واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: بزرگ کردن کودکان نشانگر بلوغ یا عدم بلوغ والدین است. در این مقاله سعی می کنیم راهکارهایی برای برخی مشکلات مادر-دختر ارائه کنیم رابطه ای بهتر برای مادران و دخترانشان بزرگ کردن کودکان نشانگر بلوغ یا عدم بلوغ والدین است. در این مقاله سعی می کنیم راهکارهایی برای برخی مشکلات مادر-دختر ارائه کنیم. ما به بزرگترها کمک می کنیم گرفتاری های احساسی بین والدین و بچه هایشان و بین خواهر و برادرها را حل کنند. معمولاً می شنویم که نتیجه گیری های ما درمورد دینامیک های خانواده خیلی به زندگی افراد از فرهنگ ها و کشورهای مختلف جهان نزدیک است. اگر وقتی که این مقاله را می خواهید، احساس عصبانیت شدیدی می کنید...لطف کنید و آرام باشید و درصورت لزوم کمک بخواهید. دخترها زن می شوند خیلی از خانم ها به ما می گویند که برخلاف میلیشان نمی تواند رابطه خوبی با مادرشان و دخترشان داشته باشند. مادری ممکن است بگوید که آرزوی شادی و خوشبختی دخترش را دارد اما از دیدگاه دختر، او دقیقاً عکس این خواسته عمل می کند. ممکن است دخترها به خاطر انتخاب هایشان مثلاً در تحصیل، کار، دوست پسرهایشان یا ازدواجشان، مورد انتقاد قرار گیرند. و مادرها ممکن است به خاطر هر اتفاقی که درمورد تحصیل، کار، دوست پسرها و ازدواج دخترانشان می افتد، مقصر شوند. تعداد خیلی کمی از والدین هستند که فرزندانشان را ترک می کنند، از آنها سوءاستفاده می کنند یا از آنها غفلت می کنند. بیشتر والدین در کودکی به خوبی از فرزندانشان مراقبت می کنند. ما به والدین کمک می کنیم روابطی شفاف و سالم با فرزندانشان داشته باشند که می تواند خانواده را دوباره متحد کند، مخصوصاً اگر خانواده برای گفتگو با هم دچار مشکل بودند. مادرها ممکن است با فراهم کردن زندگی هایی ناموفق دخترانشان را به واقع بین بودن تشویق کنند درحالیکه ازرویاهای موفقیت پسرانشان حمایت می کنند. خیلی دختران در بزرگسالی تضادها و تبعیض های مادرشان را تشخیص می دهند اما با همان خواسته ها و احساسات کنترل نشده به دختران خودشان واکنش می دهند. مادر، مادرش را به خاطر مشکلات زندگی اش سرزنش می کند – اما مادربزرگ واقعاً زن خوب و مهربانی بوده، گرچه دایی ام را بیشتر از مادرم دوست داشته است. مادربزرگ هم همیشه می گوید که مادرش همیشه برادرهایش را بیشتر دوست داشته چون فکر می کرده دخترها شوهر می کنند و می روند. زنجیره های اعتقادات محدودکننده و احساسات ناخوشایند معمولاً از نسل های مختلف می گذرد. ما به خانواده کمک می کنیم سنت های خانوادگی خود را تغییر دهند و عادات گرفتاری های چند نسلی را حل کنند. و این مشکلات درمقایسه با آنچه گاهی بین مادرها و دخترها اتفاق می افتد، خیلی کوچک به نظر می رسد. جهان در حال تغییر به نظر می رسد اکثر مردم باور دارند که کودکی خودشان طبیعی و نرمال بوده است و سعی می کنند هنجارهای کودکی خودشان را به بچه هایشان هم تحمیل کنند. اما با تغییر دنیا، حس نرمال بودن هم تغییر می کند. نسل والدین · ازدواج زودهنگام عادی بوده است · تحصیلات ابتدایی عادی بوده است · محافظه کاری سرکوبگرانه عادی بوده است · ساختار خانواده هسته ای عادی بوده است نسل فرزندان · ازدواج دیرهنگام عادی است · تحصیلات عالیه عادی است · هرج و مرج سیاسی عادی است · ساختارهای متفاوت خانواده عادی است. دخترها و رقباء در خیلی از خانواده ها، مادر حاکم است. مجادله یک زن قوی با همسر قوی اش، اگر به دور از بچه ها باشد، می تواند سالم باشد اما والدین نابالغ بچه ها را وارد مجادلاتشان می کنند. اگر والدین نتوانند مشکلات خود را حل کنند، بچه هایشان سعی خواهند کرد از یکی از والدین (که شکل قربانی داشته باشد)حمایت کنند که معمولاً نتایج ناخوشایندی هم در پی خواهد داشت. دختری ممکن است تصور کند که مادرش قربانی پدر بدش است و با مادر خود همدردی می کند. اگر دختری از انتقاد مادر خود از پدرش حمایت کند، رابطه و پیوند آنها با هم قوی تر می شود. دختر، در بزرگسالی به دنبال شریکی برای زندگی خود خواهد بود که درست همانطور با او رفتار کند که پدرش با مادرش رفتار می کرد و بعد او هم فرزندانش را وارد مشاجراتشان خواهد کرد. چنین دخترهایی ممکن است بپرسند که، "آیا امکانش هست که پدرم مشکلی نداشته باشد؟" هرچه دختر پدر خودش را بی مشکل تر ببیند، بیشتر از طرف مادر خود مورد انتقاد قرار می گیرد. خانم های زیادی به ما می گویند که در خانواده هایشان، شکایت کردن و انتقاد کردن جزء عادات و گفتگوهای عادی زنانه است. آنها واکنش های عصبانی و خسته پدرهایشان نسبت به اهانت های مادرانشان را هم رفتار عادی مردانه می پندارند. "چه کسی می تواند شاد باشد؟" می تواند مسئله ای سیاسی در خانواده های ناسالم باشد. یک مادر افسرده می تواند شادی دخترش را خراب کند و یک دختر گرفتار ممکن است شادی خودش را برای دوری از گناه شاد بودن بیشتر از مادرش خراب کند. مادر بودن اکثر مادران بالغ از مسئولیت های مادری خود لذت می برند. مادران نابالغ از آزادی محدود شده خود شکایت می کنند، رفتار بچگانه خود را توجیه می کنند و ممکن است بصورت کلامی یا غیرکلامی شریک زندگیشان را پس بزنند. برخی مادران نابالغ آنقدر به بچه های خود وابسته می شوند که آنها را خراب می کنند. وقتی پدرم ما را ترک کرد، برادر بزرگترم 14 سال داشت... او سعی کرد جای پدرم را در خانه بگیرد... و بهترین دوست مادرم شد. واقعاً هیچوقت به ازدواج فکر نکرد... باوجود تحصیلات دانشگاهیش، در کارخانه ای کار می کرد و الان راننده اتوبوس است. الان 46 سالش است و هنوز هم در خانه با مادرم زندگی می کند. – از تهران دخترهایی که به مادرانشان وابسته می شوند، ممکن است نبوع احساسی کمی از خود نشان دهند و نتوانند در کارهای گروهی شرکت کنند یا زندگی زناشویی سالمی داشته باشند. چنین دخترهایی معمولاً بلوغی دیررس دارند. وابستگی درون خانواده سالها ما به دنبال راه حل هایی برای وابستگی های عاطفی درون خانواده—مخصوصاً بین والدین با فرزندانشان و بین خواهر و برادرها—بودیم. متوجه شده ایم که برخی مادران انتظارات غیرواقعی درمورد دخترانشان دارند. بطور مثال: · دخترم باید من را دوست داشته باشد و مثل من باشد. · دخترم باید کارهایی را بکند که همیشه دوست داشتم انجام دهم. · ما رابطه ای با هم خواهیم داشت که دوست داشتم همیشه با مادرم داشته باشم. وقتی این امیدها و انتظارات درک نشوند، مادر ناامید و ناکام ممکن است دخترش را برای احساساتش سرزنش کند. دختر ممکن است به خاطر آنچه که هست طرد شود و فقط زمانی مورد قبول مادر قرار می گیرد که انتظارات مادر را برآورده کند. نوجوانی خیلی از مادرها سعی می کنند با زندگی دخترانشان دوباره جوانی را تجربه کنند. آنها سعی می کنند بهترین دوست دخترشان باشند و سعی می کنند دخترشان را تشویق کنند که کارهایی که آنها نتوانستند انجام دهند را به انجام برسانند یا سعی می کنند خودشان را در زندگی دخترشان غوطه رو کنند. دختر ممکن است برای ایجاد مرزهای خود و محافظت از هویتش بجنگد یا ممکن است دسترسی به هویت خود را از دست بدهد، درعوض شخصیت مادرش را بگیرد و شبیه او شود. اکثر دخترهای نوجوان دوست دارند مادرشان به آنها گوش دهد. آنها همیشه تایید مادرشان را می خواهند اما دوست ندارند از آنها بخواهند. اکثر دخترها دوست دارند مطمئن شوند که به خاطر آنچه که هستند دوستشان دارند—نه به خاطر کاری که ممکن است بکنند، چیزی که قرار است در آینده بشوند یا کسی که در آینده با او ازدواج خواهند کرد. من 28 سال سن دارم... از بحث و جدل با مادرم واقعاً خسته شده ام... دلم می خواهد به حرفهایم گوش دهد نه اینکه همان نصیحت های قدیمی را که از مادربزرگ می شنیدم تحویلم دهد. وقتی احساس می کنم می خواهد درمورد من قضاوت کند از او دور می شوم. – شیراز زنان مستقل دخترانی که مادرانشان را به خاطر هر فکر عصبی یا رفتار نامناسب مقصر می دانند، باوجود رشد سنی و جسمی از نظر احساسی همیشه کودک باقی می مانند. سوالات متداول دخترهای بالغ و بزرگسال می تواند اینها باشد: · چرا باید به دنبال تایید مادرم باشم؟ · اشکالی ندارد شادتر و خوشبخت تر از مادرم باشم؟ · چه باید بکنم تا مادرم من را بعنوان یک بزرگسال قبول کند؟ اکثر دخترها قدردان مراقبت های مادرشان هستند (نه انتقادهای آنها)، مخصوصاً وقتی ازدواج می کنند و خودشان مادر شدن را تجربه می کنند. اکثر دخترها حمایت های مادرشان را دوست دارند (اما نه کنترل کردن آنها را)، مخصوصاً وقتی باردار می شوند و فرزندانشان به دنیا می آیند. نکته هایی برای مادران · فرزندانتان را بعنوان انسانهایی خاص بپذیرید. · به اهداف زندگیتان جدای فرزندنتان ارزش بدهید. · فرزندانتان را به خاطر مشکلات خودتان سرزنش نکنید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]