تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835868229
براي پيشرفت، توسعه و تحول انسان را غني سازي كنيم
واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: براي پيشرفت، توسعه و تحول انسان را غني سازي كنيم
اشاره: اصلا ح طلبيم؟ اصولگرائيم؟ تحول خواهيم؟ از هر طيف سياسي و فكري و با هر گرايش فرهنگي و اجتماعي كه باشيم نمي توانيم خود را مخاطب توسعه يافتگي و پيشرفت و بهبود وضعيت كشورمان ندانيم. مطلبي كه از نظر خوانندگان ارجمند مي گذرد، مروري بر همين نقطه اشتراك است.
انسان سنگ بناي اول
جامعه بشري فراز و فرود بسياري به خود ديده تا به اين مرحله برسد كه تعريف و تلقي از انسان، نقطه آغازين و محوريت او گرانيگاه هر نوع رشد و توسعه است. هدف اصلي در مقوله توسعه انساني انسان توسعه يافته است. اما ما درباره كدام انسان سخن مي گوييم؟ انسان مورد نظر در كدام نظام معنايي توصيف مي شود؟ آيا توسعه انساني هم قرار است به چارچوبي ايدئولوژيك تبديل شود و انسان را به ابزاري براي حركت در مسير آرمان هاي ترسيم كنندگان آن در آورد؟ آيا اين بار نيز قرار است تا در چشمان مسافران، مسير از مقصد مهم تر جلوه نمايد تا تحمل رنج هاي سفر برايشان آسان تر شود؟
انسان در جغرافياي توسعه انساني
اريك فروم تعبيري دارد با اين مضمون انسان يك شدن است و اساسا ماهيت انسان بودن در حال شدن اوست» توسعه انساني نيز گواهيست بر اينكه انسان امروز به دليل مهياتر بودن زمينه هاي بودن و شدن، قدرتمندانه تر از هر زمان ظاهر شده است. انسان توسعه يافته به هر پشتوانه ايدئولوژيكي و فرهنگي كه متكي باشد، آفرينندگي و خلا قيت دارد، از اعتماد به نفس برخوردار است، انسانيت خرد محور و برخوردار از شكوه دروني و بزرگي شخصيت و بهره مند از نيروي مغزي به فعليت رسيده. نمايي از يك انسان غني شده.
توسعه انساني داراي مفهوم مقدسي است كه در آن، انسان ها با توانايي هاي خاصي پا به دنيا مي گذارند. هدف از توسعه ايجاد محيطي است كه در آن همه مردم بتوانند توانايي هاي خود را گسترش دهند و هم براي نسل هاي حاضر و هم براي نسل هاي آينده فرصت هاي وسيع تري فراهم آيد به طور ساده تر بايد گفت: هيچ نوزادي نبايد به علت آنكه اتفاقا در «طبقه يا كشور اشتباهي» به دنيا آمده يا از «جنس اشتباهي» است، محكوم به مرگ زودرس ، يا زندگي فلا كت بار گردد. يكي از راه هاي دستيابي به توسعه پايدار برقراري عدالت به ويژه عدالت توزيعي است منظور از عدالت توزيعي، برابري فرصت ها است نه برابري كاميابي ها و درآمدها، گرچه در يك جامعه متمدن بايد درآمد پايه اي حداقلي براي همه آحاد جامعه وجود داشته باشد.
هر كس حق دارد كه با برخورداري از فرصت هاي برابر با ديگران، توانايي هاي بالقوه خود رابه بهترين وجه ممكن مورد استفاده قرار دهد. اين مطلب در مورد هر نسلي از نسل هاي بشر صدق مي كند اينكه آنها چگونه از اين فرصت ها استفاده مي كنند و چه نتايجي به دست مي آورند به انتخاب خودشان مربوط مي شود اما بايد حق انتخابي در حال حاضر و نيز در آينده داشته باشند.
تاكيد بر مفهوم «بسط انتخاب هاي انسان» رويكردي كل نگر به «زندگي بهتر» است كه از يك سو به ايجاد ظرفيت ها به جاي مصرف كالا و خدمات تاكيد دارد و بدين لحاظ پايداري و توسعه انساني را تضمين مي كند. از سوي ديگر به پرورش استعدادهاي ذهني در كنار رشد ظرفيت هاي مادي تاكيد مي ورزد و سرانجام با هدف قرار دادن زندگي بهتر، افق پويايي فراروي انتخاب هاي انسان قرار مي دهد و با توجه به تاثير فضاي اجتماعي قابليت زا در بستر انتخاب هاي انسان موجب شناخت پوياي روند توسعه انساني مي شود.
پيشرفت هاي به دست آمده در تحليل هاي نظري و تجربي بيانگر توجه فزاينده دست اندركاران بحث توسعه به جنبه هاي اجتماعي توسعه است كه محور اصلي كنفرانس سال 1995 كپنهاك را تشكيل داد. اكنون صنايع فولاد، سدها و ماشين آلا ت از جايگاه بلندي كه در حوزه خط مشي هاي توسعه داشتند به زير آمده اند. در عوض آموزش و پرورش و بهداشت به همراه مقوله هاي جنسيت و محيط زيست اصطلا حا به عنوان «بخش هاي نرم افزاري » توسعه، در كانون توجه قرار گرفته اند.
توسعه اين توانايي را به انسان مي دهد كه انتخاب هاي موثري را در حوزه زندگي بهتر «مردم سالا ري، رشد اقتصادي، عزت نفس، آموزش، درآمد ومنابع لا زم براي زندگي و ...» پيدا كند. هيچ كس نمي تواند خوشبختي انسان هارا تضمين كند. انتخاب انسان ها به خود آنها مربوط است و شرايط زندگي آنها را مي سازند اما فرآيند توسعه بايد دست كم محيط مساعدي براي انسان به وجود آورد تا قادر باشد به طور فردي و گروهي در جهت توسعه قابليت هاي خود گام بردارد و فرصت هاي منطقي لا زم براي هدايت زندگي مبتني بر علا قه و نيازهاي خود را همراه با بهره وري و خلا قيت به وجود آورد.
مدافعان توسعه انساني فكر مي كنندكه هدف غايي بايد ايجاد احساسي از امنيت اقتصادي، سياسي، زيست محيطي و نظامي باشد. چنين توسعه اي بر اين باور است كه مردم بايد كانون توجه باشند نه نرخ رشد. اين ديدگاه عدالت را برتر از عملكرد اقتصادي قرار داده و به ويژه فقرا را مدنظر دارد. در حالي كه الگوي نئوليبرال تنها اميدوار است كه آثار رشد به تدريج از بالا به پايين شامل حال همه، از جمله فقرا شود.
آنچه در همه راهبردهاي ارائه شده، از سوي صاحب نظران توسعه مورد تاكيد قرار گرفته و تجربه كشورهاي توسعه يافته نيز آنرا تاييد كرده است، نقش انسان ها به عنوان مهم ترين منابع توسعه اقتصادي و اجتماعي است. اين مهم تا به آنجا مورد توجه واقع شده است كه عموم انديشمندان معتقدند منابع انساني پايه اساسي تحولا ت نوين زندگي است و توسعه ملي بر محور نيروي انساني تحقق مي يابد كشوري كه نتواند دانش و بينش انسان ها را توسعه دهد و آنها را از پرورش هدفدار برخوردار سازد و از اين سرمايه در توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي بهره برداري كند، قادر نخواهد بود هيچ چيز ديگري را توسعه بخشد، زيرا امروزه مزيت دسترسي به منابع طبيعي در امكان بهره مندي از شاخص هاي توسعه و موفقيت در رقابت اقتصاد بين المللي جاي خود را به مزيت بهره مندي از نيروي انساني محقق، خلا ق و مبتكر داده است، نيرويي كه قادر است منابع و امكانات لا زم توسعه را بيافريند.
بنابراين ابزار توسعه امروز را نه در كوه ها، دشت ها و اعماق زمين كه در مغز انسان ها بايد جست و جو كرد. اين منبع پايان ناپذير است و با مجهز شدن به دانش فني قادر است فرايند كسب، جذب، هضم و گسترش فناوري مورد نياز توسعه را فر اهم سازد.
«گزارش توسعه انساني» سال 1995 توسعه انساني را داراي دو جنبه مي داند: يكي شكل گيري توانمندي هاي انساني نظير افزايش سطح سلا مت، دانش و مهارت، و ديگري به كارگيري اين توانمندي هاي اكتسابي در راه مقاصد سازنده، كسب آسايش و آرامش يا فعاليت در امور فرهنگي، اجتماعي و سياسي.
اين گزارش مي افزايد: اگر معيارهاي توسعه انساني نتواند تعادل لازم را بين اين دو جنبه برقرار سازد ممكن است انسان سخت دچار احساس ناكامي شود.
مفهوم توسعه انساني به مراتب گسترده تر از مفاهيم قراردادي توسعه اقتصادي است. زيرا الگوهاي رشد اقتصادي عموما با گسترش درآمد سرانه اندازه گيري مي شود تا بهبود كيفيتي و سطح زندگي انسان.
در اينجا به اختصار مهم ترين ويژگي هاي فردي و اجتماعي توسعه يافتگي را بيان مي كنيم:
ويژگي هاي فردي توسعه يافتگي
1- آمادگي دروني براي پذيرش تجربه هاي تازه و نو
2- انعطاف در برابر تغيير و استعداد در نوآوري
3- استقلا ل راي و نظر
4- انتقادپذيري
5- اعتقاد به آزادي انديشه و عمل
6- پرهيز از تقليد ضمن احترام به انديشه هاي ديگران
7- پيوسته به دنبال انديشه هاي نو بودن
8- جمع گرا و معتقد به كار گروهي
9- از گذشته آموختن، در جهان امروز زيستن و نظر به آينده داشتن
10- روحيه بالا براي تجربه، آزمون و خطا و ريسك
11- نهراسيدن از اشتباه و شك علمي
12- پركاري و كم حرفي
13- علاقمندي به وطن و سرزمين
14- اميد به زندگي
15- باور به نظم و انضباط
16- اعتقاد به قانون
17- آگاهي طلبي و خرافه گريزي
18- محوريت منطق و عقلانيت در كارها
19- قدرت بالاي انتخاب و تصميم گيري
20- اعتماد به نفس بالا و باور به اراده خود
21- كنترل هيجانات و تعادل روحي و رواني
22- قابل محاسبه و پيش بيني دانستن جهان
23- جهاني انديشيدن و گريز از خودمركزي
24- دوري از تعصب، پيشداوري و سرسختي جاهلانه
25- عدالت طلب و آگاه به حقوق فردي و اجتماعي خويش
26- باور به برنامه ريزي امور
27- مسووليت پذير و وظيفه شناس.
ويژگي هاي جامعه توسعه يافته
1- سطح بالاي سواد و دانش عمومي
2- تخصصي بودن وظايف و مسووليت هاي اجتماعي
3- فعال بودن مشاركت مردم در بخش خصوصي
4- دخالت حداقلي دولت در فرهنگ، اقتصاد و سياست
5- سطح مطلوب بهداشت
6- شفافيت ساختار قدرت و گردش نخبگان
7- نظام سياسي پاسخگو
8- ضريب بالاي امنيت اجتماعي و اقتصادي
9- دموكراسي و انتخابات آزاد
10- پايين بودن رشد جمعيت
11- نظام آموزشي پويا
12- پويايي توليد فكر و علم
13- تقدم منافع ملي
14- گذر از تامين نيازهاي اوليه و ساماندهي معيشت
15- بالا بودن توليد و درآمد سرانه و اقتصاد توليدي
16- مشاركت اجتماعي و سياسي بالا
17- ضريب بالاي اعتماد عمومي
18- گردش آزاد اطلاعات
19- نظام توزيع عادلانه امكانات و فرصت هاي اجتماعي.
هدف از اين توصيف مختصر دستيابي به ابعاد مشخص تر و عيني تري از مصاديق توسعه انساني در بعد فرهنگي، شخصيتي و فكري و رفتاري بود. برآيند تمام اين ويژگي ها، شاخص كلي تري را به نام «كيفيت زندگي» شكل مي دهد كه به فراخور سطح بهره مندي و برخورداري جامعه از اين ويژگي ها، قابل سنجش خواهد بود.
اهداف توسعه
در پايان دوره تاكيد صرف بر رشد اقتصادي، چارچوب هاي گوناگوني براي تجزيه و تحليل روندهاي توسعه انساني با تاكيد بر پيامدهاي توانمندسازي، مشاركت، برابري، پايداري و حقوق بشر پديدار شده است. رشد اقتصادي، ثروت، افزايش درآمد و... از هدف هاي ضروري توسعه انساني است ولي همان طور كه آرتور لوئيس بيان كرده است: «فايده رشد اقتصادي اين نيست كه ثروت، خوشبختي را افزايش مي دهد، بلكه ثروت دامنه انتخاب بشر را گسترش مي دهد» كشورها در عمل بايد سياست هايي را جست وجو كنند كه رشد اقتصادي را به بهترين نحو در راستاي توسعه انساني قرار دهد.
حاميان توسعه انساني چنين استدلال مي كنند كه ثروتمندترين كشورها آنهايي نيستند كه مردمشان بهترين (مرفه ترين) زندگي را دارند. ريچارد جالي، مشاور ويژه UNDP (دفتر توسعه سازمان ملل) در اين باره مي گويد: «هيچ رابطه روشني بين رشد اقتصادي و توسعه انساني وجود ندارد.» نابرابري هاي شديدي در برخي كشورهاي ثروتمند ديده مي شود و تعداد افراد محرومي كه در اين كشورها زندگي مي كنند، نشانه همين امر است. برخي از كشورها نيز ثروتمندند اما چيزي به بعضي بخش هاي جامعه ارايه نمي دهند، مانند برخي كشورهاي توليد كننده نفت كه زنان در آنها از فرصت هاي چنداني برخوردار نيستند. از سوي ديگر، دو كشور فقير با درآمد سرانه يكسان، ممكن است دو استاندارد زندگي كاملا مختلف براي اتباع خود فراهم كنند.
ساكيدو فوكوداپار، مدير دفتر گزارش توسعه انساني UNDP موضوعي را مطرح كرد كه آن را «انتقاد ريشه اي از توان بازار براي تنظيم اقتصاد» نام نهاد. خانم فوكوداپار مي گويد: «كارايي بازار، به شما برابري، استمرار زيست محيطي و امنيت انساني نمي دهد.» وي مي گويد: فعاليت انساني در جايي شكوفا مي شود كه مراقبت هاي انساني، وجود داشته باشد، در حالي كه الگوي فعلي توسعه، كمتر زماني براي اين امور باقي مي گذارد. باعث تاسف است كه نظريه اقتصادي، نيمي از تمام فعاليت هاي انساني را ناديده مي گيرد، چرا كه نمي توان آنها را با عدد و رقم اندازه گرفت.
مفهوم توسعه انساني با تاكيد بر هدف زندگي بهتر و نقش فضاي اجتماعي قابليت زا در بسط انتخاب هاي انساني گسترش مي يابد. بدين ترتيب زمينه تحليل اثرات تحولات اجتماعي بر روند توسعه انساني در گزارش هاي مالي توسعه انساني فراهم مي آيد. رويكرد «رفاه اقتصادي» مصرف كالاها و خدمات را اساس زندگي بهتر به شمار مي آورد و از آنجا كه درآمد واقعي، ميزان مصرف كالاها و خدمات توسط افراد را تعيين مي كند آن را شاخص رفاه اقتصادي مي گيرند. اين در حالي است كه رويكرد توسعه انساني مصرف كالاها و خدمات را تنها يكي از عناصر زندگي بهتر مي داند و برآوردن نيازهاي روحي و گسترش ظرفيت هاي ذهني را عنصر ديگر زندگي بهتر به شمار مي آورد كه از طريق پرورش قواي ذهني به ويژه با آموزش به دست مي آيد.
از ديدگاه توسعه انساني تاكيد بر ايجاد ظرفيت ها به جاي مصرف كالاها و خدمات، شرايط گسترش پايدار انتخاب هاي انساني را فراهم مي آورد، چرا كه ظرفيت سازي امكان بازتوليد مداوم كالاها و خدماتي را به وجود مي آورد كه پاسخگوي نيازهاي يك زندگي بهتر است.
آدريان لفت ويچ در كتاب «دموكراسي و توسعه» مي گويد:
يكي از ايرادهايي كه به تفسير توسعه به عنوان رشداقتصادي گرفته مي شود اين است كه رشد اقتصادي تنها به بعد اقتصادي مي پردازد. توسعه، مفهومي متفاوت يا پيچيده تر است كه لزوما به كيفيت زندگي انسان نيز مربوط مي شود. از همين روي در سال هاي اخير شاخص هاي جديدتري براي در برگرفتن جنبه هاي پيچيده توسعه انساني و رفاه انسان ها در نظر گرفته شده است.
آنچنان كه ارسطو بيان مي كند; «ثروت، غايت جست وجوي انسان نيست، با وجودي كه كاملا مفيد و وسيله دستيابي به اهداف ديگر است» و به گفته آمارتياسن: «ارزش ثروت در آن چيزهايي است كه با داشتن ثروت مي توان آنها را انجام داد.»
عمده تعاريف، اهداف توسعه را در شرح مفهومي توسعه دخالت مي دهند و از دو عنصر و هدف اساسي يعني «ارتقاي كيفيت زندگي» و «افزايش قدرت آزادي و انتخاب انسان ها» ياد مي كنند.
اين تعاريف اين چنين بيان مي دارند كه توسعه از هر منظر و با هر رويكردي، اين دو هدف را دنبال مي كند. به همين منظور ساير اجزا و عناصر تشكيل دهنده و تحقق بخش اين اهداف در همين راستا قابل ارزيابي است.
برخي، توسعه انساني را مترادف با تامين «نيازهاي اساسي» مي پندارند. در حالي كه دايره مفهومي توسعه انساني فراتر از تامين نيازهاي اساسي است. رويكرد نيازهاي اساسي تمركز اصلي خود را به رفع بيكاري و فقر و نيز رشد اقتصادي معطوف مي كند. زماني كه برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) اولين گزارش توسعه انساني را در سال 1990 منتشر كرد، رويكرد نيازهاي اساسي با عنوان جديدي دوباره احيا شد. پاول استريتن از نظريه پردازان و پيشگامان اقتصاد توسعه كه زماني رياست موسسه مطالعات توسعه دانشگاه ساسكس را بر عهده داشت، در اين باره چنين مي گويد: توسعه انساني مرحله اي از تكامل فكري ما درباره فقر و نيازهاي اساسي است. اين رويكرد وسيع تر از رويكرد نيازهاي اساسي است، چرا كه درباره محروميت در كشورهاي ثروتمند، كه علل كاملا متفاوتي دارد، نيز به بحث مي پردازد. همچنين اين رويكرد مسايلي فراتر از بخش هاي اجتماعي و درآمدي را در بر مي گيرد; مسايلي نظير محيط زيست، آزادي و مشاركت در دولت، حقوق انساني، رفع تبعيض جنسي، مسووليت پذيري و امكان اعتراض به عملكرد دولت. اين به معناي گسترش دادن امكان انتخاب هاي شهروندان است. بايد توجه كرد كه نيازهاي فيزيكي اساسي در يك زندان تحت مديريت خوب نيز قابل تامين است. با اين وجود، اين به معناي توسعه انساني نيست. از طرفي نبايد فراموش كنيم كه هدف از توسعه بهبود وضع عمومي جامعه و نهايتا بهبود زندگي انسانهاست و اگر انسان ها ابزار توسعه هستند، توسعه نيز براي آنهاست و اگر قرار باشد توليد ناخالص ملي (GNP) افزايش يابد و در زندگي انسان ها تاثيري نگذارد، كاري انجام نگرفته است.
از اين رو توسعه به معناي پيشرفت مستمر كل جامعه و نظام اجتماعي به سوي زندگي «بهتر» يا «انساني تر» است. براي درك بهتر اين معنا، توسعه به فراگردي گفته مي شود كه در آن جامعه از وضعي نامطلوب به وضعي مطلوب متحول مي شود. اين فراگرد، تمامي نهادهاي جامعه را در بر مي گيرد و ماهيت آن اساسا اين است كه توان و ظرفيت بالقوه جامعه به صورت بالفعل درآيد. به عبارت ديگر، در فرآيند توسعه استعدادهاي سازماندهي جامعه از هر جهت چه از نظر اقتصادي و چه از نظر اجتماعي، فرهنگي يا سياسي بارور و شكوفا مي شود.
اگر بعد كيفي سازي نيروي انساني به مفهوم توسعه كيفي باشد و مفهومي فراتر از رشد اقتصادي و افزايش درآمد سرانه بيابد، انديشمندان عامل اين رشد را در انسان مي دانند و لذا به كشوري كه بتواند به انسان كيفي اهميت دهد، توسعه يافته مي گويند كه بدون شك اين انسان از نظر آموزشي، علمي، پژوهشي و بينشي در حد بالا يي است.
راهبردهاي توسعه انساني
به طور كلي پيرامون توسعه انساني مطالعات گسترده و درخوري در كشور صورت نگرفته است. اين درحالي است كه در ساير جوامع اصول راهبردي ماخوذ از توسعه انساني در اغلب زمينه هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي به حوزه اجرا راه يافته است. مثلا اين كه راهبردهاي هر چه انساني تر شدن خدمات، برنامه ها و اداره امور شهري چه بايد باشد؟ حكومت و نظام سياسي مطلوب در چشم انداز توسعه انساني چگونه است؟ يا مهم ترين جهت گيري سياستگذاري هاي آموزشي، رفاهي و بهداشتي چگونه بايد باشد؟
اين سوالا ت و مسائل مشابه، نياز به تحقيقات گسترده اي دارد. آن چه در پي آمده صرفا مروري است برجنبه هاي عيني تر توسعه انساني.
1- توسعه انساني; در ساده ترين تعبير، انساني كردن فرآيند توسعه است.
2- توسعه انساني; توان، خلا قيت، استعدادها و مهارت هاي افراد يك كشور را به تحرك وا مي دارد و فرا مي خواند.
3- توسعه انساني تاكيد بر پيشرفت از درون است.
4-توسعه انساني ; توجه و تاكيدي است بر آن دسته از خدماتي كه جنبه عمومي دارند نظير بهداشت و آموزش و پرورش.
5- توسعه انساني راه را براي تفويض اختيار به مردم و واگذاري اداره امور داخلي، شهري و محلي به مردم مي گشايد.
6- توسعه انساني الگويي براي شكوفايي توانمندي هاي فردي است.
7- توسعه انساني تقابل با توسعه اقتصادي نيست بلكه تكميل حلقه هاي مفقوده و كاستي هاي آن است.
8- توسعه انساني راه را بر استفاده از كمك هاي مستقيم خارجي به بهانه جبران عقب ماندگي مي بندد.
9- توسعه انساني بيشترين استفاده را از همه منابع و امكانات طبيعي با كمك نيروي انساني مورد توجه قرار مي دهد.
10- توسعه انساني تحولي در مصاديق و مفاهيم سرمايه از مادي و طبيعي به انساني است.
11- توسعه انساني مي گويد; ماحصل و نتيجه تلا ش دولت وملت در هر كشور بايد به ارتقاي كيفيت زندگي فرد آنان،بينجامد.
12- توسعه انساني، تعريفي جديد از تعيين جايگاه و وضعيت هر كشور در ميان ساير كشورهاي جهان است.
13- توسعه انساني جنبه هاي نرم افزاري و پايه اي را (نظير آموزش و بهداشت) به جنبه هاي سخت افزاري توسعه(مانند پروژه هاي صنعتي و عمراني) مي افزايد.
14- توسعه انساني مي گويد جاده توسعه يافتگي هر كشوري از بين مردم آن مي گذرد و توسط خود آنها احداث و پيموده مي شود.
15- توسعه انساني پيشنهادي است به دولت ها براي كاستن از قدرت خود و افزودن به اقتدار مردم.
16- مفهوم اساسي كه پيرامون انسان در اين مجموعه مورد تاكيد است،«بودن در حال تحول» يا ماهيت دائم در حال تغيير و «شدن» است. به عبارتي ديگر«انسان زمان». هانا آرنت بر اين باور بود كه «با تولد هر انساني، مفهومي تازه متولد مي شود» در حالي كه با شكوفايي و رشد قابليت هاي دروني هر فرد، مي توان هر لحظه از عمر انسان را به مثابه خلق شگفتي تازه اي دانست. از اين رو مهمترين خاستگاه مطالعه و بررسي شاخص هاي توسعه انساني مي بايست توجه به اصل تغيير پذيري و نوبه نو شدن روحي، فكري و تجربي انسان ها باشد. از نگاه كارشناسان برنامه توسعه سازمان ملل(unbp) توسعه انساني عبارت است از فرآيند بسط انتخاب هاي انسان. از طرفي اگر بپذيريم كه گسترش دامنه انتخاب هاي انسان با توسعه قابليت هاي ذهني و عملكردي او صورت مي گيرد، حقوق اقتصادي انسان ها بايد همراه، همگام و هم وزن آزادي و حقوق مردم سالا ري آنها در توسعه انساني مورد توجه قرار گيرد. ضرورت توجه به اين مساله است كه موجب مي شود شاخص هاي توسعه انساني تقريبا هر سال بازنگري و اصلا ح شوند.
در پايان بايد اشاره اي دوباره بر اين نكته داشت كه توسعه يافتگي چيزي نيست جز توصيف يك وضعيت براي يك جامعه. آن چه اهميت دارد، روش هاي پديداري اين وضعيت است مسير پيشرفت براي هر كشوري مقوله اي بومي و جهاني است و توسعه انساني نيز در صدد نيست تا نسخه يگانه و يكساني براي همه كشورها تجويز كند. پيام توسعه انساني; صورت پذيرفتن توسعه«براي و توسط» مردم است. اين نتيجه به دست نمي آيد مگر با فراهم آوردن فرصت و زمينه شكوفايي آزادانه توانمندي هاي انساني جامعه. از سويي دست يازيدن به اين مرحله در ارتباط مستقيم با نظام تربيتي جامعه قرار دارد. توسعه يافتن يا نيافتن ما پيش از هر عامل ديگري در گرو نظام فكري، باورها، شخصيت و رفتاريست كه با آن زندگي مي كنيم و نظام اجتماعي و مناسبات اجتماعي خود را آن شكل مي دهيم از اين رو فرهنگ توسعه قبل از خود توسعه مطرح است و اين نقش تا حد زيادي بر عهده آموزش و پرورش است كه تشريح اين ارتباط مجال ديگري مي طلبد.
به كجا مي رويم؟
احمد بيرشك در پيشگفتار ترجمه كتاب پائولوفريره با عنوان كنش فرهنگي براي آزادي جمله پرمفهومي دارد. او مي گويد: «كساني كه مي خواهند قومي را راد و آزاده و آزاد به بار آورند، دست به دامن تعليم و تربيت مي شوند و كساني هم كه مي خواهند بر مردمي چشم بر حكم و گوش بر فرمان حكومت كنند، آيا بهتر از تعليم و تربيت وسيله اي پيدا مي كنند.»
آموزش و پرورش در صورت تحول و روز آمدي، بستر توسعه درونزا را فراهم مي آورد. چرا كه هيچ نوع توسعه يافتگي، نوسازي، انقلا ب و اصلا حاتي تا زماني كه در اذهان پرورانده نشود، به عينيت نمي رسد. توسعه همه جانبه بدون همراهي افكار و اذهان عمومي فرجامي نخواهد يافت. از سويي محوري ترين ابزارها و عوامل بسترساز براي يك تحول فكري و ذهني، نهاد آموزش است چرا كه رشد نهادهاي آموزشي و علمي زمينه ساز مشاركت بيشتر مردم در تحولا ت اجتماعي و اقتصادي است و در مردم نوعي قابليت و تحرك ذهني ايجاد مي كند تا باورهاي مناسب توسعه انساني را پذيرفته و دروني سازند. از سويي اساسي ترين رسالت جوامع در حال گذر مانند ايران كه در فرآيند مدرنيزاسيون قرار دارند، توجه به تحول آفريني در نظام آموزشي است. نظام آموزشي است كه سرمايه انساني بخش هاي مختلف جامعه را تامين و تربيت مي كند و روحيات مناسب براي توسعه يافتگي را در فرد ايجاد مي كند.
آري! خاستگاه توسعه يافتگي آموزش و پرورش است و آموزش و پرورش در تجربه تمام جوامع توسعه يافته امروز نقش اتاق فرمان توسعه يافتگي را ايفا كرده كه متاسفانه هنوز ما نگاهي مصرفي و خدماتي به آن داريم. در حالي كه ارتباطي مستقيم بين آموزش و پرورش و ميزان كارايي و ابعاد مختلف توسعه وجود دارد. نظام آموزش و پرورش رسمي كشور ما در صورت تحول خواهد توانست نقش حياتي و كليدي خود را در اين برهه حساس ايفا كند، اما آموزش و پرورش ما كه در بطن خود تمايل بيشتري به نظام هاي آموزشي سنتي دارد، از چه خصايصي برخوردار است كه بايد مورد بازسازي و تحول واقع شود؟
-آموزش و پرورش ما به دنبال تجليل است و آموزش مدرن به دنبال تحليل.
-آموزش و پرورش ما مي خواهد آن چه هست را حفظ كند حال آن كه آموزش مدرن به دنبال آن است كه آن چه هست را تحول ببخشد.
- آموزش و پرورش ما مقلد و پيرو مي پروراند، اما آموزش مدرن، محقق و پيشرو.
- آموزش و پرورش مدرن، دانش آموز را به جلو حركت مي دهد و ما او را نگه مي داريم.
- آموزش و پرورش ما در تلاش است تا اين نسل با دنيا و جهان پيرامونش بيگانه باشد و از آن بگريزد، ولي آموزش مدرن مي خواهد مخاطبانش دنيا را بشناسند و با آن تعامل برقرار كنند.
- آموزش و پرورش ما نگاه دانش آموزان را به گذشته خيره مي دارد، اما آموزش مدرن اين نگاه را به حال و آينده معطوف مي كند.
- آموزش و پرورش ما تشكيلاتي است تا همه را متحد الشكل، متحد الفكر، متحد الراي و متحد العقيده كند، حال آنكه آموزش و پرورش مدرن امكانات مي دهد تا توانايي و ظرفيت هاي دروني افراد توسعه يابد و در تلاش است براي نشان دادن اينكه هر انساني برابر با يك مفهوم جديد و تازه است.
- آموزش و پرورش ما فقط آنچه خود داريم را مطلق همه خوبي ها و برتري ها معرفي مي كند ولي آموزش مدرن مطلق نمي نگرد و آزادانديشي را مي آموزاند و نسبي انديشي را محقق مي سازد.
و دست آخر اينكه هنوز ما به دنبال افزايش آمار قبولي دانش آموزانيم، هنوز به جاي آنها فكر مي كنيم، براي آنها تصميم مي گيريم و انتخاب مي كنيم. نقش و تاثيري كه آموزش و پرورش در فراهم آوردن لوازم توسعه يافتگي همه جانبه ايفا مي كند با هيچ نهاد ديگري قابل مقايسه نيست. هسته اوليه مشاركت اجتماعي، مسووليت پذيري، احترام و عمل به قانون، استقلال شخصيت، تفكر انتقادي و خلاقيت در آموزش و پرورش شكل مي گيرد.
ما آموزش و پرورش را نيز به تابعي از متغيرات و برآيندي از تاثيرات نهاد سياست و قدرت مبدل ساخته ايم، در حالي كه اگر خواهان ايفاي نقش اساسي و صحيح نظام آموزشي در فرآيند توسعه يافتگي هستيم، بايد نهاد آموزش را برآيند عقلانيت و در خدمت ارتقاي تفكر انتقادي، رشد انگيزه هاي ملي و توسعه توانمندي هاي فردي و روحيه ابتكار و خلاقيت بدانيم.
آموزش، وسيله براي بازكردن مغز است نه براي پر كردن آن. آموزش و پرورش را نبايد صرفا ابزاري براي انتقال معلومات از پيش تعيين شده به ظرف ذهني مخاطبان دانست. تعبيري كه منتقدان مدرسه نظير ايوان ايليچ به كار مي برند، اصطلاح پارچ و ليوان است كه دانش آموز را جاي ليواني مي نشاند كه همواره بايد از محتوايي پر شده و مصرف شود. اين نوع نگرش، ضدانساني ترين نگاه به فرآيند آموزش است، چرا كه هر انسان تازه، مفهومي تازه است و بايد پا را فراتر نهاد و گفت هر روز و هر ساعت عمر اگر در مسير شكوفايي نيروهاي بيكران درون سپري شود، مفاهيم و محتواهاي جديد و تازه تر توليد خواهد شد. آموزش و پرورشي كه براساس جوشندگي قابليت هاي يادگيرندگان خود اتفاق نيفتد، بي ثمر خواهد بود.
دستيابي به توسعه با باورهاي ضد توسعه غيرممكن است. توسعه يافتن يا نيافتن ما اول در گرو طرز تلقي ها، برداشت ها، رفتارها و شخصيتي است كه با آن زندگي مي كنيم و نظام اجتماعي و مناسبات سياسي و اقتصادي خود را براساس آنها شكل مي دهيم. از اين رو، فرهنگ توسعه، قبل از خود توسعه مطرح است و بدون توضيح، همگي نشاني آموزش و پرورش در مفهوم عام را مي دهند. اين نقش اساسي به عهده جريان آموزش است. جريان آموزشي كه همه قالب ها و شكل ها و فرآيندها را در برگيرد. اين وظيفه مهم; يعني آمادگي انساني براي دستيابي به توسعه از مدرسه و از سال هاي آغازين آن شروع مي شود و تا هيچ زماني پايان نمي يابد. نقطه شروع دارد و نقطه پايان خير، چرا كه اگر جريان توسعه يافتگي پايان مي داشت، براي آموزش و پرورش هم مي توانستيم پاياني تصور كنيم.
اين جنبه از توسعه انساني، آنقدر اهميت يافته است كه كشورهاي مختلف جهان بودجه، تمركز و توجه بسياري براي آن گسيل داشته اند. خلاقيت، عقلانيت، سلامت اخلاقي، مسووليت پذيري، خطرپذيري و ابراز وجود، مهارت دقت و تشخيص، همكاري، وطن دوستي، نظم و پركاري، مانند ذره هاي سازنده اكسيژني هستند كه به پيكر توسعه جان مي بخشند.
پرورش اين مولفه ها با آموزش شدني است. در عصر كنوني نمي توان راكد ماند يا ملتي را در ركود نگه داشت، چرا كه حتي كم توسعه يافته ترين جوامع نيز در تلاشند به نحوي با اين جريان هماهنگ شوند. طبيعي است كه در جهان هر روز نو شونده امروز، ملت ها يا فعالند يا منفعل و اين به خود آنها بستگي دارد. كشورهاي صاحب نفت داراي انباشت سنگيني از سرمايه مالي و پولي هستند ولي از آنجا كه سرمايه، نهادها و مهارت هاي انساني آنچناني در اين كشورها وجود نداشته يا كمتر مورد توجه قرار گرفته، توسعه چشمگيري هم در آنجا روي نداده است.
جامعه شناسان توسعه بر اين باورند كه نيروي انساني اساس ثروت ملت ها را تشكيل مي دهد و سرمايه و منابع طبيعي بيشتر عوامل تبعي و حاشيه اي هستند. انسان ها عوامل فعالي هستند كه سرمايه ها را متراكم مي سازند، از منابع طبيعي بهره برداري مي كنند، سازمان هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي را به وجود مي آورند و راهبر توسعه ملي هستند. دولتي كه نتواند مهارت ها و دانش مردمانش را توسعه دهد و از آن بهره برداري كند، قادر به توسعه نخواهد بود. كشورهاي صاحب نفت داراي يك ماده حياتي و ارزشمند هستند ولي بيشتر آنها توانايي و مهارت لازم را براي به كارگيري درست اين ماده ندارند، لذا مي بينيم مثلا كشوري دارنده نفت چون ايران آن زمان كه در برابر يك بشكه نفت چيزي حدود 44 يا 45 دلار كسب مي كند، كشوري مانند ژاپن كه از مهارت هاي انساني بالايي برخوردار است، از اين مقدار نفت خام حدود 180 دلار كالاي ساخته شده به فروش مي رساند. اين چيزي نيست جز تسلط بيشتر و صحيح تر بر طبيعت كه از راه آموزش و خلاقيت هاي فكري حاصل آمده است.
منابع در روزنامه موجود است.
سه|ا|شنبه|ا|20|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 225]
-
گوناگون
پربازدیدترینها