تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816355980
زيباكلام:رضاشاه ديكتاتوربود ولي ضددين نبود!
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: زيباكلام:رضاشاه ديكتاتوربود ولي ضددين نبود!
ماهنامه «نسيم بيداري» در شماره ديماه خود در زمينه اقدامات پهلوي اول با صادق زيباكلام گفت وگويي انجام داده است.
در بخشي از اين گفت وگو آمده است:
*مخالفين رضاشاه ابطال امتياز دارسي و انعقاد قرارداد 1933 با انگلستان را يكي از دلايل اصلي وابستگي رضاشاه به لندن ميدانند. در حالي كه انگلستان با ابطال امتياز دارسي به شدت مخالفت كرد و حتي لندن خيلي جدي به فكر اشغال نظامي تاسيسات نفت خوزستان و آبادان بود. مگر اينكه ما بگوييم همه آن برنامهها جنگ زرگري بود و بريتانيا براي رد گم كردن آن همه مخالفتها را انجام داد. ثانيا امتياز 1933 داراي برخي ابعاد بود كه آن را به مراتب بهتر از امتياز دارسي ميكرد.
* خيلي از بندهاي قرارداد 1933به مراتب پيشرفته تروبهتر از امتياز دارسي بود. البته در قرارداد جديد انگلستان هم مفادي گنجاند كه بالطبع به نفعش بود.
* مخالفين رضا شاه نه علم و اطلاع زيادي از امتياز دارسي دارند و نه از قرارداد 1933. ببينيد در فرهنگ سياسي ما فرض بر آن است كه رضاشاه را انگليسيها بر روي كار آوردند. بنابراين ميبايست هر تصميم و سياست و اقدام رضاشاه در جهت مصالح و منافع انگلستان باشد از جمله قرارداد 1933.
* خيليها كه قرارداد 1933 را سند خيانت رضاشاه و وابستگي او به انگلستان ميدانند حتي زحمت اينكه چند دقيقه آن را بخوانند و با امتياز دارسي مقايسه كنند را به خودشان نميدهند. رضاشاه از نظر مورخين ما خائن بوده و بر رويكار آمدنش توسط انگلستان بوده است پس بنابراين هر كاري هم كرده يا نكرده به دستور انگلستان و در جهت منافع انگلستان بوده است.
*برخي از موارد اتهامي مورد ادعاي شما را من نميدانم كه اساساً چه ربطي به انگلستان پيدا ميكند؟ مثلاً اينكه در زمان رضاشاه از نظر فرهنگي به فرهنگ و تمدن ايران قبل از اسلام خيلي توجه ميشود و با ايجاد فرهنگستان زبان فارسي يا پارسي سعي ميشود كه لغات عربي را از زبان فارسي كنار بگذارند و به جاي آن لغات و اصطلاحات فارسي بياورند، اين چه ربطي به انگلستان پيدا ميكند؟ اگر واقعاً شما اعتقاد داريد كه اين كار نقشه انگلستان بوده؟ آن وقت با ادامه آن در جمهوري اسلامي چه جوري ميخواهيد كنار بياييد. تلاش در جهت احياي فرهنگ قبل از اسلام در ايران اسلامي امروز اگر شديدتر از زمان رضاشاه نباشد كه يقيناً كمتر هم نيست.
*فرهنگستان زبان فارسي جمهوري اسلامي هم هر روز يك دو جين لغت عربي را حذف ميكند و جاي آن لغات و اصطلاحات فارسي ميآورد. يعني همان كاري كه رضاشاه ميكرد. توجه به عيد نوروز و آداب و سنن ايران قبل از اسلام اگر امروز در جامعه ما از زمان رضاشاه بيشتر ترويج نشود كمتر هم ترويج نميشود. صدها مؤسسه و شركت دولتي، بانك، شركتهاي دولتي، هتل و غيره بعد از انقلاب ايجاد شده و اكثر آنان نامهاي قبل از اسلامي دارند. پاسارگاد، پرسپوليس، آريا، داريوش، پارسيان، اهورا، مزدك و پر از نامهاي اينچنيني است. اينها تازه موسسات دولتي جمهوري اسلامي هستند.
*من در جاي ديگري هم گفتهام كه ما ايرانيها نسبت به اعراب يك بغض و كينه و نفرت تاريخي داريم. فرق هم نميكند كه رضاشاه باشد يا جمهوري اسلامي. يا در مورد راهآهن كه شما ميفرماييد، احداث راهآهن در ايران يك آرزويي بوده در ميان ايرانيان از زمان اميركبير تا به امروز. از جمله مفاد امتياز رويترز در زمان حاج ميرزاحسينخان سپهسالار احداث راهآهن بوده. مقدمات احداث راهآهن در زمان رضاشاه در سال 1910 آغاز ميشود. يعني 10 سال قبل از آغاز جنگ جهاني دوم و اشغال خاك ايران و استفاده انگلستان از آن راهآهن براي رساندن كمك به جبهه شرق در روسيه. ميدانيد اينها يعني چي؟ ...يعني دولت انگلستان به كمك آيينه بيني، رمالي، كف بيني يا فال قهوه پيشبيني كرده بود كه 10 سال ديگر فاشيستها به رهبري آدولف هيتلر در آلمان به قدرت ميرسند، بعد جنگ جهاني دوم ميشود يا بعد آلمانها موفق ميشوند كه همه اروپا را اشغال نمايند.؛ بعد هيتلر عليرغم پيمان عدم تجاوز با استالين رهبر روسيه به آن كشور حمله ميكند؛ بعد در استالينگراد غول نيرومند ارتش آلمان متوقف ميشود. روسها در دفاع از مملكت و انقلابشان حماسهآفريني ميكنند و به كمك زمستانهاي معروف روسيه براي اولين بار از آغاز جنگ جهاني دوم موفق ميشوند تا ارتش آلمان را متوقف نمايند، بعد انگلستان متوجه ميشود كه از اين فرصت بايد استفاده كند و به جبهه شرق يا به روسيه كمك و تسليحات و سوخت برسانند و تنها مسير ممكن از خليج فارس به شمال ايران و روسيه است! ودر نهايت از راهآهن ايران كه رضاشاه از جنوب كشور به شمال كشيده بود استفاده كردند. يعني انگلستان همه اينها را در سال 1910 ميدانست و پيشبيني كرده بود و به رضاشاه دستور داده بود كه راهآهن ايران را از جنوب به شمال بكشد كه 10 سال بعدش انگليسيها بتوانند از آن در جنگ بهره برداري كنند...
* يك مسئلهاي كه شما ميگوييد آن راهآهن اقتصادي نبود و بايد به شكل ديگري و مسير ديگري احداث ميشد. اين ظاهراً نظر دكتر مصدق بوده كه رضاشاه به دليل مستبد و يك دنده بودن نظر ديگري را برنميتابد و بر روي نظر خودش اصرار ميكند. اين يك مسئله است اما آنچه كه شما داريد ميگوييد آن است كه انگلستان به رضاشاه ميگويد كه آن مسير را انتخاب كند. چون بعدا خودش ميخواسته از آن مسير استفاده كند. اين دو تا خيلي با هم فرق ميكند. كساني كه قائل به نظر دوم هستند مطمئناً رضا شاه هر مسير ديگري هم كه انتخاب ميكرد باز ميگفتند كه به دستورات انگلستان بوده و اگر فيالمثل رضاشاه مسير شرق به غرب يعني مسير خرمشهر، كرمان، زاهدان و پاكستان را انتخاب ميكرد، باز مخالفان وي ميگفتند كه او به دستورات انگلستان اين كار را كرده چون انگلستان ميخواست دو منطقه اصلي مستعمراتياش يعني عراق و منطقه خليج فارس را به منطقه مهم مستعمراتي ديگرش كه شبه قاره هند بوده متصل كند.
* رضاشاه ضددين و ضد اسلام نبود. ...اتفاقاً رضاشاه كاملاً داراي اعتقادات سنتي ديني بودهاست. براي شفا پسرش محمدرضا كه بعداً شاه شد، و به واسطه بيماري مهلكي كه پبدا كرده بود و اكثراً قطع اميد كرده بودند، رضاشاه به مشهد ميرود و متوسل به حضرت امام رضا (ع) ميشود. ... مدت كمي بعد از توسل رضاشاه به امام رضا (ع) تب پايين ميايد و چند روز بعدش قطع ميشود و پسرش بهبود مييابد.
*رضاشاه به زعم خودش مصمم بود و داشت چهره ايران را تغيير ميداد. ايران عقب مانده و درمانده عصر قاجار را ميخواست بدل به يك جامعه مدرن نمايد. براي همين بود كه صنايع مدرن تاسيس كرد، راهآهن كشيد، دانشگاه تهران را ايجاد كرد. آموزش و پرورش اجباري تاسيس كرد، دادگستري مدرن تاسيس كرد، صدها كيلومتر راه شوسه كشيد، يك نظام اداري جديد شامل 13 وزارتخانه كه تمامي كشور را در بر ميگرفت، ايجاد نمود، ژاندامري و نيروي انتظامي مدرن ايجاد كرد، يك ارتش مدرن شامل نيروي زميني، هوايي و دريايي براي اولين بار در ايران ايجاد نمود، ثبت اسناد، ثبتاحوال، شناسنامه، نام و نام فاميل، كتوشلوار واكسيناسيون، نظام وظيفه و بيمارستان تاسيس كرد، بسياري از قبايل و عشاير را كه مايه بيثباتي و هرجومرج و ناامني ميشدند به خصوص در مواقعي كه دولت مركزي ضعيف ميشد را وادار به اسكان اجباري نمود، براي روحانيون امتحان اصول و فقه گذارد و فقط روحانيوني كه اين امتحانات را با موفقيت گذرا نبوده بودند ميتوانستند ملبس به لباس روحانيت شوند و ساير امور ديگري از اين دست. بخشي از مدرنيزاسيون رضاشاه شامل زنان ميشد يعني او معتقد بود كه زنان بايستي از خانه به در آيند و در وهله نخست تحصيل نمايند و در مرحله بعدي وارد خدمات اجتماعي و بازار كار شوند. از نظر رضاشاه نميشد زنان در حالي كه با روبند و چادر و چاقچور بودند وارد خدمات اجتماعي شوند. كارمند شوند، پزشك شوند، پرستار شوند، معلم شوند غيره. بنابراين در سال 1314 دستور داد كه كشف حجاب شود و زنان در ملاء عام با چادر و حجاب ظاهر نشوند.
* من باهمه وجود با وجود اين روش هاي رضاخان را محكوم ميكنم و با آن مخالفم. ولي حرفم چيز ديگري است. حرفم اين است كه اينها چه ربطي به انگلستان پيدا ميكند. اينكه در ايران زنان چادر به سر كنند يا نكنند چه سودي و چه تأثيري براي انگلستان دارد؟ وانگهي اگر انگلستان اينقدر مخالف اسلامي شدن و اسلامي بودن و حجاب زنان است در مملكت خودش همواره انگليسيهاي مسلمان محجبه هستند و سركار و بيرون از منزل با حجاب ظاهر ميشوند. دولت انگليسي هم هيچ كاري به كارشان ندارد. در بسياري از ادارهجات دولتي خانمهاي مسلمان با حجاب دارند كار ميكنند و حتي يك نفر هم از آنها تا به امروز نگفته كه من چون محجبه بودم، من چون مسلمان بودم، من چون نماز ميخواندم كار فرمايم مرا اخراج كرد. فيالواقع اگر چنين اتفاقي بيافتد آن خانم يا آن آقا ميتواند عليه كار كارفرما اعلام جرم نمايد. آن وقت چگونه ميشود كه همان رضاشاه انگلستان كه خودش كاري به كار حجاب و اعتقادات ودين شهروندانش ندارد در مملكت ديگري 6000 كيلومتر آن طرفتر بگويد كه رضاهشاه دستور بده كه زنان در ايران ديگر محجبه در ملاءعام ظاهر نشوند؟
*مشكل شما اين است كه فرضتان را بر روي اين قرار دادهايد كه در زمان رضاشاه يك سياست مشخص، طرحريزي شده، برنامهريزي شده و منظم و با حساب و كتاب وجود داشت كه با اسلام مبارزه شود و بالطبع فرضيتان هم اين است كه انگليسيها رضاشاه را بروي كار ميآورند كه او اين كارها را انجام دهد. من با اصل و فرضيه شما مشكل دارم. من اساساً قائل به اين نيستم كه رضاشاه به دنبال اجراي يك برنامه ضداسلامي يا ضدديني بالفرض مثل استالين يا برخي رژيمهاي كمونيستي ديگر بودهاست. عرض كردم مسئله كشف حجاب يا برخي سياستهاي ديگر كه به اجرا گذارده ميشود را ميباستي در چارچوب برنامه مدرنيزه كردن رضاشاه ديد. نه به عنوان اينكه رضاشاه مشكل خاصي با مذهب و روحانيون داشتهباشد. اصلاً تنها چيزي كه بر سر راه اقدامات و سياستهاي رضاشاه نبود و مقاومت نميكرد، مذهب و روحانيون بودند. شما يك مورد به من نشان بدهيد كه رضاشاه ميخواست آن را به اجرا بگذارد و به واسطه نقش مذهب و اسلام يا مخالفت اسلامگرايان يا روحانيون نتوانست يا نشد يا آشوب و درگيري و زد و خورد با مذهبيها پيدا شد و او نتوانست آن كار يا آن سياست را به اجرا بگذارد؟ حتي مسئله كشف حجاب هم عرض كردم به دليل مبارزه با دين يا اسلام نبود، اينجوري نبود كه مشكل رضاشاه با مذهب و اسلام باشد و او به واسطه آنكه خواسته باشد اسلام را تضعيف كند و مردم را بيدين كند، خواسته باشد تا زنان حجاب را كنار بگذارند. مشكل او يا هدف او اين بود كه گفته ميخواست زنان وارد عرصه فعاليتهاي اجتماعي شوند. براي او اصلاً مهم نبود كه زنان نماز بخوانند يا نخوانند، به اسلام اعتقاد داشته باشند يا نداشته باشند، به زيارت بروند يا نروند، روزه بگيرند يا نگيرند، او هيچ كاري به اين كارها نداشت. حكومت او به هيچ روي عليه اسلام تبليغ نميكرد. بلكه هدفش اين بود كه زنان با برداشتن حجاب بتوانند وارد عرصههاي كار در بيرون از خانه شوند. قرآن شرعيات و فقه جز دروس آموزش و پرورش رضا شاه بود و در همان دانشگاهي كه تأسيس كرد يكي از نخستين دانشكدههايي كه ايجاد شود همين دانشكده الهيات و معارف اسلامي امروز بود كه البته اسمش دانشكده معقول و منقول بود. هر كس ميتوانست به مكه ميرفت، هر كس ميخواست به زيارت حضرت امام رضا (ع)، حضرت معصومه (س) و ساير مراكز زيارتي ميرفت و حكومت رضاشاه مطلقاً مانعي براي كسي قائل نميشد. حالا شما هم كدام اينها را نميخواهيد ببينيد و براي خودتان يكسري افسانه ساختهايد كه رضاشاه از طرف انگلستان مأموريت داشت كه با اسلام مبارزه كند. ازشما ميپرسم كه مگر مشكل انگلستان با اسلام چي بود؟ شما جوابي نداريد. ميپرسم آن سياستهاي ضداسلامي كه رضاشاه به قول شما به دستور انگلستان اجرا ميكرد كدام بود جوابي نداريد. ميفرماييد كشف حجاب، ميگويم كه كشف حجاب ربطي به خصومت با اسلام نداشت. آن زنان اگر به هر دليلي و بنا به هر اعتقاد ديگري هم آنجوري محجبه بودند رضا شاه باز هم سعي ميكرد كه حجابشان را بردارد تا بتوانند بروند بيرون از خانه كار كنند.
* شما و ديگران خيلي استناد به اسناد و مدارك و دلايل ميآوريد كه رضاخان را انگليس سركار آوردند. اما بگذاريد خدمتتان يك نكته بنيادي را عرض كنم. اگرچه براي شما پذيرش و باورش سخت است، ولي زمانيكه رضاخان ميرپنج از قريه آقبابا قزوين به راه ميافتاد يه طرف تهران كه كودتا كند، روح دولت انگلستان و وزارت خارجه آن كشور هم در جريان اين كار نبود.
*ببينيد من و شما ميتوانيم تا صبح بنشينيم با هم صحبت كنيم اما ببينيد دكتر سيروس غني كتابي نوشته تحت عنوان «ايران: برآمدن رضاخان، بر افتادن قاجار و نقش انگليسيها» كه اصل كتاب به زبان انگليسي ميباشد و حسن كامشاد آن را به فارسي ترجمه كرده و انصافاً هم ترجمه خوب و رواني است. همانطور كه از عنوان كتاب برميآيد درخصوص وقايع و تحولات ايران در سالهاي حول و حوش كودتا 1299 است. يعني يكي، دو سال قبل از كودتا دو، سه سال بعد از كودتا و تثبيت رضاخان.
البته يك نكته هم دارد كه مربوط به پايان حكومت رضاشاه است...محور اساسي كتاب آن است كه كودتا چگونه اتفاق ميافتاد و رضاخان چگونه ظرف چند سال بعد آن موفق ميشود قدرتش را كاملاً تثبيت كرده و تبديل شود به رضاشاه. نكته بسيار بسيار مهم اين كتاب آن است كه كلاً بر روي مكاتبات و اسناد و مدارك آرشيو رسمي حكومت انگلستان نوشته شده است. يعني بر روي آنچه كه مسئولين سفارت انگلستان در تهران براي لندن مينويسند و متقابلاً پاسخهاي لندن با وزارت خارجه انگلستان به سفارت در مورد مسائل و تحولات ايران. يعني كتاب مبتني بر روي صدها سند، گزارش و مستندات رسمي حكومت انگلستان در آن چند سال قبل و بعد از كودتاست. شما وقتي اين كتاب را مطالعه ميكنيد يك اتفاق مهم برايتان ميافتاد. ...يك سطل آب سرد بر روي همه باورها و ذهنياتتان مبني بر اينكه رضاخان را انگليس روي كار آورد ريخته ميشود. يعني همه شما متوجه ميشويد كه چرا بنده ميگويم حتي روح دولت انگلستان در لندن هم از اينكه رضاخان رهبر آينده ايران خواهد شد خبر نداشت. چه برسد به اينكه دولت انگلستان آن را طراحي هم كرده باشد. مگر اينكه ما بگوييم كه همه آن اسناد و مدارك و گزارشات دروغ هستند. در غير اين صورت اگر اسناد و مداركي كه در آن كتاب آمده درست باشد يعني واقعيت داشته باشد، در آن صورت و در يك جمله به روي كار آمدن رضاشاه اصلا به انگلستان ارتباطي پيدا نميكند.
*از نظر توسعه سياسي و آزاديهاي مدتي ما پس رفتيم و عقبگرد كردهايم، حكومت رضاشاه مصداق كامل يك حكومت ترس و وحشت، يك حكومت پليسي و ديكتاتوري محض بود. من در عين اينكه ميگويم رضاخان سردار سپه ناجي ايران شد، در عين حال هم همواره گفتهام كه من اگر در زمان رضاشاه بودم نه يكبار بلكه 50 بار حداقل اعدام ميشدم. رضاشاه مطلقاً و بالمره چيزي قيام انتقاد، اغراض، انتقاد سازنده و اين خبرها را قبول نداشت. در آن دوره او فكر ميكردهرچه ميكرد درست بود و بنفع مملكت. چون واقعاً اينگونه تصور ميكرد كه همه اقداماتش بنفع و براي پيشرفت مملكت است. بنابراين اگر شما از او و برنامهها يا سياستهايش انتقاد ميكرديد از نظر وي آدم خائني بوديد چون آن برنامه و آن اقدامات جملگي در جهت پيشرفت، آباداني و ترقي مملكت بود. بنابراين اگر شما انتقاد و اعتراضي به كارها و اقدامات او ميكرديد در حقيقت مخالف پيشرفت و ترقي ايران ميبوديد. خصوصيتي كه همه ديكتاتورها در طول تاريخ داشتهاند و خود را مظهر درستي و خدمت براي مملكت و مردمشان ميپندارند. رضاشاه هم قطعاً از اين منظر تفاوتي با استالين، پل پوت رهبر خمرهاي سرخ، صدام حسين، معمر قذافي، حسني مبارك و مابقي نداشت.
دوشنبه|ا|19|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]
-
گوناگون
پربازدیدترینها