محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831446197
شهيد مهندس مهدي باكري در انديشه و عمل
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: شهيد مهندس مهدي باكري در انديشه و عمل
ويژه بزرگداشت سالگرد شهادت مهندس مهدي باكري
دكتر حسين علايي
مقدمه
با گذشت بيش از بيست و چهار سال از شهادت « مهندس مهدي باكري » هنوز ياد و خاطره و قدر و منزلت او در اذهان بسياري از همرزمان وي و نيز مردم ايران بخصوص جوانان پر شور خطه ي آذربايجان زنده است . در اين مدت و به ويژه پس از پايان جنگ تحميلي شناخت شخصيت برجسته و اهميت و نقش موثر باكري در دوران دفاع مقدس و انقلاب اسلامي دائما در افكار عمومي افزايش يافته است . راز ماندگاري « مهدي » در حيات پس از شهادتش را مي توان « خداجويي » « استقامت » و به ويژه « اخلاص در عمل » در پيمودن راهي دانست كه او از ساليان دراز و از روزهاي آغازين زندگاني خود برگزيده بود. مهدي « دين » را آنچنان كه امام خميني « سلام الله عليه » به مردم تعليم فرمود در رفتار فردي خود پياده كرده بود و اقدام هاي اجتماعي اش بر پايه فهم او از اسلام ناب محمدي « صلي الله عليه وآله وسلم » كه منش امام در آن متجلي بود قرار داشت و سرانجام نيز در اين راه در سن سي سالگي به شهادت رسيد و جاودانه شد.
او همچون امام خود « ارزش حيات را به آزادي و استقلال مي دانست » و به خوبي دريافته بود كه استكبار حاكم بر جهان تاب تحمل حكومتي به نام اسلام در ايران را ندارد و بايد براي حفظ اين نظام الهي به پا خاسته لباس رزم پوشيد و داوطلبانه و در هر كجا كه نياز باشد براي دفاع از جمهوري اسلامي در برابر متجاوزان جنگيد.
مهدي اين موعظه قرآن را كه از زبان امام خميني « سلام الله عليه » بارها بيان شده بود سر لوحه رفتار و عمل خود قرار ميداد :
« قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي ثم تتفكروا » (آيه 46 سوره سبا)
بگو من فقط به شما يك اندرز مي دهم : دوتا دوتا و يك يك براي خدا قيام كنيد سپس بينديشيد.
مهدي باكري در تاريخ حماسه آفريني هاي ملت ايران تنها يك نام نيست بلكه راه و خاطره اي است از حوادث بسياري كه بر انقلاب اسلامي و امام و مردم ايران در اين سرزمين رفته است .
درباره شخصيت برجسته و ممتاز شهيد مهندس مهدي باكري تاكنون افراد زيادي سخن گفته اند و زوايايي از دوران زندگي و همت و تلاش او را بيان كرده اند. همچنين مطالب بسياري راجع به او به رشته تحرير درآمده است ; اما ناگفتني ها درباره باكري هنوز هم زياد است و مي توان بسياري از نكات و گفتني هاي دلنشين راجع به اين اسوه دوران را در نوشته ديگري مطرح نمود و به آن پرداخت .
فعاليت ها
مهدي باكري را مي توان از دريچه فعاليت ها و رفتارهايش در دوران زندگي نگريست . حيات كوتاه شهيد باكري به سه دوره متمايز از هم قابل تفكيك است :
سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي
مهدي در سال 1333 هجري شمسي در شهر مياندوآب در استان آذربايجان غربي به دنيا آمد . در دوران كودكي مادر خود را از دست داد و از آنجا كه پدرش در كارخانه قند شهر اروميه شاغل بود به همراه خانواده خود در شهرك مسكوني اين كارخانه واقع در 20 كيلومتري شهر اروميه زندگي مي كرد. اين شهرك هم اكنون تبديل به شهر نوشين شده است . مهدي كه در نظام قديم آموزشي كه دوره راهنمايي وجود نداشت و به جاي آن دوره دبيرستان شش ساله بود مشغول تحصيل بود. او سال پنجم دبيرستان را به تهران نزد برادرانش رفت تا هم سطح علمي اش را افزايش دهد و هم با مسائل سياسي آشنا شود. وقتي قرار بود سال آخر دبيرستان را بگذراند برادرش علي كه بورس تحصيلي داشت عازم فرانسه شد و به ناچار مهدي به اروميه بازگشته و سال آخر تحصيلي را در دبيرستان فردوسي اروميه به پايان رساند و در همانجا بود كه ديپلم خود را گرفت . در سي ام فروردين ماه سال 1351 هنگامي كه مهدي در دبيرستان مشغول به تحصيل بود « علي » برادر بزرگترش كه از حدود 6 ماه قبل به دليل فعاليتهاي ضد ستمشاهي بدست دژخيمان رژيم شاهنشاهي به زندان اوين افتاده بود براثر شكنجه هاي وارده به دست ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت كشور) به شهادت رسيد. رژيم براي عدم افشاي شكنجه هاي انجام شده به صورت رسمي اعلام نمود كه علي باكري اعدام گرديده است . علي باكري از بنيان گذاران و اعضاي اوليه سازمان مجاهدين خلق (قبل از انصراف اين تشكيلات از اسلام و تغيير ايدئولوژي و كودتا عليه نيروهاي مذهبي ) و فردي متدين و داراي انديشه اسلامي بود كه با انگيزه اي الهي براي مخالفت و مقابله با استبداد رژيم پهلوي به اين سازمان پيوسته بود و خيلي زود از سوي عوامل نظام سلطنتي دستگير و به هنگام بازجويي همراه با شكنجه هاي مستمر به شهادت رسيد. آنگونه كه از پرونده باقي مانده وي در ساواك مشخص است او در بازجويي هاي خود به شدت از امام خميني دفاع كرده است .
مهدي پس از اخذ ديپلم و بعد از پايان تحصيلات دبيرستاني عازم تهران شد تا بتواند خود را براي آزمون دانشگاه آماده نمايد. وي در اين يك سالي كه در تهران حضور داشت با محافل دانشجويي در دانشگاه هاي تهران ارتباط برقرار كرده و از همين جا بود كه با افكار انقلابي و مذهبي بيشتر آشنا گرديد . در سال 1352 در آزمون ورودي دانشگاه پذيرفته شد و دانشجوي رشته مهندسي مكانيك در دانشكده فني دانشگاه تبريز گرديد.
فضاي حاكم بر دانشگاه تبريز در دوران طاغوت
در آن سالها دانشجوياني كه وارد دانشگاه مي شدند بلافاصله با فضاي متفاوتي نسبت به جامعه روبه رو مي گرديدند. فضاي دانشگاه تا حدي حال و هواي سياسي داشت و براي دانشجويان پرداختن به مسائل اجتماعي و سرنوشت جامعه اهميت يافت . توجه به اين مسائل و ديدن نقاط ضعف فراوان در شرايط كشور براي آنان انديشيدن در مورد نظام حاكم بر كشور و نيز چگونگي اداره مردم را پديد مي آورد. در چنين وضعيتي يكي از موانع اصلي براي رفع مشكلات اساسي وجود رژيم سلطنتي و حاكميت استبداد به نظر مي رسيد. بنابراين براي بسياري از دانشجوياني كه نظام سلطنتي شاهنشاهي را يك رژيم ضدبشري صددرصد وابسته به آمريكا استبدادي ديكتاتوري و ضد آزادي و مخالف اسلام در كشور ميدانستند اين سوال مطرح بود كه چگونه مي توان با رژيمي كه شديدا مورد حمايت آمريكا بوده و در اوج اقتدار نظامي و سياسي قرار دارد و اصطلاحا تا دندان مسلح است مخالفت كرد و يا با آن به مبارزه پرداخت برخي نيز ميگفتند حكايت مبارزه با رژيم سلطنتي داستان تقابل مشت با سندان است و جز خونريزي و هدررفتن خونها حاصلي ندارد.
جواناني كه وارد دانشگاه مي شدند علاقه زيادي براي يافتن پاسخ به اين سوال از خود نشان مي دادند. براي پرداختن به اين موضوع لازم است تا شرايط آن زمان و جو غالب بر دانشگاه مورد بررسي قرار گيرد تا بتوان وضعيت آن دوران را بهتر درك كرد.
فضاي فكري و عملكردي دانشجويان دانشگاه تبريز در آن شرايط را مي توان به شرح ذيل تقسيم بندي نمود :
1 ـ دانشجويان بي تفاوت
اكثر دانشجويان دانشگاه نسبت به رخدادها و واقعيتهاي سياسي و مبارزاتي آن زمان بي تفاوت بوده و در روياي فراهم ساختن زندگي مرفه راحت و بعضا توام با بي بند و باري قرار داشتند. به همين سبب ديدگاه آنان كمال مطلوب براي رژيم شاه بوده و همواره مورد استفاده آن رژيم قرار مي گرفتند. مسئولين دانشگاه نيز سعي داشتند تا اقداماتي را در قالب فعاليتهاي فوق برنامه براي اين گونه دانشجويان طرح ريزي نموده و تمام وقت آنها را در برنامه هاي مختلط پسران و دختران دانشجو در امور موسيقي فيلم ورزش و... پر نمايند. لازم به ذكر است كه رژيم شاهنشاهي در آن دوران دانشگاه را مجموعه اي غيرسياسي سكولار و متعارض با سنت هاي مردم مي خواست . بنابراين به گونه اي رفتار مي كرد تا فعاليت هاي دانشجويي تقويت كننده اهداف فوق باشد. استقرار گارد ويژه مسلح در دانشگاه ها ضمانتي براي نظارت و جلوگيري از فعاليت هاي دانشجويي مخالف با مقاصد رژيم حاكم بود.
2 ـ دانشجويان چپي
برخي از دانشجويان به افراد چپي موصوف بودند. اين افراد كساني بودند كه راه مبارزه را در الگو گرفتن و يا تبعيت كردن از جنبش هاي چپ كشورهاي كمونيستي و در راس آنها اتحاد جماهير شوروي جستجو و خود را به داشتن تفكرات ضدسرمايه داري مصطلح آن زمانه وانمود مي كردند. گرچه بسياري از آنها از اصول و مباني انديشه هاي چپ و ماركسيستي بي خبر بودند ولي به هرحال جو غالب جامعه تحصيل كرده و دانشجويي آن زمان به شدت از جنبش چپ اقتصادي تاثيرپذير بوده و فضاي حاكم با آموزه هاي سطحي و نيم بند كمونيستي جوي ضد سرمايه داري و ضد بورژوازي و ضد سرمايه و حق مالكيت بود. در چنين فضايي هر كس كه مي خواست خود را يك انسان مبارز معرفي كرده و ادعاي پيروي از روش علمي مبارزه داشته باشد سعي مي كرد كه خود را با تفكر اين گروه همسو نشان داده تا بتواند براي خود اعتبار و مقبوليتي كسب كند.
مشخصات گروه هاي چپي درسه چيز خلاصه مي شد :
الف ـ مخالفت با مذهب و تفكرات مذهبي و متهم كردن مذهبيون به عنوان عوامل ارتجاع
آنها تفكرات و بينش مذهبي را مانعي براي مبارزه عليه رژيم سلطنتي وابسته به آمريكا مي دانستند و دين را به عنوان روشي براي مبارزه نمي پسنديدند.
ب ـ انجام كارهاي گروهي سازمان يافته دانشجويي از قبيل رفتن به كوه به صورت دسته جمعي خواندن سرودهاي خاص در هنگام صعود به كوهستان و تلاش براي تشكيل انجمن هاي صنفي دانشجويي و به دست گرفتن زمام امور فعاليت هاي فوق برنامه دانشجويي .
ج ـ سعي برنشان دادن قيافه هايي متحدالشكل باگذاشتن سبيلي بلند و سيگاري دراز بر لب با تقليد از قيافه رهبران جريانات ماركسيستي در ساير كشورها
اين گروه ها سعي مي كردند با توسل به برخي شعارهاي هيجاني و نمايش قدرت جمعي دانشجويان سال اولي را كه تازه پا به دانشگاه مي گذاشتند در جمع خود جذب نمايند..
3 ـ دانشجويان مذهبي
مذهبي ها دانشجويان علاقمند به رعايت آداب ديني بودند و برخي از آنان به دليل شرايط آن روزگار و جو غالب و حاكم بر دانشگاه ها كمتر به آن تظاهر مي كردند. اما از ميان اين دانشجويان تعداد كمتري بودند كه ايجاد يك حركت مردمي و همسوي با قاطبه آحاد ملت ايران در دانشگاه را تعقيب مي كردند. آنها راه نجات كشور و مبارزه اساسي با رژيم شاهنشاهي را بازگشت به قرآن كريم و ايجاد يك حركت اسلامي بر مبناي تفكر و انديشه مرجع عاليقدر تقليد مسلمانان جهان حضرت آيت الله العظمي روح الله الموسوي خميني مي دانستند كه بدليل مخالفت با كاپيتولاسيون (حق قضاوت كنسولي ) و اساس نظام شاهنشاهي به خارج از ايران تبعيد گشته بود. گرچه از نظر كمي تعداد اين قبيل دانشجويان زياد نبود ولي از نظر كيفي و داشتن روحيه مبارزه و اعتماد بنفس دارابودن تفكري متين و پرجاذبه قابليت ايجاد فعاليت هاي وسيعي را در خود مي ديدند. دانشجويان مذهبي علاوه بر فعاليت هاي متنوع از قبيل فعاليت هاي هنري ورزشي و به خصوص كوهنوردي با احداث نمازخانه هايي در دانشكده هاي مختلف تلاش مي كردند كه به امور عبادي نيز بپردازند . اين دانشجويان توانستند در سال 1354 براي اولين بار در سالگرد قيام خونين پانزده خرداد 1342 اعتصاب و تظاهرات بزرگ دانشجويان مذهبي و مبارز در دانشگاه تبريز را سازمان داده و در اين سال نمازخانه متعددي را در همه دانشكده هاي دانشگاه راه اندازي نمايند. روش اين دانشجويان براي اين نوع فعاليت ها بسيج كردن انگيزه اسلامي دانشجويان و جهت دادن به اين انگيزه ها در سمت و سوي مبارزه از طريق فشارآوردن به مسئولين دانشگاه براي انجام اين نوع اقدامات بود. اين دانشجويان به افراد انقلابي معروف بودند و از هر فرصتي براي مخالفت با رژيم شاهنشاهي استفاده مي كردند.
4 ـ انجمن علمي مذهبي
اين انجمن از سوي يكي از اساتيد مذهبي دانشكده داروسازي به نام « آقاي دكتر احمد صبور اردوبادي » تشكيل شده بود و تلاش مي كرد كه با انتشار كتاب هاي علمي ـ مذهبي و برگزاري جلساتي فرهنگي دين و مذهب را همسوي با علم روز نشان داده و دانشجويان را به سوي دين جذب نمايد. اين انجمن در عين پايبندي به اسلام تلاش مي كرد تا براي حفظ بقاي خود از مخالفت علني و جدي عليه رژيم شاهنشاهي خودداري نمايد و به گونه اي رفتار كند تا بتواند جلسات سخنراني و مذهبي خود را به صورت علني و با موافقت مسئولين دانشگاه برگزار نمايد. ازجمله موفقيت هاي اين انجمن را مي توان دعوت از علامه محمد تقي جعفري براي سخنراني در روز تاسوعاي حسيني در سال 1355 عنوان نمود . آقاي مصطفي ايزدي يكي از دانشجويان دانشكده فني دانشگاه تبريز مي گويد در روز 15 خرداد سال 1355 قرار بود كه دانشجويان دانشگاه تظاهراتي بياد شهداي اين روز برگزار نمايند . هنگامي كه صبح اول وقت من از سمت كتابخانه مركزي دانشگاه به سوي دانشكده فني در حال حركت بودم گاردي هاي دانشگاه از چهار سو به سمت من هجوم آورده و مرا دستگير و آن روز را در محل ساختمان گارد دانشگاه بازداشت و سپس آزاد نمودند. روزي در يكي از خيابان دانشگاه در اطراف ساختمان دانشكده دارو سازي در حال قدم زدن بودم كه آقاي دكتر صبور اردوبادي مرا ديد و گفت شما فكر مي كنيد كه آقاي خميني زورش مي رسد كه اين رژيم را سرنگون نمايد او كه دستش خالي است . من به او گفتم ما از ايشان تقليد مي كنيم و تكليفمان روشن است . اما نمي دانم كه زورش مي رسد يا نه . بعد ايشان مرا نصيحت كرد و تلويحا اظهار مي داشت كه اين كارها درست نيست و من برداشتم اين بود كه ايشان معتقد است كه رژيم شاهنشاهي با اين كارها سرنگون نمي شود.
در آن زمان برخي از دانشجويان نسبت به اين انجمن و فعاليت هاي آن خوشبين نبودند و آن را متهم به سازشكاري در برابر رژيم مي كردند. ولي معمولا مهدي باكري درباره افراد اظهارنظر نمي كرد و حميد باكري هم يك زماني به همسرش گفته بود كه : در مورد افراد نظر نده چون آدم هاي بد ممكن است خوب شوند و آدمهاي خوب هم ممكن است بد شوند. راجع به انسان نمي شود قضاوت كرد.
باكري در دانشگاه
مهدي باكري در دانشگاه تبريز جز دانشجويان مذهبي دانشگاه به شمار مي رفت . او در سال اول دانشگاه در يكي از خوابگاه دانشجويي به نام خوابگاه شمس تبريزي مستقر شد و با برخي از دانشجويان هم اطاقي اش ازجمله آقاي سيدكاظم ميرولد مطالبي را مطرح كرد كه بيانگر مسيري است كه او در زندگي خود انتخاب كرده بود. آقا مهدي مي گفت :
الف ـ راهي كه در پيش است راهي سخت و دشوار است كه نياز به زاد و توشه فراوان دارد.
ب ـ پيمودن اين راه جز با خودسازي و انجام عبادات امكان پذير نيست .
ج ـ براي پيمودن اين راه نياز به صداقت در عمل و راستي با خدا و خويشتن خويش است .
او براي ايجاد محيطي مناسب جهت مطالعه عميق تر درباره اسلام و نيز عمل به نكات فوق پس از مدتي خوابگاه دانشجويي را ترك كرده و اطاق محقري را در محله راسته كوچه واقع در بازار تبريز به همراه دوست خود آقاي ميرولد اجاره نمود. مهدي فرد منظمي بود و براي انجام هر كاري به دنبال دليل اجراي آن مي گشت و از خود سوال مي كرد كه چرا بايد آن كار را انجام دهيم چرا اين حرف را بزنيم چرا به كوه برويم چرا اين چيز را بخوريم يا بياشاميم و چرالله با پاسخ به اين چراها بود كه او قدم هاي مطمئني را به سوي هدف مشخص خود برمي داشت . بنابراين همه لحظات مهدي براي حركت به سوي هدف معيني تعيين و برنامه ريزي مي شد. آقا مهدي در واقع به دنبال انجام عمل صالح براساس آيه ذيل بود :
« فمن كان يرجوا لقا ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا »
« هركس كه اميد ديدار پروردگارش را داشته باشد بايد عمل صالح (نيكو) انجام دهد و در پرستش پروردگار خود هيچ كس را شريك قرار ندهد » .
وقت او بيهوده تلف نمي شد. برخي از روزها را براي خودسازي و تقرب بيشتر به معبود روزه مي گرفت . او و هم اطاقي اش هرمقدار وامي را كه از دانشگاه مي گرفتند در ظرف مشتركي مي ريختند و از آن استفاده مي كردند. زيرا معتقد بودند كه مال امانتي است كه توان دل كندن از آن مقدمه اي براي دست شستن از جان بوده و خود يك عبادت و تمرين است . مدت زمان حضور در خانه دانشجويي به زماني براي مطالعه مدتي براي مباحثه و مذاكره بخشي براي انجام كارهاي خانه و قسمتي هم براي تفكر بر روي موضوعاتي همچون « هدف از آفرينش انسان » « رسالت انسان در اين جهان » و مسئله « دنياي پس از مرگ » تفكيك مي شد. انس با قرآن و آشنايي با مباني و معارف اسلامي به عنوان چراغ راهنماي حركت وي در زندگي بوده و دقت در انجام عبادات جز برنامه روزانه زندگي مهدي و هم فكرانش قرار داشت . شعر ذيل كه از عطار نيشابوري است تا حدود زيادي براي روحيه آقا مهدي در آن زمان مصداق دارد :
ذكر بايد گفت تا فكر آوردصد هزاران معني بكر آورد
در آن دوران ورزش كوهنوردي جز فعاليت هاي مرتب دانشجويان مختلف بود كه علاوه بر تقويت جسماني افراد موجب ايجاد فضايي نسبتا امن براي ارتباطات سياسي و مذهبي دانشجويان مي شد. در يكي از برنامه هاي كوهنوردي مشترك با دانشجويان چپي هنگامي كه آنان از برپايي نماز جماعت توسط دانشجويان مذهبي جلوگيري كردند مهدي به همراه ساير دانشجويان مذهبي راه خود را از آنان جدا كرد. چپي ها در برنامه هاي كوهپيمايي خود تلاش داشتند تا رفتار و عقايد خويش را بر ساير دانشجويان اعمال و تحميل كنند و مي كوشيدند تا با سردادن و تكرار سرودها و شعارهاي مورد نظر خود در برنامه كوهنوردي توسط همه دانشجويان شركت كننده فضاي تبليغي و رواني سنگيني را بر جمع موجود تحميل و از اين راه ياركشي كرده و موضع خود را تقويت نمايند. آن ها تاب تحمل وجود افكار غير همسو با خود ازجمله افكار مذهبي و اسلامي را نداشتند.
در آن زمان جريانات چپ در دنيا دوران شكوفايي خود را مي گذراندند. وقوع تحولاتي با نام انقلاب هاي ماركسيستي در بسياري از كشورهاي جهان ازجمله چين ويتنام آفريقا و آمريكاي لاتين ادبيات كمونيستي را در سطح گسترده اي ترويج داده بود. هركس تمايل به مبارزه بر عليه ظلم وستم حاكم بر ميهن خويش را داشت و قدرت هاي بزرگ و سلطه گر را تحت عنوان امپرياليسم جهاني حامي و پشتيبان حكام خود مي ديد تصور مي كرد كه براي مبارزه لزوما بايستي از پشتوانه فكري جريان چپ جهاني كه مدعي علم مبارزه با امپرياليسم بود استفاده كند و راهي جز آن برايش متصور نبود. اين وضع از طرفي ناشي از بيداري ملت ها و اراده آنان براي قيام و مبارزه عليه ستمگران بوده و از سوي ديگر ناشي از تبليغات سنگين حزب كمونيست شوروي و جريان چپ جهاني بود..
اگرچه دانشجويان مذهبي در آن دوران در شرايط بسيار سخت و كاملا دفاعي در مقابل فرهنگ و نظام شاهنشاهي از يكسو و در برابر فضاي مهاجم سياسي چپ از طرف ديگر به سر مي بردند ولي مهدي باكري و دانشجوياني چون او اسير جو حاكم نشده و در انديشه ديگران هضم نگرديدند.
برخي از دانشجويان مذهبي مبارز و فعال هم فكر با مهدي باكري كه بعدها در جريان جنگ تحميلي و يا با ترور منافقين به شهادت رسيدند عبارتند از : ابوالحسن آل اسحاق حميد سليمي فريدون پارسي مرتضي بوجار محمد صف آرا نادر نوري حسن بخشايش محمد سلماني حسين امين مقدم كاشمري و دوستان به حق پيوسته ديگر : آقايان سيد زين العابدين عطايي عليرضا تهراني محمد علي افتخار بهروز پور شريف و...
در اواخر سال 1354 مهدي و دوست هم اطاقي اش خانه خود را به جاي ديگري در محله « ميدان قطب » تبريز تغيير دادند . اين در حالي بود كه حميد برادر مهدي هم كه در حال گذراندن دوران سربازي خود بود در اوايل سال 1355 به آنان پيوست . در اين ايام روزي مامورين ساواك به منزل مهدي رفته و چون او در خانه حضور نداشت برادرش حميد را مورد ضرب و شتم فراوان قرار دادند و به تفتيش و بازرسي منزل وي پرداختند و مهدي را هم به ساواك احضار كردند. مهدي پس از بازگشت از ساواك مصمم تر از پيش و البته دقيق تر و با احتياط بيشتر نسبت به قبل فعاليت هاي مذهبي و انقلابي خود را ادامه داد. آقا مهدي در آن شرايط به خاطر اعدام برادرش علي هميشه تحت تعقيب ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت دوران طاغوت ) قرار داشت . ساواك به طور مرتب او را احضار مي كرد تا مطمئن شود از اينكه مهدي همفكر و هم راه با برادرش علي در مسير مبارزه با رژيم طاغوت نيست . از آنجا كه مهدي فردي رازدار و كم حرف بود علي رغم احضار او توسط ساواك رژيم در پي بردن به فعاليت هاي وي ناكام ماند. در آن شرايط آقا مهدي هم در فعاليت آشكار دانشجويي كم تر ظاهر مي شد و خود را از ديد مامورين ساواك پنهان نگه مي داشت . آقا مهدي در آن وضعيت حضور در فعاليت هاي علني دانشجويي را كافي نمي دانست و معتقد بود كه مبارزه با رژيم شاهنشاهي كاري است دراز مدت كه نمي تواند در فعاليت هاي دانشجويي دوران دانشگاه خلاصه شود. از اين رو ايشان مهيا شدن براي مبارزه اي سخت و مستمر را ضرورتي انكارناپذير براي رويارويي با حكومت سلطنتي مي دانست .
در اين حال سازمان مجاهدين خلق كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل انحراف فكري و عملكرد ضدبشري ترورهاي گسترده با نام منافقين خوانده شدند هم سعي داشت تا با تماس با مهدي او را به عضويت اين سازمان درآورد. ولي با توجه به انحرافاتي كه باكري از اين سازمان احساس كرده بود از پاسخ دادن به درخواست آنان امتناع ورزيده و مسير خود را همسو با ديدگاه هاي مرجع تقليد خويش حضرت آيت الله العظمي آقاي خميني تنظيم مي كرد و سعي داشت تا اسلام را معيار حركت ها و فعاليت هاي خود قرار دهد.
يكي از كساني كه در آن ايام از نظر فكري بر افكار دانشجويان تاثيرگذار بود آقاي سيد علي مقدم از دانشجويان رشته راه وساختمان دانشكده فني دانشگاه تبريز بود. او برخي اوقات در خانه دانشجويي آقا مهدي حاضر شده و با او درباره مسائل مختلف اسلامي صحبت مي كرد. ايشان مي گويد يكبار كه به منزل آقا مهدي رفتم در حالي كه آقاي كاظم ميرولد هم حضور داشت باكري در حال مطالعه كتابي بود. فرصت را مغتنم شمرده در زمينه برخي مسائل مربوط به معارف اسلامي با هم صحبت كرديم . در اين گفتگوها اين بحث مطرح شد كه بازگشت به خويشتن چيست و نتيجه گرفته شد كه خويشتن واقعي انسان ها اسلام است كه هويت همه ايرانيان را تشكيل مي دهد. او مي گفت ويژگي مهم آقا مهدي اين بود كه در فهم حق و سخنان درست خالي از تعصب بود ولي وقتي كه به حق مي رسيد در پيروي از آن بسيار با تعصب بود. لازم به ذكر است كه آقاي مقدم حدودا يك سال از آقا مهدي از نظر سني كوچكتر بود و از دوران كودكي در بيت علما در مشهد مقدس بزرگ شده بود و با روحانيون و دانشمندان مبارز اسلامي در تماس دائمي بود و خود نيز به طور مرتب مطالعات گسترده اي را در زمينه انديشه و معارف اسلامي انجام مي داد و با اين اندوخته ها در توسعه تفكر اسلامي در بين دانشجويان تلاش زيادي را انجام مي داد و تاثيرات مهمي نيز برجاي مي گذاشت .
آقا مهدي در دوران حيات خود با آقاي سيدعلي مقدم رفاقت داشت وازطريق ايشان در دوران قبل ازپيروزي انقلاب اسلامي با آيت الله سيدعلي خامنه اي كه در آن زمان در ييلاقي دور از چشم ساواك در اطراف مشهد مخفي بود آشنا شده و با ايشان در سال 1356 ديداركرد و بعدها در دوران رياست جمهوري نيز هرازچندگاهي اين ديدار تجديد مي شد.
در مجموع مي توان گفت كه زندگي مهدي باكري در دوره دانشجويي پر از « معنا و صفا » بود. در جاي جاي زندگي روزانه او « برترشمردن ديگران بر خود » « كم گويي و گزيده گويي » « راضي بودن به آنچه كه دارد » (مفهوم زهد از قول پيامبر عظيم الشان اسلام (ص )) صبر رازداري تواضع و توكل بر خدا موج مي زد. برخورداري از اين صفات كه همراه با مطالعه قرآن و متون اسلامي در وي ايجاد شده بود در كساني كه با او به نوعي مراوده داشتند از جمله در تكوين شخصيت برادرش حميد كه او را چون جان عزيزش مي داشت بسيار اثرگذار بود.
مهدي پس از دانشگاه
مهدي پس از اتمام دوره كارشناسي در سال 1356 در يك بررسي اساسي براي انتخاب يكي از دو گزينه ادامه تحصيل در دوره كارشناسي ارشد و يا خروج از محيط دانشگاه براي ادامه مبارزه گزينه دوم را انتخاب كرد زيرا معتقد بود كه امكان مبارزه كارآمد در خارج از محيط دانشگاه بيشتر است . او سپس قصد عزيمت به نجف اشرف جهت زيارت آيت الله خميني را داشت تا براي اقدامات خود از ايشان اجازه گرفته و مطمئن شود كه فعاليت هاي وي با رضايت مرجع تقليدش انجام مي شود. البته امكان اين سفر فراهم نشد و در پاييز همان سال مهدي به خدمت سربازي رفت .
پس از طي دوره آموزشي در پادگان بروجرد او و برخي ديگر از مهندسين سرباز به وزارت نيرو در تهران مامور گرديدند و چون شب ها بايستي محل خدمت را ترك كرده و به منزل مي رفتند بنابراين مهدي و هم اطاقي دوران دانشگاهش دو اطاق را در خيابان نواب تهران اجاره كردند و در تظاهراتي كه در آن روزها از سوي مردم عليه رژيم شاهنشاهي صورت مي گرفت فعالانه حضور يافتند. او در تظاهرات معروف 17 شهريور در سال 1357 در تهران شركت كرد . باكري در تظاهرات ميدان ژاله تهران در صفوف اول درگيري با مامورين رژيم شاهنشاهي بود. چهره خاكي و لباس هاي به هم ريخته و چشم هاي تا عمق سر فرورفته او در شبانگاه آن جمعه سياه نشان از رنجي داشت كه طي آن روز خونين بر مردم تهران و بر وي رفته بود.
زماني كه حضرت امام خميني در سال 1357 از سربازان خواستند كه پادگان ها را رها كرده و رژيم شاهنشاهي پهلوي را تنها بگذارند او نيز محل خدمت خود را ترك كرده و به صفوف خروشان مردم پيوست . در اين هنگام او به طور مرتب بين تهران و اروميه در تردد بود و در تظاهرات خياباني مردم اروميه در دي ماه سال 1357 كه در اطراف مسجد اعظم اروميه برگزار شد حضور پيدا كرد . مهدي تلاش مي كرد تا همچون ساير مردم براي مقابله با تانك ها و زره پوش هاي رژيم شاهنشاهي كه به مقابله با تظاهركنندگان مي پرداختند از كوكتل مولوتف ساخت خودش استفاده نمايد. خواهر شهيد باكري مي گويد : « مهدي بعد از دستور امام راحل مبني بر ترك پادگان ها به اروميه نزد خانواده اش برگشت و گفت حالا زمان مبارزه علني است . اعلاميه هاي امام را به همراه آورده بود كه شب ها توسط خواهر و برادرهاي كوچك ترمان در كارخانه قند و منازل پخش مي شد و شب ها بر ديوارها شعارهاي انقلاب را مي نوشتند و به همراه شهيد مهدي اميني و چند تن از دوستانش به شهرهاي اطراف اروميه براي سخنراني و آگاهي دادن به مردم مي رفتند تا زمان بازگشت امام كه به تهران رفت . مهدي هيچ وقت به غير از زمان تحصيل دانشگاهي اش دور از خانواده زندگي نكرده بود و مخفي هم نبود. » باكري در ماه هاي آخر قبل از پيروزي انقلاب در سال 1357 كه در اكثر شهرهاي كشور حكومت نظامي برپا شده بود تلاش كرد تا از طريق مناطق غربي كشور براي مبارزين مخالف سلطنت پهلوي اسلحه تهيه نمايد تا چنانچه امام خميني اجازه فرمودند عليه كساني كه به كشتار مردم مي پرداختند استفاده شود كه البته موفقيت چنداني در اين مسير نداشت و پس از سپري نمودن نزديك به يك ماه در مناطق غربي كشور ناموفق به تهران بازگشت . البته آقا مهدي دو بار با كمك آقاي علي عبدالعلي زاده از دوستان دوران دانشگاهش توانست تعدادي كلت از مناطق كردنشين مرز تركيه خريداري و با جاسازي آن ها در بدنه پيكان خواهرش آن ها را به تهران منتقل و بين دوستان خود توزيع نمايد. در سال 1357 افراد فعال ديگري هم در اروميه در تلاش براي تهيه سلاح براي مبارزين از طريق مرز تركيه بودند كه مي توان به آقايان محمد مشهدي كه الان در كسوت روحانيت مي باشد و نيز داوود ممي پور دانشجويي كه در دوران انقلاب به شهادت رسيد و نيز مصطفي جهان گيرزاده كه ايشان هم بعدها به شهادت رسيد اشاره نمود. آخرين باري كه مهدي توانست حدود هفتاد سلاح كمري را به تهران منتقل نمايد شب دوازدهم بهمن ماه 1357 بود كه فرداي آن حضرت امام خميني از تبعيد به ايران بازگشتند . همچنين گفته مي شود كه آقا مهدي يكبار ديگر توانست تعدادي قبضه سلاح سبك را درون محموله سيب زميني و از طريق اتوبوس به تهران منتقل نمايد كه البته هيچگاه از آن ها استفاده نشد. زيرا امام خميني معتقد بودند كه بيداري انسان و قدرت فرياد مردم بالاتر از توان سلاح مي تواند رژيم پادشاهي را از پاي درآورد و در نهايت « خون بر شمشير پيروز است » . خواهر شهيد باكري مي گويد : « مهدي از مبارزه هدف داشت . هميشه مي گفت قرار است حكومت عدل علي در كشور برقرار شود. همسايه ي گرسنه اي نخواهيم داشت . ديگر فاصله طبقاتي وجود نخواهد داشت . »
از سوي ديگر در سال 1356 حميد باكري برادر مهدي به منظور ادامه تحصيل عازم كشور آلمان گرديد . او پس از مدتي طي نامه اي كه به ايران ارسال كرد خبر داد كه با توجه به اوج گيري نهضت اسلامي مردم ايران شرايط را براي ادامه تحصيل مناسب ندانسته و براي ديدار با امام خميني رهسپار پاريس گرديده است . او مدت كوتاهي را در نوفل لوشاتو در جوار حضرت امام به سر برد و سپس به منظور كسب آموزش نظامي عازم سوريه و لبنان گرديد و سپس در بازگشت به ايران موفق شد تعدادي سلاح را كه در بدنه خودروي خود جاسازي كرده بود وارد ايران بنمايد از اين هنگام بود كه حميد و آقا مهدي توانسته بودند در ماه هاي آخر حكومت پهلوي خود را به سلاح كمري مجهز نمايند و ارتباط خود را با حجه الاسلام والمسلمين آقاي غلام رضا حسني به عنوان روحاني مبارز طرفدار حضرت امام خميني برقرار نمايند تا اگر لازم شد از اين سلاح استفاده كنند ولي اطلاعي از بكارگيري آن سلاح ها در دست نيست .
چهارشنبه|ا|21|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]
-
گوناگون
پربازدیدترینها