تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816515876
در يك نشست خبري با روزنامهنگاران دهه نخست انقلا ب مطرح شد انتقاد صريح مهندس موسوي از واردات بيرويه و تغييرات زلزلهوار مديران كارآمد
واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: در يك نشست خبري با روزنامهنگاران دهه نخست انقلا ب مطرح شد انتقاد صريح مهندس موسوي از واردات بيرويه و تغييرات زلزلهوار مديران كارآمد
ما مديري داشتيم كه ظرفيت پتروشيمي كشور را از حدود 2 ميليون تن به آستانه 36 ميليون تن پيش برد و ما بيمهابا و بدون جهت در اوج خلاقيت او را كنار زديم. بنده لحظهاي به ذهنم خطور نميكند اين فرد نوعي با تغيير دولت از آقاي هاشمي به آقاي خاتمي و از آقاي خاتمي به دولت بعدي لحظهاي درنگ در اهدافي كه دنبال ميكرد به وجود آورده باشد. مگر آنكه دلايل روشني داشته باشيم كه ديگر اين فرد از كار افتاده شده است و در آن شرايط هم او بايد مثل يك قهرمان از صحنه بيرون برود و نه كسي كه ديگر به او احتياجي نيست.
آفتاب: مهندس مير حسين موسوي، در نشستي با حضور جمعي از دستاندركاران مطبوعاتي دهه نخست انقلاب اسلامي به طور صريح ديدگاههاي خود را در حوزههاي اقتصادي و سياست خارجي تشريح كرد.
او ميگويد: «بياعتنايي به توليد داخلي، قاچاق كالا و بياعتباري سياستهاي تعرفهاي صحنه فعاليت بخش خصوصي را مخاطرهآميز كرده و بيم آن ميرود با شيوه كنوني اجراي سياستهاي اصل 44، شرايط را براي فعاليت خلاق بخش خصوصي بدتر كند».
مشروح اين گفتگو كه تبيينكننده راهبردهايي براي دهه چهارم انقلاب اسلامي است در پي ميآيد.
تلقي حضرتعالي از جهان تك قطبي چيست و ما چه موضعي دربرابر آن بايد داشته باشيم ؟
اصطلاح جهان تك قطبي بعد از فرو پاشي امپراطوري شوروي رايج شد. پايان جنگ سرد، فروپاشي ديوار برلين خوش بيني مفرطي در ميان بعضي از نظريه پردازان سياسي آمريكا بوجود آورد.
البته اين امر را ميتوان ناشي از قدرت ملي آمريكا از يك سو و نبود رقيبي براي او در سطح جهان دانست. بهدنبال اين مساله ما شاهد افزايش مداخلات سياسي و استراتژيك آمريكا در همه حوزههاي ژئو پليتيكي جهان شديم. با اعلام نظم نوين جهاني تقريباً همه استراتژيستهاي آمريكايي بر ضرورت تمركز نيرو در خاور ميانه و تغيير چهره آن تاكيد كردند. اين اجماع متاثر از اين انديشه بود كه در جهان قابليت نظامي، اقتصادي، فني فرهنگي و سياسي آمريكا بيهمتاست در چنين شرايطي است كه آمريكاييها تلاش ميكنند مرزهاي امنيتي خود را به حوزههاي جغرافيايي بزرگي از جمله خاورميانه گسترش دهند.
تولد طرح خاور ميانه بزرگ ناشي از تصوري بود كه آمريكا از خود داشت. در مورد خوش بيني و يا تمايل به هم داستاني و يا وسوسه استفاده از اين قدرت فائقه بايد بياد داشته باشيم كه در فضاي پر از خوش بيني از پيروزيهاي اوليه آمريكا در افغانستان و عراق نقشههايي در سطح جهان توسط يك نظامي برجسته سابق آمريكايي چاپ و منتشر گرديد كه به كلي خطوط مرزهاي سياسي منطقه خاور ميانه از جمله ايران در آن تغيير پيدا كرده و در حقيقت در اين نقشه ايران به يك ايرانستان كوچكتر تقليل يافته بود.
مقابله با طرح خاورميانه بزرگ و شكستهاي مفتضحانه آمريكا در عراق و افغانستان و پيروزي حزبالله در جنگ 33 روزه محدوديت ابر قدرت يكهتاز جهان را به سرعت نشان داد. به نظر بنده سياستهاي بوش و بحران عظيم اقتصادي آمريكا ايده جهان يك قطبي را در سايه قرار داده است؛ به ويژه اگر توجه كنيم به حجم فزاينده اقتصادهاي چين و هند و بقيه كشورهاي آسيايي.
به نظر بنده توسعه و قدرتمندي ايران تنها در سايه حفظ استقلال به دست آمده توسط انقلاب اسلامي امكانپذير است. البته استقلال يك شرط مهم است ولي كنارآن تدبير و عاقبت انديشي در سياستهاي داخلي و خارجي هم اهميت دارد. در ضمن بايد توجه كنيم كه در خود آمريكا با توجه به چالشهاي جديد ناشي از ظهور اروپاي قدرتمندتر، قدرتمندي آسيا، جهاني شدن هنجارها و از همه مهمتر مقاومت هويتهايي كه در جهان در حال توسعه بهوجود آمده است موجب شده حتي انديشمنداني در خود آمريكا به محدوديتهاي استراتژيك آمريكا توجه كردهاند و توصيه كردهاند آمريكا اهداف خود را از طريق قدرت نرم تعقيب نمايد.
ظهور و بروز اوباما در آمريكا را ميتوان دنبال چنين انديشه در حال گسترش دانست. شايد بشود گفت كه آمريكا با توجه به ناكاميهاي بوش در سياست خارجي و كاهش اعتبار و پرستيزي آمريكا در جهان مجبور است يك جانبهگرايي را كنار بگذارد.
البته اگر اين تحليل درست باشد از آنجا كه آمريكا در دوره جديد متوجه ايجاد اجماع جديد بين متحدين سنتي خودش است، ما غرب يكپارچهتري را در روابط بينالمللي تجربه خواهيم كرد. ما بايد تلاش كنيم در مقابل اين اجماع غرب قرار نگيريم. ايجاد تعامل از موضع استقلال و حفظ ارزشها و منافع ملي در كنار تلاش بيوقفه در جهت پيشرفت كشور درهمه سطوح ميتواند بهترين انتخاب ما باشد.
چه رويكردي را بايد در پيش گرفت تا بيشترين بهره را از جهاني شدن به دست آوريم و كمترين آسيب به ما وارد شود؟
امروز درسطح جهان مبارزات ايدئو لوژيك و سياسي زيادي بر سر مفهوم و آينده جهاني شدن وجود دارد. دليل عمده اين بحثهانقش كانوني آمريكا در اقتصاد سياسي بينالمللي است. به همين بحران اخير اقتصادي آمريكا نگاه كنيد خواهيد ديد چقدر با سرعت اثر خود را بر همه جهان از جمله كشور ما گذاشته است. جهان هنوز تظاهرات خشونتآميز دهها هزار نفر در سال 1999 را در سياتل آمريكا كه به جلسه وزراي سازمان جهاني تجارت اعتراض ميكردند از ياد نبرده است.
به نظر بنده ضمن آنكه جهاني شدن يك فرآيند اجتناب ناپذير است ولي با تمهيدات كشورهاي در حال توسعه ميتوان جلوي پروژه هژمونيك جهاني شدن ليبرال را گرفت.
بايد ما متوجه مخاطره آمريكايي شدن به جاي جهاني شدن باشيم. ايران بعد از انقلاب فرصتي به دست آورده كه نقش مهم و تعيين كننده تاريخي خود را در منطقه و جهان به دست آورد.
هرسياستي كه در جهت اين مهم باشد به نظر بنده درست و هر سياستي كه پيشرفت كشور را محدود ويا مشروط كند برخلاف مصالح و منافع ملي ما است. براي همين لايههاي هويتي ما به عنوان كشورهاي آسيايي، كشوري از جهان اسلام، كشوري از حوزه تمدني بزرگ ايراني علامات خوبي را به ما نشان ميدهد كه در چه جهتي بايد حركت كنيم.
جهاني شدن اگر به صورت فرآيند اجتناب ناپذير تلقي شود فرصتهاو تهديدهايي را براي ما به همراه دارد. تهديد اصلي براي ما نابودي زير آوار پروژهها است و نه فر آيند جهاني شدن. ما ضمن افزودن به شتاب رشد خود در چهار چوب استلزامات لايههاي هويتي كه اشاره كردم بايد از فرصتهاي جهاني شدن استفاده كنيم.
در ضمن به ياد داشته باشيم كه عليرغم تصميم ما براي ورود به سازمان تجارت جهاني با مخالفت آمريكا متوقف شدهايم.
متاسفانه به دليل انفعالي كه داشتهايم در دهه گذشته ضمن آنكه همه امتيازات ممكن را براي ورود به اين سازمان دادهايم بدون آنكه از امتيازات ورود به WTO استفاده كنيم از امتيازات بيرون ماندن از اين سازمان كه عليرغم ميل ما بوده است صرفنظر كردهايم.
براي بنده سئوال اصلي آن است در حالي كه آمريكا وقتي براي بازار آهن خود احساس خطر ميكند به سياستهاي حمايتي و تعرفهاي عليرغم تعهدات خود در WTO رو ميآورد و رودرروي متحدان خود ميايستد چرا بازارهاي ما بدون هيچ محدوديتي برروي همه كالاها باز است.
چه اشكالي دارد بر فرض آنكه قصد ورود به WTO را هنوز داشته باشيم از سياستهاي حمايتي روشني در قبال صنايع و اقتصادخود تبعيت كنيم. مثال WTO يك نمونه و گوشه كوچك از نوع برخورد ما با مساله جهاني شدن است و اين انفعال را در عرصههاي ديگر سياسي، اقتصادي و فرهنگي به فراواني ميتوان پيدا كرد.
تلقي جنابعالي از پديده سرمايههاي خارجي و اثر آن بر توسعه كشور چيست؟
اصل استفاده از سرمايههاي خارجي مورد اتفاق است. بحث چگونگي تحقق و چگونگي استفاده از اين سرمايهها است.
در مورد تحقق اين امر يعني امكان استفاده از سرمايهگذاري صرف اعلام آمادگي يك كشور كافي نيست. سرمايهها جذب جايي ميشوند كه امنيت سرمايهگذاري در آن تامين شده باشد و اقتصاد منضبطي بر آن حكمفرما باشد.
به نظر ميآيد با مطالعه موردي در كشورهايي كه جذب سرمايه خوبي در جهان دارند خواهيم ديد ايدئولوژيهاي دولتها چندان در اين امر دخيل نيست و يا رابطه معناداري بين جذب سرمايههاي خارجي و گرايش
” به نظر ميآيد با مطالعه موردي در كشورهايي كه جذب سرمايه خوبي در جهان دارند خواهيم ديد ايدئولوژيهاي دولتها چندان در اين امر دخيل نيست و يا رابطه معناداري بين جذب سرمايههاي خارجي و گرايش دولت وجود ندارد. در وضعيتي آشفته از سياستگذاريها، برنامهها و مديريتها سرمايه خارجي جذب نميشود و اگر بشود بيشتر براي غارت و چپاول در يك زمان محدود و كوتاه است.... “
دولت وجود ندارد.
به طور مثال ميتوان از هندوستان و چين و مالزي نام برد. همه اين كشورها در امر جذب سرمايههاي خارجي موفق هستند. گرچه نظامهاي مختلف سياسي بر اين كشورها حكمفرما است. آنچه در اين سه كشور مشترك است دورنماي مطمئن و سياستهاي روشن اقتصادي و وضعيت با ثبات سياسي است.
در وضعيتي آشفته از سياستگذاريها، برنامهها و مديريتها سرمايه خارجي جذب نميشود و اگر بشود بيشتر براي غارت و چپاول در يك زمان محدود و كوتاه است.
ثبات سياستهاي مالي و پولي، ثبات در مديريت اقتصادي كشور، محيط مناسب كسب و كار تعيين كننده هستند البته هر كشوري با نظامهاي ارزشي و منافع ملي تعريف شده خود ميتواند چگونگي استفاده از سرمايهگذاري را تعيين كند.
به عبارتي حوزههاي استفاده از سر مايهگذاري و چگونگي استفاده آن را سياستهاي كلي كشور تعيين ميكند. ممكن است يك كشور بنا به مصالح سياسي و اقتصادي در بخشهايي از اقتصاد ملي خود را بروي استفاده از سرمايهگذاري خارجي به بندد ويا در بخشهايي مشوقهاي اضافي براي استفاده از سرمايههااعلام كند.
ميبينيد كه در اين زمينهها هم كشور محتاج يك برنامه و روش مدون و همه جانبه است. ورود بيبرنامه و بدون آمادگي همانطور كه اشاره كردم ممكن است جز چپاول و جز از بين رفتن فرصتها و منافع ملي اثري نداشته باشد.
البته در يك رويكرد مطالعه شده وجوه و اهداف متفاوت اين لفظ مشترك يعني سرمايهگذاري خارجي نيز مورد توجه قرار ميگيرد. گاه از اين مفهوم جذب منافع مالي منظور است، گاهي انتقال تكنولوژي و گاه انتقال روشهاي پيشرفته سازماني! بديهي است كه هدفگذاري بر حسب هر يك از اين جنبهها الزامات و اقتضائات و ظرفيتهاي خاص خود را ميطلبد كه بايد حسب مورد با آنها برخورد فعال داشت.
اصلاح بهبود نظام مالياتي چگونه ممكن است؟
بنده ترديدي ندارم كه اصلاح نظام ماليات كشور يكي از مهمترين وظايف هر دولتي در شرايط كنوني است. همه كارشناسان در همه دولتها در 50 سال گذشته اتفاق نظر داشتهاند كه تكيه يكسره به در آمدهاي نفت بايد تغيير يابد.
نگاهي اجمالي به جدول درآمدها و هزينههاي بودجههاي ساليانه ويا برنامههاي 5 ساله به آساني نشان ميدهد كه در زمينه ماليات بايد كاري صورت گيرد. مخصوصاً توجه بايد داشته باشيم بخش قابل توجهي از در آمدهايي كه به اسم ماليات و ساير در آمدها در بودجهها اعلام ميشود به طور مستقيم يا غير مستقيم وابسته به نفت است.
جواب دقيق به سئوال بسيار مفصل ميتواند باشد و بايد بعد از جمعبندي نظريات كارشناسي و تهيه طرحي روشن داده شود ولي بنده با اجمال ميگويم كه رويكرد ماليات برارزش افزوده به شرط آنكه دقت كافي در مورد حقوق قشرهاي مستضعف در نظر گرفته شود و اهداف توزيعي در آمد مالياتي مورد توجه قرار گيرد يكي از اقدامات مهم است.
شفافيت اقتصادي و ازبين بردن اقتصاد زير زميني ويا به حداقل ممكن رساندن آن، ساده كردن نظام مالياتي و تعيين نرخ مناسب ماليات و برخورد با فراريان مالياتي بزرگ از توصيههايي است كه ميشود به آن توجه كرد.
در چهارمين دهه انقلاب اسلامي انتظار اين است كه تصوير و تفسير روشن و قابل قبولي از خصوصيسازي توسط دولت داشته باشيم. جنابعالي چه رويكردي را توصيه ميكنيد ؟
به نظر بنده نظام در امركم كردن تصديگري دولتي به اجماع رسيده است. براي همين بحث بايد در چگونگي اقدام باشد و فرض را بايد روي اين مساله گذاشت. با تفسير اصل 44 قانون اساسي حدود دولت و بخش خصوصي و تعاوني روشن شده است.
سئوال اصلي اين است كه عليرغم ابلاغ سياستهاي كلي، چرا اجرا روند مطلوبي ندارد.
يكي از مهمترين مراحل واگذاري آماده سازي شركتهاي دولتي براي واگذاري و هم چنين، حل ضعف تقاضا و گسترش بازار سرمايه و جلب سرمايههاي بخش خصوصي است. و نيز توجه ويژه به بند «ب» سياستهاي كلي در خصوص توسعه بخش تعاون است.
سهم بخش تعاون در اقتصاد كشور بايد به 25 درصد توليد نا خالص ملي تا آخر برنامه 5 ساله پنجم برسد كه به نظر بنده دور نماي اميدوار كنندهاي در اين زمينه وجود ندارد. به نظر ميآيد بدون ايجاد يك ساختار محكم و كار آمد و سالم كه بتواند اين كار را به سامان برساند نه تنها
” با توجه به آماري كه در مورد محيط كسب و كار در ايران داده ميشود در شاخصهاي مربوط به اين مسأله ما سقوط معنيداري داشتهايم و الآن در ميان كشورهاي منطقه دارنده يكي از بدترين شرايط هستيم.... “
امكان اجراي اين سياستها به وجود نخواهد آمد بلكه ممكن است مثل تجربيات گذشته ياس و آشفتگي در اين زمينه را بيشتر كند.
از نكات ظريفي كه بدون حل آن هم چنان مشكل اجراي سياستهاي اصل 44 دوام خواهد يافت، مقاومت بدنه سياسي دولت در امر واگذاريها است. به نظر ميآيد كه بايد تفكيك روشني بين حوزه مديريت دولتي و حوزه واگذاري اين شركتها به وجود آيد.
بايد مراقبت شود به جاي خصوصي سازي، اختصاصي سازي صورت نگيرد و ويژهخواران و فرصتطلبان از اين سفره گشوده استفاده نكنند و از آن طرف بام هم بايد به هوش باشيم كه سقوط نكنيم. به اين معني كه متزلزل ساختن نظام شركتداري را تحت عنوانهاي پرطمطراق اما توخالي در دستور كار قرار ندهيم و در هر حال از انضباط مالي، قانونگرايي و ايجاد فضاي مناسب كسب و كار و يك بستر رقابتي نيز غفلت نداشته باشيم و از خود سلب مسئوليت نكنيم.
كدام غفلتهابيشترين فاصله تا جامعه آرماني مطلوب جمهوري اسلامي را ايجاد كرده است؟
دنيا خواهي و انتقال از يك جامعه ارزش محور كمالگرا به يك جامعه سوداگرا و يا به اصطلاح متخصصين علوم انساني جامعه بازار بيشترين سهم را در فاصله گرفتن از جامعه آرماني مطلوب جمهوري اسلامي ايجاد كرده است.
كليد توسعه فعاليتهاي بخش خصوصي چيست؟
در مورد گذشته خوب است بگذاريم آمار و اطلاعات و ذائقه مردم قضاوت كنند.
گفته ميشد دولت بزرگ است و قرار بود كوچكتر شود. نگاه به بودجه و يا آمار نيروي انساني سازمانها و نهادهاي دولتي بر عكس اين را نشان ميدهند. سازمانهايي هستند كه حجم آنها به چندين برابر بيست سال گذشته افزايش پيدا كرده است؛ زاد و ولد شركتهاي دولتي، افزايش كارمندان، توسعه تعهدات دولت در قبال سازمانهايي كه ميتوانستند به صورت خصوصي به فعاليت بپردازند باعث اتساع سريع دولت شده است.
با توجه به آماري كه در مورد محيط كسب و كار در ايران داده ميشود در شاخصهاي مربوط به اين مسأله ما سقوط معنيداري داشتهايم و الآن در ميان كشورهاي منطقه دارنده يكي از بدترين شرايط هستيم.
از طرف ديگر بياعتنايي به توليد داخلي و باز بودن مرزها به روي قاچاق وسيع كالا و بي اعتبار شدن سياستهاي تعرفهاي كه نمونههاي متعددي از آن را مثل موضوع گوشيهاي تلفن همراه و يا خودرو و امثال آن ميتوان نشان داد صحنه فعاليت بخش خصوصي را مخاطره آميز كرده است.
در سالهاي 68 و 69 مقالهاي محققانه از اقتصاد زير زميني در يك نشريهاي كه خانم دكتر خلعتبري منتشر ميكرد چاپ شد. خوب است تغييرات حجم اقتصاد زير زميني و اقتصاد سياه در اين سالها مورد توجه و بررسي دقيق قرار گيرد. اين همه و مسائل نظير آن نشان ميدهد كه چرا بخش خصوصي نقش واقعي خود را به دست نميآورد.
با شيوهاي كه اكنون در مورد چگونگي اجراي سياستهاي كلي اصل 44 به كار گرفتهايم ممكن است شرايط را براي فعاليت خلاق بخش خصوصي بدتر كنيم.
سياستهاي مبادلات اقتصادي ما با خارج و نحوه تنظيم بازارهاي داخل هم مشكلات زيادي دارد. ظاهراً تنها راه حلي كه براي كنترل تورم دست ما مانده واردات همه چيز از خارج و توقف توليد داخل است.
الآن تعجبي ندارد كه ما گلابي چيني و انگور آفريقاي جنوبي بخوريم و با خودروهاي چند صد ميليوني در خيابانها مانور بدهيم و هر روز خبر توقف و تعطيلي اين كارخانه يا ورشكستگي آن و يا اين تاجر را بشنويم.
ميبينيد كه مجموعه اي از اقدامات و سياستهاي هماهنگ ميتواند مشگل بخش خصوصي را حل كند و آن را توسعه بدهد و در اين زمينه قطعاً بايد از خود بخش خصوصي و نيروهاي آكادميك بهره گرفت.
از هم گسيختگي اخير اقتصاد جهان را داراي چه پايه فكري و ارزشي ميدانيد؟
ظاهراً بحران اقتصادي غرب به ويژه آمريكا بسيار جدي است و بسياري از كارشناسان آن را با بحران بزرگ سال 1929 مقايسه ميكنند و طبيعي است كه در ميان
” مسلماً اگر ما در هزينه درآمدهاي نفتي ريخت و پاش نميداشتيم و به موج جهاني افزايش قيمتهاي نفت دل نميبستيم الآن وضعيت مطمئنتري در قبال اين فروپاشي داشتيم.... “
كارشناسان كساني باشند كه وقوع اين بحرانها را دوره اي و مربوط به ساختار نظام سرمايهداري و اقتصاد نئوليبرال بدانند، بنده اقتصاددان نيستم ولي حس ميكنم در داخل طرفداران اقتصاد ليبرال به ويژه آنها كه به مكتب شيكاگو و فريدمن دلبسته بودند دچار لكنت شدهاند.
البته عدهاي نيز به سرعت مشغول پيشگويي در مورد فروپاشي نظام سرمايهداري هستند. بنده در موقعيتي نيستم كه چنين چيزهايي را رد يا تاييد كنم ولي ميتوانم به طور قطعي و روشن بگويم كه ما ضمن داشتن چشم باز به تحولات اقتصادي و سياسي جهان، بايد دنبال سياستهاي مبتني بر حفظ و حراست از منافع ملي خود باشيم.
ما هر چقدر سعي كنيم دنبال الگوهاي بومي همراه با شناخت عميق از مسائل و تحولات منطقه و جهان باشيم كمتر از اين جريانات آسيب خواهيم ديد. مسلماً اگر ما در هزينه درآمدهاي نفتي ريخت و پاش نميداشتيم و به موج جهاني افزايش قيمتهاي نفت دل نميبستيم الآن وضعيت مطمئنتري در قبال اين فروپاشي داشتيم.
مهم ترين راهبردها و كميابترين فرصتها براي دهههاي آينده نظام كداماند؟
بعضي از فرصتهايي كه ما در اختيار داريم شبيه بسياري از كشورهاي مشابه ماست و بنده به آنها اشاره نميكنم ولي ما در كشورمان در رابطه با مسائل جهاني و داخلي داراي امتيازات نسبي درخشان هستيم كه گمان ميكنم استفاده از آنها جنبه حياتي داشته باشد.
مهمترين اين مزيتها استقلال استثنائي ما در جهان است. اين استقلال همان طور كه به ما اجازه ميدهد عليرغم خواست قدرتهاي بزرگ تكنولوژي هستهاي داشته باشيم و يا در مقابل نگاههاي بغض آلود آنها ماهواره به فضا پرتاب كنيم ميتواند در تصميمات اقتصادي و مربوط به توسعه نيز همين آثار را به بار بياورد.
مثلاً چه موانعي بر سر راه كشور ما براي داشتن اقتصادي متكي بر تكنولوژيهاي نوين و پيشرفته وجود دارد؟ در حاليكه ما آثار معجزه پرداختن به اين تكنولوژيها را در شرق دور و جنوب شرقي آسيا به وضوح ميبينيم.
فرو پاشي شوروي و آثار آن ممكن است مخاطراتي هم براي ما ايجاد كرده ولي در عين حال قلمرو عظيمي را در يك زمان كه متعلق به يك تمدن واحد درخشان بود آزاد كرده است و ما در اين قلمرو جا پاهاي فراواني براي فعاليتهاي سياسي و اقتصادي خود داريم.
همين بحران گرجستان در يكسال گذشته نشان داد كه چه فعاليت گستردهاي و رقابتهاي بي سر و صدا در اين منطقه در جريان است. جهت تحولات آسياي مركزي و قفقاز و پاكستان و عراق و تركيه روي سرنوشت ما اثر تعيين كننده خواهد داشت اين تحولا ت هم تهديدها و هم فرصتهاي فراواني را در اختيار ما قرار ميدهند. اين فرصتها را هيچكدام از كشورهاي منطقه و يا خليج فارس در اختيار ندارد و به اصطلاح شما جزو كميابترين فرصتها به حساب ميآيند.
ارتباط عميق ما به علايق همه ملتهاي اسلامي يكي ديگر از اين فرصتها است و برخورداري از نيروي مديريتي بر آمده از يك انقلاب بزرگ و برخورداري از مواهب بيكران الهي در كشور نظير نفت و زمينهاي حاصلخيز و از همه مهمتر مردمي با هوش بالا و فداكاري بينظير همه بهانهها را در راه پيشرفت از دست ما ميگيرد.
چه رويكردي بايستي در پيش گرفته شود تا مشاركت مردم در اداره امور كشور ارتقا يابد؟
بعد از تضعيف نظريه دولت رفاه و عقايد كينزي، تمايلي به وجود آمد كه معطوف به كاهش هزينههاي رفاهي بود. استدلال بر آن بود كه در فضاي جهاني شدن براي امكان رقابت نظامهاي رفاهي نميتوانند ادامه يابند و دولتها بايد خود را از نقش ارائه دهنده رفاه و تأمين كننده هزينههاي آن خلاص كنند. به نظر ميآيد آنچه در اصل 43 قانون اساسي آمده است تعارض جدي با اين نظريه داشته باشد.
در آن اصل ضمن توجه به اشتغال كامل و برآوردن نيازهاي
” شما توسعه عسلويه و طرحهاي پتروشيمي و طرحهايي مثل فولاد مباركه و آذرآب و راه آهن بافق بندر عباس و امثال آن را نگاه كنيد و تفاوت اين رويكرد را با فروش ارز به بانك مركزي و صرف آن در بودجه جاري ببينيد. فكر ميكنم نتيجه اين مقايسه بسيار روشن باشد.... “
اساسي مردم، به نقش دولت براي تأمين ابزار كار و توليد براي همگان تأكيد دارد. دليلي كه براي اين هدف شهيد بهشتي ميآورد جلوگيري از ارزان فروشي در بازار كار و جلوگيري از استثمار بود.
شما ميبينيد ما با يك عقيده بسيار مترقي و نيز اسلامي روبهرو هستيم. البته اين سياست زمين تا آسمان با توزيع پول و صدقه بين مردم تفاوت دارد. اولي به باز كردن فضا در جهان كار و توليد و كار آفريني و نشاط اقتصادي ميانجامد؛ دومي تنبلي و رخوت و پايمال شدن عزت انساني افراد. متاسفانه در سالهاي اخير رويه فوق بر خلاف مصالح كشور توسعه يافته است.
بعضي از نظريه پردازان اعتقاد دارند دولت بايد خود را به صورت كامل از بخشهاي كارآفرين و توليد ثروت عقب بكشد و هيچ نوع دخالتي در اين زمينه نداشته باشد. ولي تجربه توسعه دولتهاي آسياي شرقي خلاف اين نظريه را ثابت ميكند.
البته نقش دولت در هدايت بازارها به معني اتساع دولت و دخالتهاي بيمورد دولت در امور اقتصادي و سرمايهگذاري نيست. تاكيد بنده روي اصطلاح هدايت بازارها است نه گسترش مالكيتهاي دولتي و تصديگري دولت.
دولت در تغيير مسير از مصرف نفت به تبديل آن به موتور توسعه ملي چه نقشي دارد؟
در تمام برنامههاي توسعه 5 ساله قبل از انقلاب روي كم شدن اتكاي بودجه كشور به در آمد نفت تاكيد شده است. البته بعضيها تا آن اندازه بدبيني نشان دادهاند كه نفت را به صور ت عنصر مزاحم در آوردهاند. در حاليكه همين پيشرفت نسبي و رفاه ملت ما به مقدار زيادي به اين نفت خداداده ارتباط دارد.
ما نبايد ضررهايي كه به دليل بيتدبيري متحمل ميشويم آنچنان بزرگ كنيم كه تحت عنوان دولت رانتير و يا تحصيلدار و امثال آن چشمانمان را به نقش نفت در توسعه كشور ببنديم. ولي در كنار اين نگاه درست است كه قضاوت كنيم ما در مواردي ريخت و پاش غير قابل توجيهي در رابطه با درآمدهاي نفت داشتهايم.
به نظر بنده بزرگترين اقدام دولتها براي كم كردن تكيه بر درآمد نفت در وهله اول اصلاح نظام مالياتي كشور است. در كنار آن بايد تلاش شود درآمدهاي حاصل از نفت در خدمت توسعه اقتصاد ملي و حمايت از توليد و كسب و كار مفيد در كشور باشد.
مصرف درآمد نفت در خدمت اهداف كوتاه مدت و يا اغراض سياسي محدود به نظر بنده يك نوع تلف كردن بيتالمال و پايمال كردن حقوق نسلهاي آتي كشور است. هر چقدر اين درآمدها در خدمت اهداف راهبردي قرار بگيرد بركت بيشتري را ما شاهد خواهيم بود.
شما توسعه عسلويه و طرحهاي پتروشيمي و طرحهايي مثل فولاد مباركه و آذرآب و راه آهن بافق بندر عباس و امثال آن را نگاه كنيد و تفاوت اين رويكرد را با فروش ارز به بانك مركزي و صرف آن در بودجه جاري ببينيد. فكر ميكنم نتيجه اين مقايسه بسيار روشن باشد.
دولتها چگونه گزينش مديران متعهد به مشي دولت و بهرهگيري حداكثري از توان نيروي انساني را با هم جمع كنند؟
هر دولت كه انتخاب ميشود به طور طبيعي تعدادي از همفكران خود را در دولت و مديريتهاي عالي به كار ميگيرد. گذشته از يك لايه نازك مديريتي كه تغيير آن ضروري است به نظر بنده دولتها ميتوانند بدون تغييرات زلزلهوار با بقيه مديران مياني كار كنند.
فرض ميكنيم يك مدير برجسته و موفقي را در يك بنگاه بزرگ اقتصادي مثل پتروشيمي و يا ذوب آهن داريم آيا ميتوانيم تصور كنيم اين مديري كه پروژههاي عظيمي را جلو برده است با آمدن دولت جديد از اهداف و كار خود دست بر خواهد داشت و تغيير جهت خواهد داد؟
ما مديري داشتيم كه ظرفيت پتروشيمي كشور را از حدود 2 ميليون تن به آستانه 36 ميليون تن پيش برد و ما بيمهابا و بدون جهت در اوج خلاقيت او را كنار زديم. بنده لحظهاي به ذهنم خطور نميكند اين فرد نوعي با تغيير دولت از آقاي هاشمي به آقاي خاتمي و از آقاي خاتمي به دولت بعدي لحظهاي درنگ در اهدافي كه دنبال ميكرد به وجود آورده باشد. مگر آنكه دلايل روشني داشته باشيم كه ديگر اين فرد از كار افتاده شده است و در آن شرايط هم او بايد مثل يك قهرمان از صحنه بيرون برود و نه كسي كه ديگر به او احتياجي نيست.
گر چه مديراني از اين نوع از آنچنان استغناي طبعي برخوردار هستند كه نيازي به تمجيد و مدال و بزرگداشت از خود نميبينند. ولي گمان ميكنند وظايف يك دولت اسلامي و اخلاقمدار حكم ميكند كه ملاحظات انساني و اسلاميتري را در اين موارد رعايت كنند.
شنبه|ا|3|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 73]
-
گوناگون
پربازدیدترینها