واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > صیافی، مهدی - «زیرخاکی» مجموعه داستانی است از مجید قیصری که به جنبه کمتر دیده شده جنگ می پردازد. این مجموعه،که توسط نشر افق منتشر شده است. 8 روایت از روزهای ابتدایی جنگ و موقعیتها و لحظاتی که کمتر مورد توجه قرار گرفته و شاید تا به حال به آن پرداخته نشده را بیان میکند. مجید قیصری داستان نویس اصفهانی، که بیشتر با داستانهای جنگی اش شناخته شده است؛ رمانهای «جنگی بود، جنگی نبود»، «ضیافت به صرف گلوله»، «باغ تلو» و مجموعه داستانهای «طعم باروت»، « نفر سوم از سمت چپ»، «سه دختر گل فروش»، «گوساله سرگردان»، «صلح» و « دیگر اسمت را عوض نکن» را در کارنامه ادبی خود دارد. مجموعه «زیرخاکی» متشکل از 8 داستان کوتاه با عنواینی چون: «پاپوش»، «زیرخاکی»، «بلابل»، «نیسان»، «جیرجیرک»، «باغبان»، «درخت کلاغ»، «ایستگاه هفت» است. «نیسان» داستان شخصی است که یک تنه مانند یک لشکر عمل می کند. ژاندارمی که به اشکال مختلف از رزمندگان بنزین می گیرد در حال که آنها به او ظنیناند. بنزین موتورهای آب کشاورزان کوچ کرده را به کار میاندازد. دشمن به خیال اینکه کشاورزان مشغول کشاورزی هستند آنجا را زیر آتش خود قرار می دهد. رزمندگان به خاطر این کار، از آتش دشمن در امان می مانند. وقتی این ژاندارم توسط یک خمپاره شهید میشود معمای بنزین فاش میشود. در داستان «ایستگاه هفت»، سه جوان حین جنگ به یک کشف می رسند. و آن کشف یک جای خالی در زندگیشان است. مسئله ای که در زمان صلح اصلا به آن توجهی نداشتند و در زمان جنگ، به آن میرسند. و آن عشق است. «البته آنوقت نمیدانستیم خانه کی پا گذاشتهایم. بعدها فهمیدیم. همینطوری اتفاقی وارد خانه شده بودیم. چیزهایی برای خودمان جمع کرده بودیم که ببریم از آنجا. نمیدانم یونس بود یا قاسم، که چشمش افتاده بود به عکسها. چندتایی میشدند. قاتی مجلههای زن روز و روزنامههای زرد شده بودند.» با یافتن آن سه عکس با یک نوع عشق بازی خیالی مواجه میشوند و جریان سیال ذهنشان را با مخاطب همراه میکنند. «درخت کلاغ» اما داستان تلخی است. مادری که دخترش را بر اثر بمباران مدرسه توسط دشمن از دست میدهد. مادر آرام و قرار ندارد و احساس میکند گمشدهای در مدرسه دارد. و هر روز به مدرسه سر میزند و سراغ دخترش را از بابای مدرسه میگیرد. بابای مدرسه که از صدای کلاغ ها و گنجشک های روی درخت مدرسه به تنگ آمده در خت را قطع می کند و در این لحظه گم شده مادر پیدا می شود. «پاپوش»، به عمق فاجعه جنگ در عرصههای مختلف زندگی رزمندگان پس از پایان آن میپردازد . داستان مردی است که بر اثر بمباران شمیایی دچار عارضه ای شده که بدنش همیشه در حال تعرق است و مجبور است از پوشش نخی استفاده کند، که او را شبیه به مترسک کرده. «به من که می رسد: اول پارچه های خیس را عوض میکند بعد یک پاپوش تمیز به پا میکند تا روی سرامیک ها لیز نخورد. بعد دستکشهای خشک شده دستش میکند و می نشیند روبرویم. عین یک مترسک.» این داستان به عمق فاجعه جنگ که دیگر نه در بیرون، بلکه در داخل خانه ادامه دارد میپردازد. زن جانباز از شرایط خسته شده و با این سوال مواجه است که گناه او و مردش چیست. او در یک موقعیت جنگی واقع شده و این بلا بر سرش آمده و دیگر هیچ. «زیرخاکی» ماجرای روزهای اشغال خرمشهر است. سهراب که از مدافعین شهر است امانتی را در باغچه خانهاش به ودیعه نهاده است. اکنون آنجا در محاصره دشمن است. او و دوستانش در تلاش برای خارج کردن امانتش از درون خاک است. و آن زیر خاکی خواهر اوست. مجید قیصری با این مجموعه داستان بار دیگر نشان داد که ادبیات و قصه نویسی را به خوبی می داند و در حوزهای چون جنگ به راحتی می تواند از خاطرات و یا شنیدهها ، داستانهایی خلق کند که صد در صد اتفاق افتاده حال آنکه بسیاری از این داستانها بوی تخیل نویسنده را میدهند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]