واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: حسن معلميمباني اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامي
خبرگزاري فارس:پرسشهاي مربوط به اخلاق و پاسخهاي متفاوت به آن از قرن ششم پيش از ميلاد در غرب مطرح بوده است.اما در ميان مسلمانان، مسائل اخلاقي به تبع مسائل كلامي مطرح شده است. عمدهترين مباحث فلسفه اخلاق در بحث عقل عملي و عقل نظري بروز يافته است.
پرسشهاي مربوط به اخلاق و پاسخهاي متفاوت به آن از قرن ششم پيش از ميلاد مطرح بوده است. سقراط، افلاطون و ارسطو با سه نظريه اتحاد معرفت و فضيلت، نظريه مثل و نظر اعتدال در باب اخلاق و صفات اخلاقي سخن گفتهاند. توجه به كمالات نفس، غايات اخلاق، قابليتها و استعدادهاي قواي نفس و اعتدال آنها و تأكيد بر اهميت معرفت عقلاني در اخلاق، از نقاط مثبت نظريه اين سه فيلسوف بزرگ بهشمار ميآيد. اپيكور بر لذت جسماني، توازن، رهايي از اضطراب خاطر و گونهاي زهد و رياضت معقول تأكيد ميورزيد. رواقيان برخلاف اپيكور غايتانگار بودند و نظريه اخلاقي خود را بر پنج اصل مبتني ميكردند: وحدت وجود جسماني؛ خير بودن همه چيز؛ سيطره قوانين طبيعت؛ محدوديت اختيار انسان به اراده و درون او؛ وابستگي فضايل به يكديگر. در قرون وسطي تقريباً همه فيلسوفان بر اين باور بودند كه لااقل برخي امور نه از آنرو كه مورد امر الاهي هستند، بلكه به سبب اينكه موافق عقل سليماند، عمل اخلاقي درستاند و تعلق امر خداوندي، كاشف درست بودن آن عمل است. در آغاز فلسفه جديد، رنه دكارت، مالبرانش و مهمتر از همه اسپينوزا، نظريههاي اخلاقي تازهاي ارائه كردند. تأكيد بر عقل و اصول كلي آن و ابتناي اخلاق بر اصول فلسفي و هستيشناسي، مباحث مربوط به نفس و نيز عشق و محبت به خدا، از نكات مثبت نظريات اين فيلسوفان است.
در ميان فلاسفه قرنهاي هفدهم و هجدهم، انديشههاي ديويد هيوم اهميت بيشتري دارد. طبق نظر او اخلاق وابسته به احساسات ماست و گزارههاي اخلاقي، قابل استنتاج منطقي از گزارههاي ناظر به واقع نيستند. در ميان فلاسفه آلمان نيز كانت، فيشته، شوپنهاور و نيچه نظرياتي درباب فلسفه اخلاق ارائه دادهاند كه همه نيازمند نقد و پژوهش است. روسو، منرو بيران و اگوست كنت در فرانسه، و بنتام، ميل و اسپنسر در انگلستان درباره اخلاق و انديشه اظهار نظر كردهاند. نظريههاي اخلاقي راسل، پراگماتيستهاي آمريكايي چون پيرس و ويليام جيمز، وجدان اجتماعي دوركيم، و شهودگرايي مور از ديگر نظريات اخلاقي فلسفه جديد غرب بهشمار ميآيند. در مجموع، در بخشي از نظريات مطرح شده، نكات بسيار مثبت و مفيدي وجود دارد، ولي به دليل روشن نشدن جهات ديگر بحث، مطالب پاسخگوي تامي براي حل مشكل قوانين اخلاقي نيست.
اما در ميان مسلمانان، مسائل اخلاقي به تبع مسائل كلامي مطرح شده است. عمدهترين مباحث فلسفه اخلاق در بحث عقل عملي و عقل نظري بروز يافته است. برخي معتقدند اختلاف متعلق اين دو ادراك فقط به اين است كه يكي تنها شأن معلوم شدن دارد، ولي شأن متعلق ديگر هم معلوم شدن و هم مورد عمل واقع شدن است. عدهاي ديگر نيز معتقدند كه اختلاف متعلق اختلافي ماهوي است و يكي ادراكي حقيقي و ديگري ادراكي اعتباري است. فارابي، محقق طوسي، ملاهادي سبزواري و محقق اصفهاني، به نظريه نخست گرايش دارند. نظريه دوم نيز اين است كه متعلق ادراك اين دو متفاوت و تفاوت نيز در كلي و جزئي بودن است. ارسطو، ابنسينا و ملاصدرا به اين نظريه متمايلاند. در اين ميان، نظريه سومي هم وجود دارد كه عقل عملي را تنها محرك ميشمارد و هيچگونه ادراكي را به او نسبت نميدهد. بهمنيار، صاحب محاكمات و مرحوم نراقي به اين نظريه معتقدند. مهمتر از بحث عقل عملي و عقل نظري، بحث درباب مفاد بايد و نبايد است، زيرا فهم دقيق معناي بايد و نبايدهاي كلي اخلاقي، نزاع واقعي درباب عقل عملي و نظري را پايان ميدهد. در بررسي نظريات متفكران اسلامي، به هشت معناي متفاوت براي بايد و نبايد برميخوريم كه هريك طرفداران و مخالفان خود را دارد. در كنار اين موضوع، بحث درباره مفاد حسن و قبح نيز از مباحث ضروري و لازم درباب پردازش نظريهاي استوار درباره فلسفه اخلاق شمرده ميشود. اما مهمترين بخش بحث در مباني اخلاقي، مباحث كليت قوانين اخلاقي و رابطه «بايد و هست» است. در رابطه «بايد و هست»، سه نظريه مصالح و مفاسد عمومي، نظريه اعتباريات و نظريه ضرورت بالقياس و بالغير مطرح است كه هريك در جاي خود نيازمند پژوهش و نقد و بررسياند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: كتاب مباني اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامي (286 ص)
سه|ا|شنبه|ا|8|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]