محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840455968
280 روز از سال «جهاد اقتصادي» گذشت(3)؛
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: 280 روز از سال «جهاد اقتصادي» گذشت(3)؛
خبرگزاري فارس: استراتژيهاي صنعتي كردن در عمل مايل به بالا بردن سطح تشكيل سرمايه، دستيابي به فنآوريهاي نوين و به دنبال آن ترغيب رشد چند منطقهي شهري بزرگ هستند. گسترش شهرنشيني و در پيش گرفتن استراتژي صنعتي شدن به همراه هم روي ميدهند.
اين مقاله، در پي سلسله نوشته هايي درباره ي «جهاداقتصادي» نگاشته شده است و ميكوشد تا به اين سؤال پاسخ دهد كه «كدام استراتژي اقتصادي براي ايران مناسب تر است؟»
استراتژي هاي اقتصادي مرسوم در جهان؛
استراتژي پولي: اين استراتژي، بر ارتقاي علايم بازار به عنوان راهنمايي براي بهبود تخصيص منابع، متمركز است. در عمل اين استراتژي اغلب در طول دورهاي بحراني به كار گرفته ميشود كه تثبيت و تعديلِ اقتصاديِ عدم تعادلهاي شديد از اولويت بالايي برخوردارند و در نتيجه معمولاً معيارهاي بهبود قيمتهاي نسبي همراه با معيارهاي كنترل نرخ افزايش سطح عمومي قيمتها است.
اين استراتژي داراي جهتگيري اقتصاد خرد است اما هدفهاي اقتصاد كلان را دنبال ميكند. وجه اصلي اين استراتژي، اعطاي فضاي گسترده به بخش خصوصي است تا در آن به فعاليت بپردازد. اين استراتژي در آن دسته از كشورهاي جهان سوم به كار ميآيد كه از لحاظ اقتصادي پيشرفته تر هستند و اتكاي خود را بر صنايع خصوصي قرار ميدهند (در عين حال كشاورزي نيز به همان اندازه آزاد است تا رشد كند.)
نكتهي مهم آن است كه بخش خصوصي به عنوان محور توسعه در نظر گرفته ميشود و نقش «بخش پويا» را در اقتصاد به خود ميگيرد و مسؤول ايجاد ارتباط بين بخشهاي عقب مانده و پيشرفتهي اقتصاد با ديگر بخشهاي اقتصاد ميشود. نقش دولت به حداقل كاهش مييابد و در شرايط آرماني محدود، به فراهم آوردن محيط اقتصادي با ثباتي ميشود كه در آن بخش خصوصي بتواند رشد كند.
دولت با استفاده از سياست تثبيت ميكوشد نوسانات اقتصادي را تا آن جا كه مقدور است، كاهش دهد و بدين وسيله بخش خصوصي را در انجام پيش بينيهاي قابل اتكا و اجراي برنامهريزيهاي دقيق، ياري رساند. اساساً روح اين استراتژي غيرمداخلهگرانه است و بر نوآوري و كارآفريني براي پيشبرد اقتصاد استوار است. از جمله كشورهايي كه چنين استراتژي را در اين دوره در پيش گرفتهاند ميتوان به «شيلي» و «آرژانتين» اشاره كرد.
استراتژي اقتصاد باز: اين استراتژي، نگاه به خارج دارد و در بعضي از وجوه همچون استراتژي پولي است اما نه در همهي آنها. اين استراتژي نيز براي تخصيص منابع، متكي به نيروهاي بازار و بخش خصوصي است (كه نقش برجستهاي را براي آن ايفا مينمايند) اما با تأكيد بر سياستهايي كه به طور مستقيم بخش تجارت خارجي را تحت تأثير قرار ميدهند مانند سياستهاي نرخ مبادلهي ارز، مقررات تعرفه اي، سهميهها و موانع غيرتعرفه اي بر تجارت و سياستهايي كه سرمايه گذاري خارجي و بازگشت سود اين سرمايهگذاريها به خارج را تنظيم ميكنند كه در اين زمينهها متفاوت با استراتژي پولي است.
تجارت خارجي كه اغلب با سرمايهگذاري مستقيم بخش خصوصي خارجي تكميل ميشود، به عنوان بخش پيشتاز يا موتور رشد در نظر گرفته ميشود. استراتژيهايي كه داراي جهتگيري صادراتياند به دنبال استفاده از مزيت نسبي بينالمللي كشور هستند و در همين راستا به استفادهي كارا و اثر بخش منابع دست مييابند.
فشار رقابت بينالمللي امري حياتي براي اقتصاد تلقي ميشود چون انگيزه اي قوي در توليد كنندگان ايجاد ميكند (كاهش هزينهها، افزايش بهرهوري، نوآوري، بهبود استانداردهاي كيفيت) استراتژي توسعه با سمت گيري خارجي بايد نه تنها سطح درآمد را ارتقا دهد بلكه بايد بتواند سطح پساندازها و احتمالاً ميزان پساندازها را نيز افزايش دهد. اين امر به نوبهي خود نرخ سريعتر انباشت سرمايه و در نتيجه رشد سريعتر را امكانپذير مينمايد.
اقتصاد باز نه تنها بر روي تجارت خارجي باز است بلكه بر روي حركتها و جابهجاييهاي عوامل توليد (يعني سرمايه و كار) نيز باز است. سرمايه گذاري مستقيم خارجي، وامهاي تجاري توسط بانكهاي خارجي و كمكهاي خارجي همگي داراي نقش تعيين كنندهاي هستند. نه صرفاً انتقال بينالمللي سرمايه بلكه انتقال دانش، فنآوري و مهارتهاي مديريتي به كشورهاي جهان سوم نيز به عنوان افزايش بهرهوري تلقي ميشود، زيرا از اين راه ميتوان به افزايش سطح توليد و رشد سريعتر درآمدها دست يافت. مهاجرت نيروي كار غيرماهر به عنوان كمكي در جهت كاهش بيكاري (نه مهاجرت نيروي كار متخصص و ماهر يعني فرار مغزها) داراي تأثير مثبت در افزايش درآمد نيروهاي موجود است.
به طور منطقي نبايد «عدم وجود تبعيض در مقابل صادرات» را از «عدم وجود تبعيض در مقابل ورود سرمايهگذاري خارجي» جدا دانست، زيرا يك محيط حفاظت شده در مقابل واردات، باعث جذب سرمايههاي خارجي در بخشهاي نامناسب و كاهش مقدار آن در بلند مدت ميشود (به دليل كمتر بودن گزينههاي پيش روي سرمايهگذاران) به علاوه وجود يك نرخ مبادلهي ارز متعادل (يا به طور كليتر نبود سياستهاي حمايتي در مقابل صادرات) باعث تضمين هرچه بيشتر جذب وامهاي خارجي به بخشهاي مولد و بارور خواهد شد.
برخلاف استراتژي پولي، يك استراتژي توسعه با سمتگيري خارجي، حاكي از نقش فعال دولت است. از دولت انتظار ميرود كه علاقهمند به دستيابي به قيمتهاي صحيح (واقعي)، به خصوص قيمتهاي كليدي نرخ مبادلهي ارز، نرخهاي بهره و نرخ دستمزد باشد (وجه مشترك با استراتژي پولي). در اقتصادي كه نيروي كار فراوان دارد، استراتژي داراي سمتگيري صادرات «كار-بر» (متكي بر نيروي كار) خواهد بود و در نتيجه تأثيري مثبت بر كاهش فقر و نابرابري خواهد گذاشت. اگر ارتباطات ميان بخش تجارت خارجي و ديگر بخشهاي اقتصادي كشور قوي باشد، يك بخش صادراتي رو به گسترش موجب ايجاد فعاليت در سراسر اقتصاد خواهد بود (در غير اين صورت تنها يك بخش تحت سلطهي خارجي خواهد بود.)
استراتژي صنعتي شدن: در اين استراتژي نيز همچون استراتژي قبلي، تأكيد بر رشد است اما ابزار دستيابي به رشد، گسترش سريع بخش صنعت است. برخلاف استراتژي پولي، توجه بيواسطه معطوف به كارايي كوتاه مدت در تخصيص منابع نيست بلكه شتاب نرخ كلي رشد توليد ناخالص داخلي مورد توجه است. اين امر از سه راه حاصل ميگردد:
1. توليد كالاهاي مصرفي صنعتي عمدتاً براي بازارهاي داخلي (پشت ديوارهاي بلند تعرفهاي)
2. تأكيد بر توسعهي صنايع توليد كنندهي كالاهاي سرمايهاي (معمولاً تحت اداره و هدايت دولت)
3. سمتگيري سنجيدهي بخش صنعت به سمت صادرات (تركيبي از برنامهريزي ارشادي و كمكهاي مستقيم و غيرمستقيم دولتي)
استراتژيهاي صنعتي كردن در عمل مايل به بالا بردن سطح تشكيل سرمايه، دستيابي به فنآوريهاي نوين (كه اغلب سرمايهبر هم هستند) و به دنبال آن ترغيب رشد چند منطقهي شهري بزرگ هستند. گسترش شهرنشيني و در پيش گرفتن استراتژي صنعتي شدن به همراه هم روي ميدهند. دخالتهاي دولت در تعقيب اهداف، غالباً زياد است اما شكل آن وابسته به انتخاب يكي از سه راه اشاره شده است. در واقع از دخالت دولت حمايت ميگردد با اين توجيه كه موجب رشد سريعتر ميشود. اين دخالت با هدف بالا بردن سطح توليد طراحي ميگردد نه به خاطر افزايش كارايي تخصيص منابع يا تغيير توزيع درآمد و ثروت به نفع گروههاي كم درآمد.
فرضيهي اساسي اين است كه ميزان پسانداز تابعي صعودي از سطح درآمد خانوار است و از اين رو هرچه درجهي نابرابري بيشتر باشد، سطح پساندازهاي كل بيشتر خواهد بود يعني تحت اين استراتژي، به توزيع درآمد به عنوان ابزاري نگريسته ميشود كه هدف آن انتقال توزيع درآمد به سوي گروههاي متمايل به پسانداز بالا است. اعتقاد نيز بر اين است كه اين روش سرمايهگذاري، آسانتر تأمين مالي ميشود و رشد شتاب خواهد گرفت و در نهايت فقرا از اين فرآيند منتفع خواهند شد (زماني كه ثمرات رشد پخش شود و به سمت فقرا باز گردد.)
استراتژي انقلاب سبز: كانون توجه اين استراتژي رشد كشاورزي است. يكي از اهداف اين استراتژي، افزايش عرضهي غذا (به ويژه غلات و حبوبات) به عنوان مهمترين كالاهاي دستمزدي است. عرضهي فراوان اين محصولات، قيمت نسبي غذا را كاهش داده و در نتيجه باعث كاهش هزينههاي پايه كار خواهد شد. هزينههاي پايينتر هر واحد كار باعث افزايش سطح عمومي سود در فعاليتهاي غيركشاورزي شده و اين امر باعث افزايش پساندازها، سرمايهگذاري و نرخ بالاتر رشد همه جانبه خواهد شد.
دومين هدف اين استراتژي، كمك مستقيم به صنعت است (به ويژه صنايعي كه در مناطق روستايي قرار دارند) كه از راه برانگيزاندن تقاضا براي نهادههاي كشاورزي، كالاهاي سرمايهاي واسطهاي (كود، تلمبهي آبياري و مواد ساختماني) و به وسيلهي ايجاد يك بازار بزرگتر براي كالاهاي مصرفي ساده كه در حومهي شهرها مورد استفاده قرار ميگيرند (دوچرخه، راديو و ...) صورت ميگيرد. بسياري از اين صنايع،«كار-بر» تر از صنايعي هستند كه در استراتژي صنعتي شدن ترغيب و توصيه ميشوند و به همين خاطر فرصتهاي اشتغال بيشتري را در مناطق شهري و روستايي ايجاد ميكنند.
عامل كليدي شتاب دهنده به رشد كشاورزي در مناطق روستايي، رشد فني (فنآورانه) است. تأكيدهاي بهنسبت كمتري روي تغييرات نهادي، اصلاحات حقالاجارهها، توزيع مجدد زمين يا مشاركت مستقيم و بسيج جمعيت روستايي ميشود. در عوض، تأكيدهاي بيشتري روي تنوع محصولات اصلاح شده، استفادهي بيشتر از كود شيميايي و ديگر نهادههاي جديد، سرمايهگذاري در سيستمهاي آبياري، تحقيقات كشاورزي بيشتر و ارايهي خدمات ترويجي و اعتباري بهتر است. بنابراين اين روش داراي سمتگيري فنسالارانه است. هدف عمدهي اين استراتژي، كاهش فقر تودهي مردم از راههاي مختلف است:
اول، اين كه تصور آن است فقرا به طور مستقيم از فراواني بيشتر غذا منتفع ميشوند.
دوم، اين كه بهخاطر افزايش توليدهاي كشاورزي، اشتغال بيشتري در كشاورزي به وجود خواهد آمد.
سوم، اين كه به خاطر كشش درآمدي، تقاضاي بيشتري براي اقلام مصرفي غيرغذايي ايجاد ميشود كه باعث ايجاد مشاغل بيشتري در زمينههاي غيركشاورزي و صنايع شهري خواهد شد.
چهارم، اين كه به خاطر «كار-بر» بدون فوقالعاده اين استراتژي، دستمزدهاي واقعي هم در شهرها و هم در مناطق غيرشهري افزايش مييابد كه اين امر در نهايت منجر به توزيع برابرتر درآمد خواهد شد.
استراتژي توزيع مجدد: ميتوان گفت: اين استراتژي از جايي آغاز ميشود كه استراتژي انقلاب سبز خاتمه مييابد يعني با هدف مستقيم بهبود توزيع مجدد درآمد و ثروت؛ اين استراتژي با اولويتدهي به ضوابطي كه به طور مستقيم گروههاي كمدرآمد را منتفع ميسازد، براي برخورد رو در رو با مسألهي فقر طراحي شده است. سه رويكرد در اين استراتژي وجود دارد:
اول، تأكيد بر ايجاد اشتغال بيشتر يا اشتغالزايي توليدي بيشتر براي طبقات فقير و زحمتكش
دوم، توزيع مجدد بخشي از درآمد اضافي حاصل از رشد كشور بين فقرا
سوم، اولويتدهي به تأمين نيازهاي اساسي (غذا، لباس، مسكن و برنامههاي بهداشتي و آموزش و پرورش ابتدايي و متوسطه توسط دولت) كه به طور ضمني قدرت سياسي و اقتصادي بيشتري را در اختيار فقرا قرار ميدهد.
تصور غالب اين است كه اين استراتژي نيازمند توزيع مجدد داراييهاي مولد (به ويژه اصلاحات ارضي)است. به علاوه بايستي مشاركت فقرا در ادارهي جامعه را افزايش داده و آنان را در قالب گروههاي اجتماعي و سياسي (فشار) سازماندهي كرد. اين استراتژي در واكنش نسبت به شكست استراتژيهاي رشد محور در كاهش تعداد فقرا يا ارتقاي سطح زندگي آنان ظهور نموده است. هدف اصلي اين استراتژي بهبود توزيع درآمد و ثروت از راه مداخلهي مستقيم دولت است، اولويتدهي به نياز فقرا و ايجاد جامعهاي عادلانهتر. اين استراتژي شامل پنج عنصر اصلي است:
1. توزيع مجدد داراييهاي اوليه (عمومي)
2. ايجاد نهادهاي محلي براي جلب مشاركت مردم در فرآيند توسعه
3. سرمايهگذاري فراوان و سنگين در سرمايهي انساني كشور
4. يك الگوي اشتغالزاي توسعه
5. رشد سريع و پايدار درآمد سرانهي كشور
افزون بر اين، بايد گفت كه برخلاف استراتژي پولي و صنعتيكردن، فرض طرفداران استراتژي توزيع مجدد اين است كه لزوماً تضاد يا ارتباطي ميان سياستهاي توزيع عادلانهتر درآمد و ثروت در جامعه و سياستهاي شتاببخشي به رشد وجود ندارد.
استراتژي سوسياليستي توسعه: وجه تمايز اين استراتژيبا ديگر استراتژيها در كمرنگ بودن نقش مالكيت خصوصي توليد است. تقريباً تمامي شركتهاي بزرگ، دولتي هستند و شركتهاي كوچك و متوسط ميتوانند براساس اصول تعاونيها سازماندهي گردند و به فعاليت بپردازند. مالكيت خصوصي تنها در كسب و كارهاي كوچك (خدماتي يا فروشگاهي) وجود دارد. در كشاورزي نيز، مزارع دولتي، اشتراكي، تعاوني و جمعي وجود دارند، هر چند در بعضي كشورها همچون چين، زميني كه مالكيت جمعي دارد به صورت انفرادي توسط خانوارهاي روستايي مورد كشت قرار ميگيرد.
مالكيت دولتي و اشتراكي داراييهاي مولد معمولاً با برنامهريزي متمركز اغلب فعاليتهاي اقتصادي همراه است. از بعد تاريخي، اكثر برنامهريزيها برحسب كالاها و اجناس انجام ميشود (سهميهها و كنترلهاي مقداري، ابزار سياستي اصلي هستند) اما برخي تجربيات جديد نيز وجود داشته است كه در آنها به جاي هدفهاي مقداري، از قيمتها براي هدايت اقتصاد استفاده شده است. كشورهاي سوسياليستي با يكديگر تفاوت دارند، به طوري كه ميتوان چهار روش مختلف توسعهي اقتصادي كه از سوي حكومتهاي سوسياليستي در زمانهاي مختلف پذيرفته شده است، شناسايي نمود. اين چهار روش عبارتاند از:
الف) الگوي كلاسيك شوروي (يا استالينيست) كه در آن به منظور تأمين مالي گسترش سريع صنايع مربوط به كالاهاي واسطهاي و سرمايهاي، كشاورزي تقويت ميگردد.
ب) الگوي خودگرداني كارگران يوگسلاوي كه درجهي بالايي از عدم تمركز با خود دارد.
ج) الگوي چيني (مائوئيست) كه تأكيد عمدهي آن بر توسعهي روستايي در قالب مزارع اشتراكي است.
د) الگوي كره شمالي كه مبتني بر خودكفايي (اتكا به خود) است.
عليرغم تنوع موجود، تمامي اين استراتژيهاي توسعه را ميتوان با نرخهاي بالاي سرمايهگذاري شناخت. غيرمعمول نيست كه شاهد سرمايهگذاري در 30 درصد يا حتي درصد بالاتري از توليد داخلي در اين كشورها باشيم. البته بعضي اوقات، كارايي سرمايهگذاريها پايين است. اما به هر حال، نرخهاي رشد بسيار سريع هستند. نرخ بالاي سرمايهگذاري، نشانگر نسبت پايين مصرف به درآمد ملي است كه نتيجهي آن به نفع مصارف عمومي (همچون بهداشت، آموزش، حمل و نقل عمومي) و به بهاي كاهش مصرف بخش خصوصي، هزينه خواهد شد. نتيجهي اين امر، كميابي خدمات شخصي، توزيع به نسبت يكنواخت كالاهاي مصرفي ميان خانوارها و توزيع به نسبت عادلانهي مناطق، حاصل از رشد كشور است.(*)
* مسعود امجديپور؛ كارشناس ارشد مديريت/
منبع : برهان
ادامه دارد...
سه|ا|شنبه|ا|13|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]
-
گوناگون
پربازدیدترینها