنم جلساتي مانند اين جلسه يا جلسات مشابه نقطه عطفي است براي فضاي سياسي و فضاي حوزه عمومي حداقل در سطح دانشگاه ها.
همان گونه كه در بخش نخست اين نوشتار اشاره شد، قادري، خوارج را نزديك ترين گروه به مقوله دموكراسي دانسته و در مقابل، مكتب تشيع را دورترين فرقه ها به مفهوم دموكراسي مي داند. وي در تبيين سخنان قبلي خود، انگيزه چنين سخني را اين گونه تشريح مي كند:
قضيه اين است كه خوارج به راحتي مي توانند رهبران خودشان را انتخاب كنند يا عوض كنند، آن چيزي كه در شيعه وجود ندارد. اين بحث، بحث رهبريت است و حوزه نفوذ رهبر و به تعبيري امام در جامعه در نزد مردم است.
وي در ادامه، ضمن اشاره به سخنان محسن كديور كه بيعت مردم مدينه با پيامبر اكرم(ص) و علي(ع) را به عنوان دليل وجود ظرفيت دموكراسي پذيري در اسلام بيان كرده بود؛ به ردّ اين واقعه تاريخي پرداخته و مي گويد:
ببينيد، آقاي دكتر كديور گفت كه امام علي آمد بيعت كرد. پيامبر آمد بيعت كرد و بعد يك بحث ديگري است كه اصولاً انديشه سياسي در اسلام چگونه است و اين ها جداست. من خودم چند جا اين بحث را كردم و اگر بخواهيد در جمع دوستان تحكيم وحدت هم اين بحث را خواهم كرد؛ ولي بحث خود امام علي است. اين كه مي گويد من بيعت مي كنم. نمي گويد همه آحاد مسلمانان از حدود هندوستان تا شمال آفريقا بيايند رأي بدهند. ايشان صريح مي گويد كه اين ها مربوط به اصحاب جنگ بدر است، مربوط به صحابه است و مربوط به اهل مدينه است؛ يعني يك مقدار، خاص و عام دارد مي كند، اين طور نبوده كه ايشان گفته باشد كه بايد صندوق هايي را درست كند و اتفاقي بيفتد.
اين روشنفكرنماي كج انديش، تحت پوشش حمايت از مفهوم دموكراسي، به سكولاريزه كردن كليه نهادهاي اجتماعي، حقوقي، اقتصادي و آموزشي جامعه و نفي قوانين اسلامي پرداخته و مي كوشد تا «اسلام بدون احكام» و يك گرايش شخصـي و غير ناظر به حقوق و تكاليف اجتماعـي را جايگزين «اسلام جامع» (كه شامل عقايد، اخلاقيات و احكام ميباشد) كند تا نظام «حقوق بشر» با مباني غربي و غير اسلامي و سكولار را، بدون درگيري صريح با كليت اسلام، توجيه و در جوامع مسلمان مشروعيت بخشد.
وي تقيد به احكام اسلام را دور شدن از عقلانيت تصوير كرده و مي گويد:
من تصورم اين است هر چه خودتان را مقيد به مسائل شرعي بكنيد، در مرحله اول به عنوان اصل استدلال به همان معني از عقلانيت دموكراسي فاصله گرفته ايد. از حجت هاي شرعي مي توانيد به عنوان معين و كمك استفاده بكنيد ولي به عنوان اصل قضيه نمي توانيد [كمك] بگيريد؛ چون در مرحله اول اعتبار شما در حوزه عمومي و حوزه سياسي به شهروند بودن خودتان است.
ممكن است يك سري استدلال هايي را داشته باشيد، يك سري آرا را از سنت بگيريد، از تاريخ بگيريد؛ ولي وقتي در حوزه مدني مي خواهيد وارد بشويد استدلالي كه شما به كار مي بريد در واقع معين هست... شما ممكن است پيامبر، امام و ائمه را قدسي بدانيد ولي در حوزه خصوصي و در حوزه عمومي بين امام، بين يك يهودي، بين يك مسيحي، بين يك مسلمان سني، بين يك مسلمان شيعه 12 امامي تفاوتي نيست.
همان گونه كه ملاحظه شد ديدگاه روشنفكراني نظير قادري، بر پايه شكاكيت و نفي مطلق انگاري نهاده شده است بدين مفهوم كه از نظر ايشان «حقيقت محض» وجود خارجي ندارد و چنانچه مبناي فكري انسان بر اساس امور حقيقي و غير قابل تغيير شكل گيرد؛ ديگر قدرت يافتن تجربه هاي جديد و چه بسا تجديد نظر در اصول قبلي وجود نداشته و عملا پويايي از بين خواهد رفت.
براساس اين تئوري است كه تمامي آموزه هاي وحياني و حتي شخصيت بي بديل پيام آوران وحي به عنوان كمال مطلق و حقيقتي غير قابل تغيير، پذيرفته نيست و از اينروست كه همراه نوعي تجديد نظر طلبي و اصلاح طلبي در مباني شريعت در تئوريپردازيهاي روشنفكرمأبان دين ستيز موج ميزند.
در حقيقت، تئوري تثبيت «معنويت به جاي دين« يا «شريعت بدون احكام» از زمره طرح هايي است كه طي دهه اخير بسيار ترويج شده است.
بر اساس اين تئوري، مجموعه احكام الهي كه جزئي از شريعت اسلامي بوده و تعبدي هستند؛ علاوه بر آن كه با عقلانيت انسان در تعارضند بسيار دست و پاگير و مزاحم جلوه ميكنند، از اين رو در چنين تعريفي از دين، يك «اخلاق معنوي» آن هم به عنوان تجربـه اي شخصـي و نسبـي مدنظر است؛ نـه مجموعـه اي از اصول و اعتقادات و التزامات عملـي ( احكام تعبدي ).
تأكيد بر «اصالت انسان» و «عقلانيت بشر» و رجحان آن بر همه چيز، حتي علم الهي كه به كمال در اختيار امام معصوم(ع) است، مطلبي است كه قادري در ادامه به آن مي پردازد:
... ما بايد بگوييم [عقلانيت] قبل از امام متوقف مي شود يا از امام گذر مي كند يا همتاي امام است! از اين سه شكل كه بيرون نيست. اگر قبل از امام توقف كند در نتيجه ما دموكراسي را روشي گرفته ايم؛ ولي خط قرمزي گذاشتيم كه هرجا عقل امام در كار آيد مابقي عقول تعطيل مي شود، متوقف مي شود. اگر عقل از امام عبور بكند در واقع بايد از آن ويژگي هايي كه فكر مي كنيم امام در دانش الهي دارد و همه چيز را به بهترين نحو مي فهمد. حداقل بگويم در اين حوزه ها اعتبارش براي ما مسلم نيست... اگر بگوييم عقلانيت و امام همسو هستند؛ عملاً يكي را در دل آن يكي حل كرده ايم، به همان معنا شما مي توانيد بگوييد يك جامعه دموكراتيك بر عقلانيت خودش استوار است و عقلانيت را از بيرون نمي گيرد، اين جامعه در واقع مي تواند ديني يا مذهبي باشد و مثل ما شيعه باشد.
تئوريسين دفتر تحكيم وحدت، در تلاش است تا با تأكيد بر نظريه پلوراليسم، برحقانيت مطلق اهل بيت(ع) خدشه وارد كند از اين رو با وارد ساختن اشكال به اقدامي از اميرالمؤنين(ع) - كه به گفته خودش شايد جعل تاريخي باشد - اعمال مردم از جمله معصومين(ع) را در حوزه عمومي خالي از اشكال ندانسته و بر حق نقادي در اين زمينه تأكيد مي كند وي الحاد و شرك را نيز در زمره حقوق نظام دموكراتيك معرفي ميكند:
در حوزه مدني همه قابل انتقاد هستند. من يك مثال بزنم شايد اين مثال جعل تاريخي باشد. شما بفرماييد اين جعل تاريخي باشد، من اصلاح مي كنم... از فرقه صباح كه فرقه اي شيعه بودند عده اي به حضرت علي گفتند تو خدايي. فرض كنيد من شيفته دكتر كديور بشوم و بگويم خدايي. در نظام دموكراتيك حق دارم در خيابان راه بروم تا جايي كه حقوق ديگران را ضايع نكردم بگويم دكتر كديور خداي من است. به همان معنا من حق دارم كانديدا بشوم، رأي بدهم، رأي بگيرم، روزنامه داشته باشم، حرف بزنم، دانشگاه بروم و كار ديگري بكنم. اين چيزي است كه من از نظام دموكراتيك مي فهمم. اين حقوق پايه من است. هر جا اين ها متوقف مي شوند بر حضور امام يا بر ادامه حضور امام به شكل غير مستقيم اين حقوق پايه يا اين حقوق دموكراتيك تحت الشعاع آن قرار گرفته. بي جهت نيست بعضي از علماي دين اعتقاد دارند كه اصولاً از امام علي نبايد به امام زمامدار سياسي نام برد، در واقع رهبر معنوي بوده.
لزوم تبعيت از اهل بيت(ع) و زندگي دموكراتيك در عصر مهدويتمواردي است كه در ادامه توسط اين روشنفكرنماي كجانديش به چالش كشيده شده است.
وي در سخنان خود به ساحت وليعصر(عج) نيز تعرض كرده و حضور امام عصر(عج) را صرفا به عنوان «رهبر اكثريت» بلامانع فرض ميكند و حالتي غير از اين را مخالف اصول دموكراتيك ارزيابي كرده و ميگويد:
من مي گويم اگر همين الان كه امام دوازدهم غايب است حضور پيدا بكند، وضعيت حقوق اجتماعي بيروني ما كجا متوقف مي شود؟ ايشان ممكن است بگويد كساني كه به ايشان اعتقاد دارند، ايشان زمامدارشان مي شود. بحث اين نيست كه ايشان زمامدار مي شود يا نمي شود، بحث اين است كه آن كه اين اعتقاد را ندارد [اعتقاد به زمامداري ايشان را ندارد] در كجا متوقف مي شود؟ در چه نظامي متوقف مي شود؟ اگر بگويم من نوعي كه دچار بد ايماني هستم، من كه دچار شك و كفريت هستم، اگر در جامعه به عنوان يك شهروند حضور داشته باشم عيب ندارد، در واقع امام زمان تبديل مي شوند به يك رهبري كه اكثريت را دارند مثل اكثريت پارلماني و حق اقليت مخدوش نمي شود. اگر شدني است من مي گويم بسم ا...، من حرفي ندارم. اگر شدني نيست بگوييم كه اين صرفاً روشي است كه در آن جا نمي شود.
تلاش قادري در اين بحث بر محدود كردن موضوع امامت در حوزه فردي و به اصطلاح عارفانه است:
نهايت آن چيزي كه از امامت بيرون مي آيد دو وجه مي تواند داشته باشد: يا يك رابطه عرفاني شخصي مي توانند با آن برقرار كنند، به تعبير «سيد ابراهيم نبوي» بايد حال كرد در خلوت، يا در حوزه اجتماعي تبديل مي شوند به ليدرهايي كه يك گروه را در يك جامعه بزرگي نمايندگي مي كنند. ايشان ممكن است بگويد اصلاً امامت نداريم، خوب اگر بگوييم امامت همينه، خوب باشد. خود آقاي كديور به عنوان شيعه، حاضرم من آموزش بدهم كه آقا تو اگر شيعه هستي توجه داشته باش كه امام حرفش در حوزه اجتماعي حجت نيست. من مي گويم چرا حجت نيست؟ چون خود آقاي كديور مي گويد، ايشان همچنين ويژگي هايي ندارد، مگر در واقع علمش، علم الهي نيست... ما به خاطر اين كه شيعه هم بتواند در دموكراسي حضور داشته باشد، امام را بكنيم رهبر يك حزب با يك ويژگي هاي خاصي؛ ولي تو و من كه شيعه هستيم بايد اين ويژگي ها را رعايت بكنيم.
حاتم قادري تناقض اعتقاد به امامت و دموكراسي را از موضع جانبدارانه نسبت به نظام ليبرال دموكراسي مينگرد. وي كه سراسر گفتارش حول تقويت و تثبت نظريههاي به اصطلاح دموكراتيك قرار گرفته است، در تبيين موانع دموكراتيزهشدن ايران اسلامي، انگشت اشاره خود را به سمت كانونيترين نقطة اعتقادي شيعيان نشانه ميرود:
نمي خواهم بگويم شيعه را بايد حذف كرد، من مي خواهم بگويم اگر ويژگي امامت شيعه را بررسي كنيم، اصلاً گزاره اوليه من همين بود، هر چيزي كه ويژگي هاي امامت را در حوزه سياسي ـ اجتماعي برجسته بكند، كمتر دموكراتيك است. هر چيزي كه آن را تقليل كند و به عقلانيت گروه ها و تعاملات غيره نزديك گرداند به همان نسبت مي تواند دموكرات باشد.
از آن جايي كه «ولايت گريزي» ثمره فرهنگ اومانيستي بوده و شالوده تفكرات روشنفكران غربزده اي نظير قادري بر اين اساس شكل يافته است، هر گونه تعبد و پذيرش بي چون و چرا از سوي آنان منافي عقلانيت تلقي شده و از اين روست كه دائماً بر حق نقادي نسبت به ائمه معصومين(ع) و متون ديني تأكيد ورزيده اند:
از نظر من، حضرت علي يكي از برجسته ترين شخصيت هاي عالم اسلام است و لاغير. يعني هيچ ويژگي غير طبيعي براي او قائل نيستم و نه افكار ايشان را نقد ناپذير مي دانم... به هر حال از نظر من چنين نيست، امامان شخصيت برجسته اي بودند، قطعاً نسبت به خيلي از صحابه از ويژگي هاي خاص تري برخوردار بودند؛ يعني نگويم از همه جهات ولي تمامي حرف هايشان قابل نقد است.
عبور از مفاهيم فطري دين، نتيجه اي جز تشتت آرا و سردرگمي براي روشنفكران جدا از دين به همراه نداشته است. چنانچه در يافتن كعبه آمال خود و كشف به اصطلاح حقيقت، دچار سرگرداني شده اند به گونه اي كه قادري در نتيجه گيري مباحث خود اين حالت را بروز مي دهد:
واقعاً هر جا كه فرصت دست داده توضيح دادم كه دموكراسي اين طور نيست كه حرف نهايي باشد، سعادت ازلي باشد؛ اما چون دچار مشكلات استبداد هستيم؛ در واقع، در حال حاضر دموكراسي مي تواند روش خوبي باشد، اما در واقع يك نظام ايده آل نيست. به اين معنا اگر بخواهيم اين طور نگاه بكنيم من هم به يك معني ديني هستم اما نه ديني كه بخواهيم خيلي كلاسيك به آن نگاه كنيم. اگر دين را فراتر از اين در نظر بگيريم؛ يعني جهت داشتن زندگي در نظر بگيريم، آره من هستم. اگر سكولار به اين معنا بگيريم كه در شرايط كنوني دخالت سياست و حوزه ديانت را جدا بكنيم، بله، در واقع من هم سكولار هستم.
تاكيد بر اصالت دنيا و مرجح دانستن يافته هاي عقلاني بر تعاليم وحياني و مافوق بشري در گفتار «حاتم قادري» نشان از عمق اعتقاد او به آموزههاي اباحيگرانه ليبراليستي دارد؛ چرا كه هر نوع قيد و بند ناشي از مرام و مسلك شرعي و در يك مفهوم ايدئولوژي را مسدود كننده راه عقل مي داند.
آنچه در اين محفل به اصطلاح دانشجويي از سوي يك روشنفكرنماي لائيك طرح شد مبتني بر آموزههاي الحادي ليبراليسم، انديشههاي اباحيگرانه لائيسم، تفكرات پوچگرايانه نيهيليسم، مفاهيم خدعهگرانه سكولاريسم و همگي زير چتر گفتماني مدرنيسم بود! شايد مرور اين مفاهيم اعتقادستيز، حجتي باشد بر سادهانديشاني كه طراحيهاي دقيق و توطئهورزيهاي فرهنگي دشمن را همچنان"توهم" ميپندارند.
ادامه دارد.../انتهاي پيام/
دوشنبه|ا|21|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]
-
گوناگون
پربازدیدترینها